مکالمه های درونی و مکاشفات بی(با) اثر ار چی ناشی میشه؟

سلام. اون چیزی که خیلی این روزها درگیرش هستم، مکالمات درونی و نداهایی است که در درون خودم می شنونم اما فارغ از اینکه موضوع آن ها چیست چند سوال اساسی تر دارم:

  1. این نداها از چه چیزهایی ریشه می گیرند که باعث شده ندای درونی انسان ها با هم فرق داشته باشد؟

  2. باید به این نداها توجه کرد یا نکرد؟

4 پسندیده

این سوال من هم هست
با اجازه من یه چند تا دیگه بهش اضافه کنم:
این صداها معمولا اگه عمدا و با بدبختی جلوش رو نگیریم، تا هر وقت که بخواد ادامه پیدا می کنه. ایا این ربطی به مغز داره؟مثل رویا و خواب دیدن که مغز واسه خودش یه جور فیلم سینمایی درست می کنه_جدای از بحث ساختاری و علت اصلی این موضوع_
این صدا ها بیش تر مخرب هستن یا مفید؟ ساده ترین راه برای ساکت کردنش چیه یا چطور میشه این مکالمات رو -که نا خوداگاه هستن اکثرا- مثبت کرد

4 پسندیده

حرف هایی که میزنم نظریات یونگ و فروید هستند ولی بیشتر یونگ. از چهار کتاب ایگو و اید از فروید و کتاب اصول روانشناسی کارل گوستاو یونگ و البته کتاب تعبیر خواب فروید و انسان و سمبول هایش از یونگ

موجودات زیادی درون روان انسان زندگی می کنند که ما ازشون خبر نداریم ولی تاثیر زیادی روی ما دارند و تقریبا مارو کنترل می کنند.
ما از چی خبر داریم؟ از بخش خوداگاهی . یعنی از حالی که داریم و شرایطی که توش هستیم. مثلا می دونیم الان حالمون بده دلیلش و نمی دونیم ولی می دونیم حال بدی داریم این میشه خوداگاهی
حالا عمیقتر از اینها من قرار داره ، فرمانده اصلی ذهن ، کسی که دستور میده تا شما این دستور و اجرا کنید. اینجا شما فقط سرباز هستید از سیاست های تصمیم گیری خبر ندارید فقط می دونید که باید این دستور و اجرا کنید.
اما سیاست های دستوری چی هستند که من بر اساس اونها دستور میده؟
من انسان در دو میدان متفاوت در حال جنگه ، یکی محیط بیرون و خواسته های بیرونی مثلا پدر من به من میگه فلان کار و نکن
میدان دوم خواسته های درونی هست که بهش می گن ناخوداگاه که ناخوداگاه هم شامل دو محیط میشه که بین یونگ و فروید اختلافات زیادی در این مورد هست که اصلا به اون کاری نداریم.
محیط درونی خیلی قدرتمنده و من انسان خیلی با این بخش درگیره.
به طور مثال شخصی و فرض کنید که اعتیاد و ترک کرده. ولی تو یک شرایط سختی تو زندگی قرار میگیره اینجا من شخص زیر فشار قرار میگیره و ضعیف میشه و دقیقا همین موقع هست که ناخوداگاه روی من غلبه می کنه و دروازه های من و از بین میبره و باعث ایجاد یک گفت و گوی درونی میشه که به شخص میگه تو این شرایط باید بری سمت مواد.

مسئله خواب هم همینه. ما در روز بخاطر رفتار من به خیلی از خواسته های درونی اجازه ابراز نمیدیم. این باعث ایجاد عدم تعادل میشه و باید جبران بشه برای همین وقتی می خوابیم افکار از سمت ناخوداگاه به سمت من سرازیر میشن ولی بازم اینجا اتفاقی می افته. من باز هم اجازه نمیده که افکار ابراز بشن برای همین افکار با سانسور خاصی از من رد میشن و ابراز میشن.

مثلا خواب یک بچه رو در نظر بگیرید که در بیداری دوست داره شکلات بخوره ولی پدر و مادرش بهش اجازه نمیدن. بچه خواسته ای داشته که سرکوب شده خیلی طبیعی هست که وقتی بچه می خوابه خواب این و ببینه که داره شکلات می خوره، اینجا جبران شد خواسته روان دختر
مسئله خواب پیچیده تر از این حرف هاست. ما در طول روز خیلی از خواسته هارو سرکوب می کنیم و در خواب همه اینها با هم ترکیب میشند و به صورتی مبهم ولی کاملا معنی دار و با مفهوم خودشون و نشون میدن.

داستان واقعی:
خانومی در 30 سالگی خودکشی کرد،این خانوم تو سه سالگی خوابی و مدام میدید که محتواش این بود : عمو سرما میاد تو خواب پیشش و بدن دختر و لمس می کنه و دختر وقتی بیدار میشد میدید بخشی از بدنش قرمز شده. در اصل خودش بدن خودش و نشکون می گرفت . نکته خواب این بود که دختر از عمو سرما که موجود ترسناکی بود نمی ترسید و از خواب بیدار نمیشد، در اصل عمو سرما بخشی از روان خود دختر بود
این خواب به این دختر این و میگفت که تو روح خشک و سردی داری و در اینده امکان داره این سرد بودن روانت کل وجودت و در بربگیره که در نهایت باعث خودکشی شد.
خواب ها بخاطر اینکه می تونند بخش سیاه روان مارو به ما نشون بدن خیلی خیلی می تونند تو شناخت شخص از خودش کمک کنند.

مکالمات درونی مهمند
خواب ها مهمند
اگر از گفته دوستی بی نهایت عصبانی شدیم مهمه و در اصل از بخش تاریک روان خودمون ناراحت شدیم.
اگر دقت کنید مرد ها با مردها و زن ها با زن ها می تونند رفتار پرخاشگرانه ای داشته باشند یعنی همجنس ها با همجنس ها. چرا؟
چون در تعامل با یک همجنس خودمون می تونیم بخش تاریک وجودمون و در فرد مقابل ببینیم. و باعث فرافکنی خودمون در دوست خودمون بشیم یا همجنس خودمون و از اون شخص بدمون بیاد یا باعث ایجاد درگیری بشه.
همه اینها مهم هستند و سرنخی به ما میدند از درون خودمون
من وقتی بشدت اعصابم از چیزی خورد میشه گوشی میگیرم دستم و صدام و ضبط می کنم که این اتفاق افتاده و من یک بخش از محیط تاریک خودم و کشف کردم.

2 پسندیده

سلام ممنون از پاسخ تون ولی سوالات من چیزهای مشخص دیگری بودند. بازهم ممنون وقت گذاشتید.