نظم و انضباط چه ارتباطی با آزادی دارند؟

شاید قبل از این سوال لازم باشه درباره این مواردم فکر کنیم؛ نظم چیه؟ انضباط چیه؟
معلمان شما چطور نظم رو در کلاس حاکم میکردند؟
اگر شما معلم هستید یا به نوعی با کودکان ارتباط دارید، چطور نظم را برقرار میکنید؟

1 پسندیده

من فکر کنم بهتر آزادی رو به طور خلاصه، رها بودن از قید و بند تعریف کنیم. میشه زیردسته‌های آزادی (در جنبه‌های مختلف مثلا اجتماعی، اقتصادی، …) رو به شکل کلی تعریف کرد. از این لحاظ، نظم در یک زیر دسته، آزادی در همون زیر دسته رو محدود میکنه ولی اساسا به بقیه ربطی نداره.
میتونید با تفاسیر مختلف تعریفهای دیگه‌ای از این اسمهاو مفاهیم ارائه بدید، ولی بهتره به طور بنیادی و دقیق مشخص کنید دنبال چه چیزی هستید. این باعث میشه که نتیجه‌گیری در یک تعریف از این مفاهیم رو به طور اشتباه به تعریفهای دیگه، تعمیم داده نشه، اتفاقی که در طول تاریخ و در جاهای مختلف از جامعه به شکلی وسیعی رخ داده و خواهد داد.

1 پسندیده

فکری که قبل از طرح این سوال ذهن منو مشغول کرده بود این نکته است که مدیر و معاون مدرسه ما، معمولا فکر می کنند که دانش آموزان کلاس من از آزادی زیادی برخوردارند و نظم خاصی رو دنبال نمی کنند. :sunglasses: دلیل این ادعاشون هم اولا اینه که هر وقت به کلاس من سر زدند، دانش آموزان دور میز معلم جمع بودند :upside_down_face: و دوما یکی از دانش آموزان کلاس دیگ، با گریه و اصرار و تهدید به اینکه “دیگ مدرسه نمیام” ، مسئولین رو مجبور کرد که کلاسش رو تغییر بدن و دانش آموز من بشه. اونها فکر میکردند علاقه اش به حضور در کلاس من به خاطر آزادی بچه هاست.
مساله ای که خودم در نظر دارم اینه ماهیتا دانش آموز پر تحرکه و این که از آنها بخواهیم یکجانشین باشند با کودکی کودکان سازگار نیست و اینکه اگر اونها در کلاس تحرک داشتند قطعا به دنبال هدفی بودند و فعالیتی رو انجام می دادند. اما از بیرون که نگاه کنیم یک بی نظمی و یا آزادی ظاهری رو می بینیم. البته خب ناچارا بی نظمی هم گاهی اوقات اتفاق میفته
این قضیه باعث شد به سوال برسم که رابطه ی نظم و انضباط و آزادی در کلاس درس چیه؟

1 پسندیده

این بهترین دیدگاه بخصوص برای سنین پائین هست. جای تبریک داره. ولی خطرات خودش رو هم داره. نظم در مدرسه، حتی اگر که الزامی باشه، فقط در مواردی به ذات آموزش کمک میکنه. برای مثال نظم در حضور در مدرسه. در بقیه موارد صرفا برای کشتن روح پر از هیجان و پرسش کودکی به کار میره، مصداقی از کلیت دادن بدون لزوم به مسئله‌ای در محیط که صرفا برای راحتی بیشتر مجری قوانین به کار میره. اجرای نظم درست در مدرسه و جامعه، و توجه به عدم فراگیری بی‌مورد کار بسیار سخت و البته پیشرفته‌ای هست. در عوض، سیستم کهنه و بدون توجه به فردیت در جامعه از تفکر نظم نظامی استفاده میکنن. نظم نظامی یعنی نظم در همه جنبه‌ها بدون هیچ سودی برای جمع. این دیدگاه بعدها در جامعه رشد میکنه و باعث میشه که افراد به هر جائی میرسن به دنبال قید و بند زدن به همه دیگه و فلسفه بافی برای این قید و بندها باشن. شاید بد نباشه به سرنوشت اجتماع گنگ امروزی که ما در اون هستیم نگاه کنید تا ارزش روش تدریستون رو بیشتر بفهمید. به نظرم مهمه که کاملا جا بیوفته که برای گرفتن آزادی فردی، ابتدا دلیل قوی باید وجود داشته باشه که برای فرد قابل فهم باشه، نه اینکه اول آزادی در مسئله‌ای گرفته بشه بعد از جائی دلیلی برای این قید تراشیده بشه.
در این دیدگاه، به نظرم دو نکته مهم هست. نکته اول اعتماد به فهم کودکان هست. در خیلی از موارد، با توضیح درست، میشه در جای خودش نظم رو برقرار کرد و با این توضیح طرز تفکر رو هم منتقل کرد. کار سختی هست و حساس، بویژه اینکه نباید از استدلال نادرست استفاده کنید. ولی اگر این تاکید بر فهم متقابل در زمان طولانی انجام بشه، حتی باعث صیقل خوردن دیدگاه اجتماعی معلم هم میشه. به مرور میتونید فلسفه تدریس پاسخگوئی بسازید که ارزشمند هست و میتونه به عنوان تجربه‌ای گرانبها در اختیار جمع معلمها قرار بگیره.
نکته دوم اینه که در جاهائی که نوجوانی وارد کار میشه، معمولا عطش گریز از نظم و قید بسیار بالا میره و ممکنه این روش کار نکنه. ممکنه این وسوسه نظامی‌گری در این جاها در روش تدریس رشد کنه. اینکه در این سنین باید چه کار کرد، مسیر بسیار پیچیده و حساستری هست که نیاز به بخث روانشناسی و تربیتی بسیار پیشرفته‌ای داره. دلیل مهم ها اینه که هیجانات نوجوانی به مرز تابوهای اجتماعی مثل مسائل جنسی هم میرسه و به راحتی قابلیت مدیریت را نداره. در این حالت، اشتباه در مدیریت آزادی ممکنه بهائی بسیار سنگینتر و مادام‌العمر داشته باشه.

1 پسندیده