مکانیسم بقای اصلح درسته؟

کلمه بقای اصلح اولین بار توسط جامعه‌شناس بریتانیایی هربرت اسپنسر قریب 10 سال قبل از انتشار اندیشه‌های داروین مطرح شد و نقل است که خود داروین به جای کلمه «انتخاب طبیعی» ، کلمه «بقای اصلح» رو بیشتر می‌پسندید.
کلیت این اندیشه در نگاه اسپنسر اینکه جامعه را رها کنیم و کمترین دخالتی در آن انجام ندهیم ، به مانند مکانیسم طبیعت ، افراد اصلح می‌مانند و ناشایستگان حذف میشوند. نقل‌وقولی در این مورد از هربرت:

«تقویت آدمهای بی‌ارزش به زیان آدمهای ارزشمند ، ستمکاری شدیدی است. این کار یک نوع تدارک عمدی فلاکت برای نسلهای آینده است. برای نسلهای آینده هیچ مصیبتی بدتر از این نیست که جمعیت فزاینده‌ای از آدمهای کودن و تنبل و تبهکار را برایشان به ارث گذاریم … کوشش کلی طبیعت ، خلاص شدن از شر چنین آدمها و پاک کردن جهان از لوث آنها و بازکردن فضا برای آدمهای شایسته‌تر است … اگر آنها به اندازه کافی برای زندگی کردن شایستگی نداشته باشند ، خواهند مُرد و چه بهتر که بمیرند» کتاب نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر ، صفحه 49.

حالا یک سوال مشترک زیست‌شناسی و جامعه‌شناسی پیرامون دیدگاه انتخاب طبیعی یا بقای اصلح برای من پیش اومده و اینکه آیا واقعا مکانیسم طبیعت از این نگاه مبتنی بر بقای «اصلح» است؟ آیا کلمه اصلح رو میشه به افراد شایسته و لایق ترجمه کرد؟
یا میشه گفت در چرخه فرگشت و انتخاب طبیعی ، کسانی که تحمل و توانایی تطبیق بیشتر با محیط دارن ، بقا پیدا میکنند نه الزاما صالحان ، افراد با لیاقت و شایستگان!

پ.ن:
1- دیدگاه داروین رو نمیدونم. دوستانی که از دیدگاه داروین اطلاع دارند توضیح بدهند انتخاب طبیعی یا بقای اصلح چجوریه؟
2- تالکت پارسونز در کتابی که به معرفی جامعه‌شناسان اروپایی و تشریح نظریه خودش میپردازه (در دهه 1930) ابتدای کتاب یک جمله‌ای داره که میگه: «اکنون دیگر چه کسی اسپنسر را می‌خواند؟» که به نوعی اعلام مرگ تفکر اسپنسر شناخته میشه. ولیکن دیدگاه بقای اصلح در مکاتب اقتصادی خیلی رایجه. اینکه دخالت در جامعه و بازار حداقل باشه ، شایستگان موفق و ابلهان شکست میخورند.

4 پسندیده

توی دیدگاه داروین ما به یک بلای طبیعی هم نیاز داریم تا تکامل رخ بده. مثلا سیل همه رو نابود می‌کنه به جز اون مرغ‌هایی که پرشون اونها رو از فرو رفتن در آب حفظ میکنه و میشن اردک.
الان هم به نظرم توی کشور خودمون شاهدش هستیم. و روز به رو ز داره فشارها با سرعت بیشتری رخ میده و کسی که تکامل پیدا نکنه به پایین و پایینتر سقوط می‌کنه. و در پایین‌ترین قسمت جایی هست که داره منابع به صورت کوپنی تقسیم میشه و عده‌ای عملا از گرسنگی و فقر می‌میرن.

اما توی سازمان‌های ما میبینیم که رفتارهایی مثل استخدام شخص آشنا، و بال و پر دادن به افراد بر اساس معیاری غیر از توانایی تخصصی در اون زمینه خاص، موجب انقراض کل فرهنگ یک کشور شده. و الان میبینیم که تار و پود این کشتی در بحران‌های مختلف در حال از هم پاشیدنه.

البته فکر می‌کنم منظور شما بیشتر نگاه به تک‌تک افراد اون جامعه باشه. که در این صورت باز هم جامعه کنونی خودمون به دلیل گرایش خاصش، به نوع خاصی از فرهنگ بال و پر داده. سایر افراد نابود شدند. اما اون سایرینی که نابود شدند، پس از مدتی در این جنگ اتفاق افتاده تکامل پیدا می‌کنند و اشخاصی که بهشون بال و پر داده شد پخمه بار میان و فقط میتونن زنده بمونن. در این شرایط احتمالاً شاهد پایداری نمونه تکامل یافته گروه‌های محجور و تحت فشار خواهیم بود که پایداری خواهند داشت.
تازه این وسط موجودات نیش داری که اسلحه دارن هم پدید اومدن که قوانین طبیعی بر اونها هم حاکمه.
از نگاه داروینی به موضوع جامعه خوشم اومد، خیلی جالب میشه دوستان موضوع رو بهتر باز کنن.

3 پسندیده

خودِ تکامل اساسا مستقل از مکانیسم انتخاب هست، در واقع چیزی که محمد میگه به همین اشاره میکنه. در تکامل داروین تمرکز بر اینه که مسیری بین گونه‌ها وجود داره و این ارتباط رو فرض میکنه و دنبال شواهدی برای این ارتباط هست. معمولا محبوب‌ترین مکانیسم برای گذارهای منجر به تکامل، انتخاب طبیعیه که با بقای اصلح هم مرتبطه. در انتخاب طبیعی، اصلحیت ارتباطی به تعریف فلسفی نداره، بلکه به شرایط موجود در زمانهای طولانی بستگی داره. به همین خاطر اگر اصلح رو برحسب عملکرد براساس شرایط موجود در نظر بگیریم، با انتخاب طبیعی عملا یکی خواهد بود.
ولی معمولا به جای عملکرد، اصلح رو براساس خصوصیات تعریف میکنن: مثلا پیچیده‌تر بودن یا داشتن اعضا و امکانات بیشتر. این الزاما منجر به عملکرد بهتر در فرآیند انتخاب طبیعی نخواهد بود. مثلا در بین موجودات زنده، بسیاری از گونه‌های مستقل و پر از امکانات زیستی منقرض میشن ولی یک ویروس که اساسا به تنهایی امکان حیات نداره، بقا پیدا میکنه!

در جوامع هم همینطوره: کسانی که متقلب یا زالوصفت هستن، معمولا امکان بقای بیشتری دارن تا افراد کارآمد و اصلح به معنی اجتماعی که داریم! هرچند درصد بقای این دو تیپ ممکنه تعیین کننده بقای کل ارگانیسم جامعه باشه و مثل همه زالوها نمیتونن بقا داشته باشن چون خودِ منبع رو از بین میبرن و به شکل پارادوکس‌وار باعث زوال خودشون میشن!

یک نگرش غلط، اینه که مکانیسم تکامل در طبیعت یا جامعه الزاما بقای کل زیستِ بوم رو تضمین میکنه. این درست نیست، همانطوری که کویر یک واقعیته، زوال یک زیست بوم یا جامعه هم یک احتماله، بخصوص در شرایطی که سرعت تغییرات بالا باشه و جهت تغییرات مناسب نباشه!

4 پسندیده

این اصطلاح در میان داروینیستهای اجتماعی محبوبیت خاصی داره هرچند که به اوج محبوبیت این تز در اواسط قرن 19 نمیرسه. میگن با عدم اعمال نفوذ و تاثیرگذاری ، جامعه به مانند طبیعت عمل کرده و در این تکامل آزادانه بهترینها می‌مانند و ناتواناهای ناسازگار نابود میشوند.
در این دیدگاه جامعه را با طبیعت یکسان فرض میکنند. به فرض اینکه چنین مکانیسمی در طبیعت وجود داشته باشه ، جامعه یک مصنوع است و در این عالم مصنوع و انتزاع امکان نداره مکانیسمهای طبیعی فعال شوند. انسانها باید به جنگل برگردند و تمام ساختارها و امتیازاتی که به توزیع نابرابر امکانات منجر میشود را کنار بگذارند و سپس امیدوار باشند که مکانیسم انتخاب طبیعی باعث دوام سازگاران و نابودی ابلهانِ ناسازگار شود. جنگل تنها جامعه‌ای است که عدم اصلاح و عدم ایجاد تغییر در آن میتواند معنا دهد. برای جامعه چنین نسخه‌ای نتیجه جالبی ندارد.

2 پسندیده