پاسخم رو اینجا میذارم که اگه خواستیم بتونیم سرش بحث کنیم، بدون اینکه مزاحم پرسش دیگه برای روش اثبات تناسخ شیم. شما هم نظرتون رو بگید ببینم چند چندیم؟!
به عنوان یه فیزیک پیشه فقط میتونم بگم به نظرم چون نظریه تناسخ نه رد شده و نه اثبات، پس احتمال وجود داشتنش هست!
و اگه بنا بود یکی از پایان ها رو برای زندگی در نظر بگیرم، نظریه تناسخ به نظرم خوشایندتر و ملموستر از سایر پایانها هست و اگه انتخاب با من بود یا تناسخ رو انتخاب میکردم و یا پایان کاملِ مسیر با مرگ!
«تناسخ» رشد رو نشون میده و من رو تشویق میکنه تو زندگیم تا میتونم تجربه کنم و به رشد روح خودم کمک کنم. ولی مثلا «روز جزا» دو تا مد رو توم روشن میکنه که هر کدوم از اون یکی خرابتر:
مد سفید: حواست باشه دست از پا خطا نکنی که بعدا تنبیه میشی!
مد سیاه: ها ها ها! هر غلطی دلم خواست بکنم و بعد با یه توبه و یا با خویشتن داری سر پیری همه گناهانم شسته میشه و روز جزا میرم بهشت!
برای مشارکت تو این بحث فقط ۴۸ ساعت بعد از آخرین پاسخ فرصت دارین.
کاربرهای معتبر، که نشان پادپُرسی رو دارن، میتونن تو این گفتگو شرکت کنن.
خوبه که بحث به فیزیکپیشهها رسید تا فیزیکخوانهایی مثل من هم بتونن نظری بدن
تعریف دقیق مسئله میتونه کمک زیادی به فهم اون بکنه. دو تا نکته به نسبت واضح که میتونه کمک کنه:
بعید میدونم کسی در این شک داشته باشه که جسم دوباره وارد چرخه طبیعت میشه و در چرخه طبیعت ممکنه نوعی از تناسخ جسمی دیده بشه.
انتقال خصوصیات از طریق ژنتیک هم چیزی تقریبا جاافتاده ست.
تناسخ اگر که بخواد به چیزی بیشتر اشاره کنه، باید به خصوصیات اکتسابی و غیرژنتیکی تکیه کنه. اگر اینطور باشه، زمینه برای شروع از نقطه متفاوت فراهم میشه.
بر همین اساس من میگم که نظریه معقول
باید یک فرآیند انتقال برای تناسخ وجود داشته باشه تا ملموس باشه. طبیعت برای فرآیند انتقال اجزای مادی فرآیندی رو داره. در بقیه موارد چه اتفاقی میوفته؟
خوشایند برای کسی که امروز زنده ست (اونهم شاید) ولی فرد بعدی باید در قالبی محدودتر وارد بازی زندگی بشه. الزاما این خوشایند نیست۱
تا اونجا که میدونم کمتر نسخهای از تناسخ به حافظه اشاره میکنه، بیشتر در سطح ناحودآگاه باقی میمونه. اگر حافظه از بین بره، ناخودآگاه کمکی به رشد نمیکنه، حتی در زندگی معمول هم در بسیاری موارد دقیقا مانع رشده چون ناخودآگاه در نهایت با قواعدی بسیار ابتدایی و بیولوژیکی، حرکتها رو شکل میده در حالیکه زندگی الزاما نیازی به پیروی از اون قواعد نداره!
نکته درستی رو گفتید. هر دینی که به معاد اشاره کنه، اساسا با تناسخ مشکل خواهد داشت. از لحاظ فلسفی دلیل اولیه اون هم اینه که
چرخه ایجاد شده میتونه بی پایان باشه و میتونه در برابر پایانی مثل معاد قرار بگیره.
حتی اگه تلطیف بشه و پایان در نظر گرفته بشه، نکته اینه که هر فرد مسئول کارهای خودش نخواهد بود و چندگانگی مسئولیت پیش میاد.
ولی ندیدم که این استدلال درست باشه که
بلکه در بعضی از نگاهها، اتفاقا اگر کسی زندگی درستی برابر اصول موردنظر نداشته باشه، اون موقع در مرحله بعدی زندگی سختی رو شروع خواهد کرد و عذاب خواهد دید.
خیلی از حدسیات فلاسفه و گروههای مذهبی و غیر مذهبی در مورد سرنوشت، توی این دستهبندی میگنجه. تقریبا هیچکدومشون رو نه میشه رد کرد و نه میشه قبول کرد. ما فقط اونی رو که بیشتر باهاش حال میکنیم انتخاب میکنیم.
خوده تناسخ هم کلی انواع مختلفی داره:
بعضیا میگن که بعد از مرگ، روح ادم وارد یه موجود زنده میشه (من بیشتر یاد مرگ ولدمورد توی هریپاتر و وارد شدن بخشی از روحش به هری میافتم ).
بعضیا میگن در قالب یه انسان دیگه بوجود میاد. و اصلا هم نیاز نیست روح من وارد یک انسان بشه. تفکرشون اینکه چونکه ما همه انسانها یه ظرف واحد هستیم، شاید روح ما با یکی دیگه ترکیب بشه و بشه یه نفر دیگه. یا شاید روح من بشکنه به دوتا ادم دیگه.
یه دیدگاه خیلی جالب هم دیدم که میگه: ما وقتی میمیریم، در قالب یه انسان دیگه به دنیا برمیگردیم و اون انسان، هرکسی در هر زمانی میتونه باشه. میتونه یه کشاورز چینی توی صد سال پیش باشه، یا رئیس جمهور بعدی آمریکا. و این چرخه به حدی تکرار میشه که ما همه آدمهای دنیا رو زندگی کنیم. اتفاقا از این استدلال، نتیجه میگرفتن که اگر به یکی بدی کنی، داری به یکی دیگه از زندگیهای خودت بدی میکنی. پس اینکارو نکن.
البته، از دنیاهای موازی هم غافل نشیم که میتونه جای خوبی برای زندگی بعد از مرگمون باشه. این فیلم خیلی توی درک دنیای موازی به من کمک کرد.