موقع هدف گذاری باید به چیا توجه کنیم؟

یکی از تیترهای ارامش بخش دنیا این است که بگویند «0 تا 100 فلان چیز» به من که خیلی ارامش می دهد به شرط اینکه واقعا 0 تا 100 را بیان کرده باشد. البته شاید هم نشود گفت هیچوقت چنین چیزی رخ می دهد ولی حالا با اطلاعات شخصی خودتان لطفا مرا کمک کنید:
0 تا 100 هدف گذاری چیست؟ یعنی در انتخاب هدف به چه چیزهایی توجه کنیم؟

2 پسندیده

سلام رضای عزیز,
اخیرا دقت کردم ۶ سوال از ۸ سوالی که توی پادپرس منتشر کردی درمورد هدفگذاری بوده.
تو رو نمی‌دونم اما سندروم سال نو(اصطلاح من‌دراوردی) این روزها فراگیر شده. ندید میگم که اگه همین الان که چند روز از اسفندماه بیشتر نگذشته با ابزارهای گوگلی جست‌وجویی بکنی, می‌بینی که کلمه‌ی “هدف” حجم زیادی از ترافیک موتورهای جستجو رو نسبت به همین هفته‌ی پیش به خودش اختصاص داده…
اما در مورد تو فوق‌العاده‌ست که تا این حد داری تلاش می‌کنی تا با ابعاد و چند و چون این حوزه آشنا بشی. مطمئن باش اگه با همین فرمون جلو بری هم از چیزای جدیدی که هر روز کشف می‌کنی شگفت‌زده میشی و هم از بی‌انتها بودن جواب‌هایی که میگیری.
میگم “چیزای جدید” و “بی‌انتها” چون “هر آدمی” روش‌هایی رو برای خودش مدنظر داره. یکی میگه به شیوه‌ی SMART بنویس, یکی میگه اول توانایی‌هاتو لیست کن, یکی میگه اول ببین چه دلایلی داری و یکی دیگه مثل من نظر خودش رو داره (که پایین‌تر برات گفتم)

خلاصه این‌ها رو نوشتم تا بگم از نظر من (که هیچ پایه‌ی علمی و فلسفی نداره و فقط نظر منه), همه‌ی شیوه‌ها و روش‌ها درستن.
از محمدرضا شعبانعلی که میگه بجای هدف‌ها گذاشتن و بهشون نرسیدن, یک تِم (Theme) برای سال جدید انتخاب کنید[1] و جان هرکی که دوست دارید به اون یک‌دونه تم پای‌بند باشید گرفته, تا اونی که جمله‌ی گُنگ و مجهولی مثلِ: “چیزی که می‌خوای رو تصور کن و هرروز براش تلاش کن” رو میگه.

به نظر من مهم‌تر از هدف‌گذاشتن, اقدامات و Action های مستمریه که تو در مسیرت انجام میدی.
حتی اگه جمله‌ی “چیزی که میخوای رو تصورکن و هرروز براش تلاش کن” رو سرلوحه‌ی کارت قرار بدی, با تمام به‌هم‌ریختگی‌ها و فراز و نشیب‌هایی که همین جمله برات میسازه, حتما به هدفت میرسی. به شرط این که اقدام مستمر داشته باشی.
اینم میدونم که هرچقدر هدفگذاریت دقیق‌تر باشه موانع قابل پیش‌بینی‌تر میشن و تو اگه از وقوعِ احتمالیِ چیزی خبر داشته باشی بهتر براش آماده میشی. اما این موضوع الزاما باعث نمیشه که به هدفت برسی.
در واقعیت افراد بی‌شماری رو می‌شناسم که سطح بالای اجتماعی‌ای که الان برای خودشون ساختن, هیچ زمانی هدفشون نبوده. معاون شعبه‌ای رو می‌شناسم که زمانی تحصیلدار همون شرکت بود. اون روزهای اولِ کارش هیچ‌موقع در دفتر اهدافش “معاونت شعبه” رو ننوشته بود چون اصلا لیست اهداف نداشت! اون فقط کارها و وظایفش رو به خوبی انجام میداد. از تحصیلدار به دستیار, از دستیار به امین, از امین به سرپرست و در نهایت به معاون تبدیل شد.
اون روند داشت نه هدف. شاید اسم روندش احساس مسئولیت‌پذیری یا وظیفه‌شناسی یا چمیدونم همچین‌چیزی بود. شایدم اصلا نمی‌دونسته که در حال طی کردن یک رونده!
دور و برت چقدر آدم می‌شناسی که همینطوری رشد کردن؟
بگذریم؛
لو دادم ادامه‌ی حرفمو.
اگه پای صحبتای من بنشینی برات از روند داشتن میگم. شاید شبیه تِم داشتن باشه نمی‌دونم اما من دوسش دارم.
روند داشتن میگه که چشماتو روی نتیجه (هدف) ببند. در عوض تمام تمرکزت رو روی مسیر (اقدامات) بذار.

  • اگه میخوای آیلتس بگیری چشماتو روی نمره (هدف) ببند. در عوض تمام تمرکزت رو روی یادگیری گرامر, معنی لغات و… (اقدامات) بذار.
  • اگه میخوای ارتباط گرفتنت با آدما بهتر بشه چشماتو روی فن‌بیان قوی (هدف) ببند. در عوض تمام تمرکزت رو روی صحبت کردن با افراد مختلف (اقدامات) بذار.
  • اگه میخوای معاون شعبه بشی چشماتو روی حقوق بالا (هدف) ببند. در عوض تمام تمرکزت رو روی انجام درستِ وظایفی که بهت محول شده (اقدامات) بذار.

امیدوارم کمکت کرده باشم و باز هم امیدوارم به پاسخ سوالاتت برسی.

  • پی‌نوشت۱: هرچقدر توی اینترنت گشتم فایل صوتیِ محمدرضا شعبانعلی رو که در مورد انتخاب تم بود پیدا نکردم تا لینک بدم. اما اگه مشتاق به گوش دادنشی برام حتما پیام خصوصی بگذار تا برات ارسال کنم.
  • پی‌نوشت۲: اگه به کتابخونه‌ای گذرت افتاد حتما کتاب “انگیزش و هیجان” رو مدتی قرض بگیر. فصلی داره که به تعیین اهداف اختصاص داره. نکات اون فصل ممکنه کمکت کنه. این کتاب انگیزشی نیست و تمامی مطالبش برعکس حرفای من پایه‌ی علمی دارن (!).
  • پی‌نوشت۳: در مورد روند داشتن این لینک توضیحات خیلی خوبی داده.

  1. مثلا من انتخاب می‌کنم تم امسالم این باشه که کتاب رو بیشتر به زندگیم بیارم و ماهی یک کتاب بخونم ↩︎

5 پسندیده

سلام ممنون از اینکه وقت گذاشتید و توضیحات مفصلی برای بنده نوشتید. بله فایل محمدرضا شعبانعلی رو گوش دادم ولی اون پیشنهاد بیشتر برای کسی خوبه که زندگیش رو پیدا کرده. مثل شما معلم عزیز که شغلی دارید و حالا میتونید هر سال رو به یه شعار مزین کنید توی اون سال پیگیر اون شعار باشید.
در مورد روند داشتن هم باز تا زمانی که دقیقا مشخص نشه هدف چیه روند معنی پیدا نمیکنه. شما ناخودآگاه فرض رو بر این گذاشتی که هدف ایلتس گرفته پس حالا روند داشته باش. این پیشنهاد برای بعد از هدف گذاری بسیار ارزشمنده هرچند معادل این است که بگیم هدفت رو کوچک کن و مرحله مرحله جلو برو
اما باید یک قدم به عقب برگردیم. یعنی جایی که شخص هیچ تصویر مشخصی از خودش نداره. حالا چگونه باید هدف انتخاب کنه؟ موضوع انتخاب هدف برعکس اینکه خیلی کلیشه شده و همه فکر میکنن بلدن هدف بزارن ولی واقعا اینطوری نیست.
مخصوصا توی کشور ما که خیلی روند مشخصه یعنی درس میخونی دانشگاه میری اگر توی رشتت کار پیدا شد کار کن اگر نشد میری یه سمتی دیگه. حالا بادا باد چی به پستت بخوره. اما ایا واقعا ما هدف انتخاب کردن رو بلد هستیم؟
مثلا اقای شعبانعلی چطوری در اون جایگاه قرار گرفته؟ اصلا چه کسی چه چیزی چطوری به اون فهمونده باید اونجا باشه و چطور میتونه مطمین باشه که جایگاهش درسته و ناشی از شانس های پیش روش نبوده؟ اینا پرسش های اساسی من هستش.

3 پسندیده

چقدر لذت بردم صبحم رو با خوندن این تجربه و دیدگاه شروع کردم عرفان عزیز. ممنونم که یه دیدگاه بهم اضافه کردی :v:

این یعنی فرد هنوز ارزش‌ها، آرزوها و نیازهاش رو به درستی نشناخته و این همون قدمِ قبل هدفگذاری هست. می‌تونین به گفتگویی در این زمینه رجوع کنین:

2 پسندیده

سلام ممنون تجربه خودتون رو در اختیار بنده گذاشتید. اما سوال همین است چطوری نیازهاش و ارزش هاش رو بشناسه؟ من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم، از کودکی به آموزش های مشخصی تربیت شدم، در جامعه رشد کردم و نگاه های مشخصی را یاد گرفتم. من زمانی می تونم صحبت از ارزش و نیاز کنم که همه گزینه ها روی میز باشه نه اینکه در چارچوب تربیتی خودم فقط 3 گزینه نشان داده شود و بخواهم هدف انتخاب کنم.
بگذارید یک مثال بزنم تا شاید کمی بتوانید از آشوب دلم باخبر شوید. فرض کنید به یک فروشگاه بزرگ لباس بروید ولی فروشنده شما را مجبور کند فقط از یک قسمت کوچک فروشگاه لباس انتخاب کنید. آنگاه احساس شما چیست؟ ایا می توانید بگویید یک لباس خوب انتخاب کرده ام؟ از کجا معلوم که اگر اجازه گشتن در کل فروشگاه به شما داده می شد آنگاه انتخاب تان تغییر نمی کرد؟
ایا می توانید بعدا خودتان را قانع کنید که خب جبر و اجبار فروشنده باعث این انتخاب شد. شانس منم این بوده دیگه چاره ای نیست و باید با این لباس سر کنم. میدونید انتخاب هدف دقیقا مثل همین مثاله. شما از کجا می دونی دنیا به شما درست نشون داده شده؟ شاید اگر گستره نگاهت بالاتر بود الان هدفت چیز دیگه ای بود و ایا میتونی بگی چاره چیه؟ همین که هست؟ بالاخره این شانس ما بوده دیگه. یا مثلا می تونی بگی نمیشه که رفت همه چیز رو فهمید بالاخره هرکسی باید یه هدفی داشته باشد. ایا با این گزاره ها می توانی خودت را قانع کنی؟
من تا به این لحظه نتوانستم.

1 پسندیده

پرسیدن این سوال یعنی من بیام بگم شما چی هستی و در نتیجه این راه شماست. من از کجا بدونم
در هدف گذاری باید به خودت توجه کنی ، هر وقت بفهمی چی هستی و نقطه ضعف و قوتت کجاست می تونی هدف گذاری کنی.
حالا چندتا حالت پیش میاد.
می دونی چی هستی و از خودت آگاهی داری ، خب جواب مشخصه
نمی دونی چی هستی خب میری دنبالش تا بفهمی، شاید هم هیچ وقت نفهمی

من خودم می دونم چه چیزی درونم اصلیه یعنی باهاش به دنیا اومدم و چه چیزهایی رو به خاطر اجتماع و محیط کسب کردم. چه چیزهایی که کسب کردم اشتباه بوده و چه چیزهایی خوب بوده ، با چنین آگاهی خیلی راحت میشه هدف گذاری کرد.
پس قدم اول این میشه که یه مشعل بگیری دستت یا چراغ قوه و بری وارد دنیای تاریک وجودت بشی تا خودت و بشناسی.

1 پسندیده

سلام ممنون نظرتون رو به اشتراک گذاشتید. ولی همین چیزهایی که اینجا نوشتید رو چطور مطمئن هستید که درست فهمیدید؟ یعنی ابزاری که شما برای شناختن اینکه فلان چیز اشتباه است همان چیزی است که با آن اشتباه سال ها زندگی کرده و از کجا مطمین هستید همان مغز الان با یک اشتباه دیگر زندگی نمی کند که فهمیده آن چیز قبلی اشتباه است؟
ببخشید اگر پیچده شد ساده ترش این می شود: شما از کجا می دانید آنچه هدف گذاشته اید فقط ناشی از تماشای جنس های یک گوشه از یک فروشگاه بزرگ نیست چه بسا اگر این فروشگاه بزرگ را درک کنید آنگاه هدفتان چیزهای دیگری می شود.
حالا دو حالت داره:

  1. یا می گویید همین است که هست. دیگه شانس من و سرنوشتم این بوده که این گوشه را ببینم و قرار نیست به کل فروشگاه مسلط باشم اصلا چنین رخ نمی دهد که بتوانی روی کل فروشگاه آگاه شوی.
  2. از خودت می پرسی یعنی راهی نیست که بشود کل این فروشگاه را چرخید و بعد هدف را انتخاب کرد؟
    موضوع خیلی عمیق است. امیدوارم قانع شوید که ما برای فهمیدن درست از غلط هیچ ابزاری به جز همان چیزی که به شما آموخته شده است ندارید. یعنی حتی الان هم که در حال یادگیری هستید بازهم دارید ویترین دیگری را در گوشه دیگری تماشا می کنید و بازهم تمام فروشگاه را ندیده اید. یعنی الان ویترین جدیدی را دیده اید و از ویترین قبلی دلزده شده اید و می گویید او غلط است. حالا می توانم بگویم اگر ویترین بعدی و بعدی و بعدی را دیدید و گفتید این ها هم غلط است آنوقت چطور می خواهید رفتار خود را توجیه کنید؟
    نکته مهم: شما فرموده اید می دانید با چه چیزهایی به دنیا آمده اید. منظورتان چیست؟ یعنی شما می گویید با یکسری از قابلیت ها و توانایی هایی به دنیا آمده اید؟ یعنی هرکسی با توانایی هایی به دنیا می آید؟ ایا اینطور نیست که انسان ها در شرایط برابر به دنیا می آیند و توانایی ها و مهارت ها را در این دنیا می آموزند؟

چه اهمیتی داره ، اصلا مهم نیست این چیزا. باشه یا نباشه فرقی نمی کنه. مهم اینه که ما تو هر شرایطی که هستیم و با همین چیزهایی که داریم دست به انتخاب درست بزنیم.
شما که نمی تونی به این قضیه ایراد بگیری که من اگر تو آمریکا بودم حق انتخاب بیشتری داشتم ، خب الان نیستی و حق انتخاب بیتشری هم نداری حالا باید چکار کرد؟ باید با همین چیزهای دور و ور دست به انتخاب زد

خب اگر راهی باشه که میرم میگردم و درست انتخاب می کنم.

بله هر شخصی با یکسری قابلیت ها به دنیا میاد و یکسری توانایی داره به محض اینکه جنین شکل بگیره مشخص میشه شما شخصی هستید که به تفکر بیشتر اهمیت میده یا شخصی هستید که به احساس

نه هیچ کسی برابر نیست. هر شخصی با یکسری توانایی بدنیا میاد و باید هدفش این باشه تا این توانایی هارو کشف کنه. به طور معمول اگر پدر و مادر و اجتماع کاری به بچه نداشته باشند همون چیزی میشه که بوده

ممنون از پاسخ تون. می توانم صحبت های شما را نقد کنم ولی الان به دنبال یافتن پرسش های خود هستم. امیدوارم بازهم کسی به من کمک کند تا به پرسش هایم پاسخ های علمی بدهم. با تشکر