سلام و وقت بخیر
کتاب دختر پرتقال رو به سال پیش یکی از دوستانم معرفی کرد و چند روز پیش رفتم خریدم و دارم میخونم. دوست داشتم نظر دوستانی که این کتاب رو خوندن یا نویسندش آقای یاستین گوردر رو میشناسن بدونم.
خب هر نویسندهای سبک نویسندگی خودش رو داره. و میشه گفت سلیقه ای هست اینکه از قلم یه نفر خوشمون بیاد یا بلعکس. ولی خب بعنوان یه کامپیوتری با ذهن منطقی اعتقاد دارم میشه این موضوع رو هم الگوریتمیش کرد. یه سری خصوصیات رو میشه مشخص کرد و با توجه به اونا همه نویسنده ها رو امتیاز داد و کلاستر کرد و تو دسته های مختلف قرار داد.
خوبیش اینه که راحت تر میشه برای خودت و دیگران کتاب بهتری و پیشنهاد بدی.
خیلی بده آدم کتابی رو بخونه و در حین خوندن حس کنه نویسنده داره چرت و پرت میگه!
من پارسال کتاب دنیای سوفی از همین نویسنده رو که شروع کردم به خوندن، خیلی حس خوبی بهم نداد، و جذبم نکرد، و بعد از چند صفحه رهاش کردم، به هوای اینکه روزی بر میگردم، روزی که کتابای جذاب دیگهای نداشته باشم!
حالا، همین روزها، فایل صوتیش رو دارم گوش میدم، خیلی اوضاع بهتر شده، بدم نیومده که ادامش بدم، جدای از اجرای مناسب و بسیار جداب گوینده یا خواننده که دلیل کم اهمیتی برای ادامه دادن؛ برام مهمه که یه نویسنده فلسفه رو که خشک و جدی و سخت بنظر میرسه و واقعاً هم هست، به زبان داستان دربیاره، شمای داستانی اثر خیلی جذبم نمیکنه و معمولی به نظر میاد ولی تشبیهاتش بد نیست. مثلاً تعبیر زیر در فصل دوم برام جذاب بود:
تنها ویژگی لازم برای اینکه فیلسوف خوبی شویم توانایی شگفت زده شدن است.
. . .
خرگوشی سپید از کلاه شعبده باز بیرون میآید و از آنجا که جثه این خرگوش بسیار بزرگ است، این شعبده میلیاردها سال طول میکشد. همه انسانهای میرا در نوک موهای لطیف و ظریف خرگوش زاده میشوند، این است که ازین تردستی ناممکن حیرانند اما هرچه بزرگتر میشوند بیشتر به ژرفای موهای خرگوش فرو میروند و در آنجا میمانند، چنان جا خوش میکنند که دیگر جسارت بالا رفتن از موهای شکننده خرگوش را ندارند.
فقط فیلسوفها به سفری میروند که آنان را به دورترین مرزهای کلام و هستی میرساند.
در میان آنها بعضی دوباره به اعماق فرو میافتند، اما برخی به موهای خرگوش چنگ میزنند و بر سر کسانی که در آن اعماق گرم و نرم جا خوش کردهاند و کاری نمیکنند جز نوشیدن و پر کردن شکم فریاد میزنند: خانمها! آقایان! ما در فضا غوطهوریم. اما هیچکس آن پایین اهمیت نمیدهد. میگویند: یه مشت مردم آزار!
و به صحبتهای همیشگی خود ادامه میدهند؛
ظرف کره رو به من میدی؟
سهاممون امروز چقدر رشد داشت؟ قیمت گوجه چنده؟
میدونی که پرنسس دایانا تو تصادف رانندگی کشته شد؟
رو این حساب بدم نمیاد کتابای دیگه این نویسنده رو هم امتحان کنم.
سلام. این کتابو دو سه سال پیش خوندم هم به زندگی امیدوارم کرد هم دلگیر ولی خب بنظرم… البته تا اونجا که یادمه یجورایی درمورد زیبایی هایی که تو زندگی نادیدش میگیریم به فکر انداختم. البته اون مرد (اسمشو نمیتونم بنویسم چون کتابو ندارم یادم نیست پی دی افشو خوندم یا از کتابخونه گرفتم) همون که اسم دختر پرتقال رو گذاشت دختر پرتقال و پدر اون پسر بچه که نامه ها رو براش نوشته بود این زیبایی ها رو میدید ولی مجبور شد زندگی رو ترک کنه و این دلگیر کننده بود. البته خود این اجبار برای ترک زندگی بنظرم یجورایی باعث شده بود که سعی کنه از تمام فرصتش برای لذت از بودنش استفاده کنه مثل حسی که بعد از خوندن کتاب درون یک آینه درون یک معما به آدم یا الاقل من دست میده. اینجا هم پدر و پسر مثل تو کتاب راز فال ورق، آدمایی با نگاه عمیق به زندگی و یجواریی فیلسوف بودن!!! و از این خوشم میومد.
پیشنهاد
به این فکر افتادم که شاید قشنگ باشه آدم برای کسی که بعدا نمیدونه چه شخصیتی پیدا میکنه بنویسه…یعنی هر کسی برای بچه ای که هنوز وجود نداره یا شایدم مثل پسر کتاب هنوز سنش برای فهمیدن بعضی چیزا کمه بنویسه و سعی کنه به بهترین شکل تمام درکش از زندگی رو به اون فرد یاد بده چون تصور میکنیم اون فرد بچه خود ماست پس خودمونو مسئول میدونیم که به درستی مسیری رو که شناختیم براش به تصویر بکشیم و سالها بعد خودمون اون نامه ها رو بخونیم و ببینیم کجای کاریم؟ چقد از آدمی که اون زمان بود فاصله گرفتیم؟ آدم بهتری شدیم؟ هدفهای خوبی که برای اون فرد خیالی توصیف کردیم بهش دست پیدا کردیم؟ هنوز باورهایی که بهمون انگیزه میداد و مسئولمون میکرد داریم یا کلا فراموششون کردیم؟ دوست دارم یه روزی این نامه رو به فرزند خیالیم بنویسم
بنظرم اگه از این کتاب خوشتون اومده خوندن کتابای دیگه یوستین گوردر هم براتون لذت بخش خواهد بود (جملم خیلی کتابی شد😁). اولین کتابی که از یوستین گوردر خوندم کتاب " سلام کسی اینجا نیست؟“بود. یکی از استادای لیسانسمون بهمون معرفی کرده بودن بخاطر اینکه ارزش سوالها رو بدونیم و حواسمون باشه سوالها از جوابها مهمترن چون یه جواب فقط بخشی از راهه ولی هر سوال یه عالمه مسیر پیش روش باز میکنه. بعد اون دنیای سوفی رو خوندم. بعد هم گشتم دنبال کتابهای دیگه این نویسنده مثل دختر پرتقال، مایا، درون یک آیینه درون یک معما و راز فال ورق رو خوندم. کلا طرز فکر یوستین گوردر رو در نوشته هاش دوست دارم. بنظرم کتابهاشون حول موضوع " ارزش زندگی و شگفتی هایی که با عادت کردن بهشون، نادیدیشون میگیرم و همینطور یجورایی نظریه هایی درمورد اینکه زندگی چیه؟ما چیم؟ دنیایی که می شناسیم واقعا چی هست” میچرخه.
البته یه سری از کتابهاشونم مثل قصر قورباغهها و کتابخانه جادویی بیبی بوکنز با حال و هوام جور نبود. کتاب دنیای نورا رو هم پارسال شروع کرده بودم ولی بخاطر تصویرای تلخی که از آینده زمین داشت نصفه رهاش کردم
من سال قبل این کتاب رو مطالعه کردم. البته در یکروز خوندم همشو. به نظرم برای بچه های دبیرستانی یا بهتره بگم نوجوونا مناسبتره. قبلا هم دنیای سوفی رو خوندم که احتمالا بهترین کتاب گوردر هست. دختر پرتغالی فضای قابل حدسی داره و در نهایت هم آموزه فوق العاده ای برات نداره. کلا زیاد موافقش نیستم