اخیرا فدراسیون فوتبال با یه مربی خارجی، مارک ویلموتس، قرارداد بسته که احتمالا چند میلیون دلار هزینه برای فوتبال و مملکت داشته؛ مرجع. واقعیت اینه که این هزینه ممکنه دردی رو از کسی دوا نکنه، بحث روی این نیست. سئوال اینه که چرا اصرار داریم به زیرساختها، به ابتداییترین مسائل بیتوجهی کنیم و صرفا با شوآف پیش بریم؟ در فوتبالی که نه زیرساختی وجود داره، نه پلن بیزنسی مناسبی و همه چیز بیشتر به یک سیستم رانتخواری بزرگ شبیه هست، این کار چه معنی داره؟ اون هم در شرایطی که فشار شدیدی از همه جنبهها به جامعه داره میاد. آیا توهم بزرگی در ذهن مسئولان وجود داره که اونها رو از واقعیتهای جامعه دور کرده؟
مربی بزرگ بدون زیرساخت به چه دردی میخوره؟
برای مشارکت تو این بحث فقط ۴۸ ساعت بعد از آخرین پاسخ فرصت دارین.
کاربرهای معتبر، که نشان پادپُرسی رو دارن، میتونن تو این گفتگو شرکت کنن.
تعارف رو بخواهیم بگذاریم کنار: من تصور میکنم اینها یهدرک محدودی از مفهوم «امید اجتماعی» دارن و این اقدامات هم در همون راستاست. الحمدلله ترجمههای تاریخ و داستانهای دوران شوروی زیاد شدن و بخشی از جامعه داره به این درک میرسه که اینها پاسخهای یکنظام توتالیتره. رکن اوّل پیشرفت فوتبال بیزینسپلنه که خبری ازش نیست. اونهم به دلایلی که دیگه نیازی به گفتنش نیست.
به والیبال نگاه کنیم، موردی نسبتا موفق در ورزش: مربیهای گران قیمت و بزرگ که همه باعث پیشرفت والیبال ایران و دیده شدن استعدادهای ایران در سطح جهانی شدند.
خود این مسئله باعث آمدن تعدادی بازیکن خارجی سطح بالا به لیگ ایران و همین طور رفتن بعضی بازیکنان به لیگ های معتبر خارج از ایران شد، یعنی ورود و خروج ارز. و همین طور باعث شوآف ایران در بازیهای لیگ جهانی و به تبع اون برگزاری چند مسابقه سطح بالا در ایران (ورود خارجی ها به ایران) شد.
فکر میکنم مستقل از زیرساخت، که بعید میدونم در هیچ کدام از سازهها و سیستمهای ایرانی وجود داشته باشد!، چنین هزینه هایی درامدهای خودش را دارد، هرچند بهترین مدل سرمایه گذاری نیست!
من موافقم نیستم که والیبال زیرساخت نداره. ممکنه والیبال زیرساخت سطح بالا نداشته باشه ولی به هر حال وضعیتی به نسبت بهتر از فوتبال داره. البته شما بیشتر در جریان هستین احتمالا.
در مورد والیبال، حجم سرمایهگذاری لازم به نسبت پایینتر از فوتباله و به راحتی میتونین از این مسئله برای پیشرفت استفاده کنین. هرچند حتی از این فرصتها مهم استفاده مناسبی نمیشه.
در واقع شاید بشه سئوال به شکل جاالبتری مطرح کرد: به فوتبال به شکل یه بیزنس نگاه کنین. زیرساختها میتونن آینده بیزنس رو تامین کنن در حالیکه افراد مطرح میتونن برای تبلیغات استفاده بشن. هر دوتای این موارد اهمیت خاص خودشون رو دارن. ولی نکته اینه: صرفا کار کردن روی تبلیغات و نتایج گاه و بیگاه ملی، چند درصد منابع رو باید به خودش اختصاص بده؟ توی این شکی نیست که در تبلیغات کمی باید بلوف و شوآف باشه. ولی چقدر؟ یا مهمتر اینکه، وقتی محصول به یه حد خاصی رسید، باید تبلیغات مناسب رو شروع کرد یا نه، مستقل از پیشرفت میشه اینکار رو پیش برد؟
چیز خاصی نیست. غیر از مسائل سیاسی، همینچیزهای معمولی. از دلایل عمده مثل رانت ناشی از اقتصاد دولتی-خصولتی گرفته تا تعارض منافع با سازمانهای پرقدرتی مثل صداوسیما تا خردهدزدهایی مثل پیمانکارهای بلیطفروشی و ارزشافزوده و فرارهای مالیاتی و غیره. در غالبشون خواهان وضع موجودند، در عین حال نالاناند و دست رو پیش میگیرند که پس نیفتند.