تفاوت دفتر کاغذی من با یک لوح پوستین یا کتیبه گلی یا سنگی، و اینستاگرام و پادپرس در چیست؟
ترجیح میدهید پرسشها را و خاطرات و چیزی را که مکتوب میکنید در کجا بنویسید؟
نوشتاری از هر نوع: پرسش، خاطرات، کشف علمی، دل نوشته و شعر، کجا این نوشتار را مکتوب میکنید و چرا؟
من تا یادم میاد مینوشتم یعنی تقریبا از ده سالگی تا حالا…نمیدونم چرا و هر چی بزرگتر میشم این حس رو بیشتر در خودم احساس میکنم و تا بتونم مینویسم البته درمورد رشته درسی نه و تخصصی نمیتونم زیاد حرف بزنم اما اگر چیزی هم در مورد تخصصم ازم جایی بخوان در حد ساده میتونم بنویسم اما ادبیات و فرو رفتن در متون نویسندگان چیزی دیگه ست برام.
از بچگی که شروع کردم نوشتن از خاطرات روزانه نوشتن و گاهی هم با یه دوستم که خیلی نمیتونستم حرف بزنم همه حرفام رو مینوشتم پشت کتاب درسیم و موقع کلاس دست به دست میچرخوندم بهش میرسوندم تا بخونه بخدا قصد بدی نداشتما
مداوم نوشتن و خوندن مجلات و کتبی که از کتابخونه قرض میگرفتم باعث شد دنبال داستان برم و ادبیات کمی درمن نفوذ کنه.تا بیست و دوسالگی فقط دفتر جمع کرده بودم بعد یهو همشو زدم کنار و خواستم بیشتر و بهتر باشم.تو دنیای مجازی زیاد بهم جذابیت نداشت و دوباره رفتم سراغ دفتر.سعنی کاغذ و قلم یه عضو جدا نشدنی هست تو زندگیم با همه این پشرفت ها کاغذ یه چیز دیگه ست.
الان یه بلاگ دارم که پارسال دی ماه شروعش کردم و باز خیلی زیاد بهم جذابیت نداده.نمیدونم چرا؟شاید خواننده خیلی مهمه که بخونه و نظر بده.
امسال اوایل اردیبهشت با یه ادیتور کتاب که کار تخصصی و و حرفه ای هم انجام میده و خیلی براش کارش مهمه گفت قریحه داری ولی وقتی چاپ نشه و اهمیت داده نشه تو مجلات یعنی بیهوده ست و کار بیهوده انجام میدی.البته باید قلم خیلی ورز داده بشه و کتب زیاد در همه زمینه ها خونده بشه.البته کتب خوب نه هر کتبی.
اینکه هر انسانی مینویسه معمولا یه حس هست نمیشه توضیحش داد و هر انسانی با دیگری متفاوته ،ما معمولا مینویسم تا حالات درونمون توضیح بدیم با کلمات توصیف کنیم و برای آگاه سازی و اینکه تجربیات و احساساتمون رو برای دیگران توضیح بدیم مینویسیم.
این نظریات من هستش …میزارم بقیه هم بگن و من دوباره ادامه بدم.
نوشتن که برام یه چیز عادی دیگه بحساب میاد و می اومدیعنی فکر میکردم همه مینویسن و براشون مثل خودم عادیه،دیگه تصمیم گرفتم از چیزی که تو ذهنم میاد فرار نکنم و ازش نخوام از ذهنم فرار کنه و هر موقع که به ذهنم نوشته اومد بنویسمش.اینکار رو در دفتر کردم.بعد وورد لپ تاپم.بعد هم وبلاگ و ایمیل هر چی تونستم ذخیره کردم.البته فکر نمیکردم ذخیره به حساب بیاد بعدها که هی خوندمشون دلم نیومد پاکشون کنم و نگهشون داشتم …
البته امسال که با همون ادیتور مخلص کتاب حرف زدم،بهم یاد داد و گفت چطور باید کاری رو انجام بدم و حتی نیازی به کلاس نداره و تو میتونی یه نویسنده بشی در صورتی که قریحه و ذهنت رو پرورش بدی.
این پرورش نوشتن که در کجا و به چه منظوری مینویسیم ،حیطه کاری و یا غیرکاری ما رو مشخص میکنه وهمینطور چطور نوشتن رو.یعنی اینکه به چه سبک و سیاقی بنویسیم.همین اینکه ما برای خودمون مینویسیم یا برای چاپ شدن باز هم فرق داره .وچه طرز نوشتاری رو انتخاب میکنیم هم ذهن ما مشخص میکنه و اینکه خودمون رو چطور قلممون رو عادت بدیم یا آموزش بدیم.
اگر کسی نبود دوباره چیزی بگه من میام دوباره
حالا من مینویسم ولی اگه از موضوع خوشت اومده باز هم ادامه بده!
من خوب بیشتر نوشتهها علمی و ریاضی بودن و هستن. یه زمانی توی توی یک فایل یادداشت میکردم ولی بعدا صرفا گهگاهی محاسبات رو روی کاغذ میارم و بعدا میریزم دور یه جوری انگار صرفا میخوام ذهنم تخلیه بشه و خیلی دنبال حل مسئله هم نبودم!
بدم نمیاد زمانی داستان بنویسم ولی نه حس مناسبش رو دارم و نه فکر میکنم خیلی مخاطب رو جذب کنه!
خیلی جوابهاتون برام ارزشمند هستن. اگر پیامی ننوشتم به خاطر این هست که دوست دارم همین طور و به همین ترتیب ادامه بدین. ممنونم از جوابهاتون.
برعکس @zari من تا جایی که یادم میاد نمینوشتم درواقع اگه منظور از نوشتن یه کار مستمر و شخصی باشه(و نه جزوات دانشگاهی و…) من تا همین دو سه سال پیش هیچوت ننوشتم). البته چند باری سعی کردم بنویسم و این کار رو با دفتر خاطرات شروع کردم(مثلاً 16 سالگی) ولی بعداً خوندم میدیدم یه سری روزمرگی های تکراری رو نوشتم و به نظرم اون سبک نوشتن بی فایده اومد.
جالبیش اینه که حافظه کوتاه مدت ضعیفی دارم و نوشتن میتونه خیلی جاها بهم خیلی کمک کنه، ولی باز هم ترجیح میدادم به ذهنم اکتفا کنم.
الان یه 3 سالی هست که سعی میکنم اکتشافات علمیمو حتماً بنویسم که بعداً بهشون دسترسی داشته باشم. و البته هرجایی که دم دستم باشه مینویسم: اگه سیستم جلو دستم باشه تو نوت، ورد، اکسل و… اگه قلم دم دستم باشه هرجایی که بتونم حتی کف دستم تا بعداً بتونم انتقالش بدم. درواقع واسه نوشتن هیچ وقت فکر و ذهن منسجم-منظمی نداشتم.
الان چند وقتیه که دوباره دارم سعی میکنم در دفتری مخصوص به خودم افکار-مشاهداتمو بنویسم. و برای اینکه از کسل کنندگی پیشینش کم کنم سعی کردم کمی با خلاقیت جلو ببرمش: مثلاً توصیف مختصری از میزم رو در یکی از روزمرگی هام نوشتم
زیاد اهل وبلاگ و فیسبوک و اینستا و… هم نیستم و تنها جای مجازی که در اون قلم به دستم میگیرم همین پادپُرسه.
یکی از تفاوتاش واسه من اینه که من دوست دارم با قلم یا خودکار وقتی که تو دست دارمش خط خطی کنم(حالا اگه تواناییش رو میداشتم میگفتم نقاشی، طراحی) و اینکار لذت زیادی بهم میده. در حالی که در دنیای مجازی زیاد امکان خط خطی کردن نداری.
خب من هم می نویسم؛ اوایل در تلگرام (گروهی از همکاران تشکیل داده بودم). بعد در پادپرس (در واقع بازخوردهای مفید منو تشویق کرد) و در آخر هم اینستاگرام (مخاطب های خاص). فرشته_نوشت هایم هم در یادداشت های تلفن همراه.
در همه ی اینها مخاطب های محتوا رو در نظر می گرفتم.
نوشته و یا نوشتن اشخصا چندین موضوع رو در بر میگیره.خاطرات روزانه،داستان بلند یا کوتاه،نوشته های تخصصی که شامل رشته های تخصصی میشه و بعد از تبدیل مقاله به کتب،و…
اینکه هر کسی چطور مینوسه و چی مینویسه یعنی اینکه ذهنش در همون حد هستش و البته قریحه نوشتن با اینکه زورکی بخوای چیزی رو بنویسی فرق داره.داستان نوشتن با اینکه تخصصی نوشتن در مورد رشته تخصصی فرق داره و اینکه از کجا شروع میشه که آدمی میخواد بنویسه نه اینکه دلش میخواد بلکه یه چیزی تو ذهنش بهش این اطلاع رو میده که تو توانایی نگهداری این همه کلمه رو نداری و باید از ذهن خارج بشه و مدوام یه چیزی تو ذهنت بهت هشدار میده…ای هشدار تو رو وادار به نوشتن میکنه.چه تخصصی و چه غیر تخصصی.
اینکه شما مداوم در کار تخصصی خودتون تجربیات رو مینویسد یه نوع تخصص به حساب میاد که من اصلا ازش سر در نمیارم که یه نفر چطور میتونه ریاضیات و مباحث علمی خودشو بنویسه!
در صورتی که من چندین بار این کار رو کردم و خیلی از افرادی که فکر نمیکردم داستان منو قبول داشته باشند قبول کردند.پس حس داستان نویسی رو باید در وجودت داشته باشی و گرنه سخت نیست.حس اینکه چطور یه موضوع رو بسط و گسترش بدی که مدون و رعایت شده در ادبیات باشه.
این چیزی هست که تو کشورهای مدرن مثلا امریکا خیلی رایجه ولی ایران اصلا براش مهم نیست .نمیخوام مقایسه راه بندازم ولی مثلا کشور ما متمدن و شاعران بزرگی داشته و کسی که میاد خاطرات روزانه خودشو چاپ میکنه ما برامون مهم نیست که زندگیش چی بوده در صورتی که امریکا هر کسی بتونه این کار رو بکنه خیلی خوبه و تقریبا سریع چاپ میشه و یک تجربه به حساب میاد.الان تقریبا شبکه های اجتماعی این کار رو برای ما آسونتر کرده و دیگه کسی دست به قلم نمیشه که بخواد اونو چاپ کنه و در کشور های مدرن سبک نوشتن هنوز رایجه نه اینکه مدوام با شبکه های اجتماعی اونو به دید مردم بزاره که تقریبا براش ارزش خوندن نداشته باش.
اینکه مفید بنویسیم تا اینکه هر چیزی خواستیم بنویسیم هم مهمه.هر چیزی رو نمیشه بعنوان نوشته مدون و قابل چاپ بحساب آورد و اینکه شما فقط در مورد چیزی که کشف میکنید و چیزی که براتون تازگی داره مینویسید یعنی علاقه خودتون رو پیدا کردید و دنبال نو بودن و یا اینکه فهمیدن خودتون به اینکه تازه فهمیدید چه اتفاقی افتاده رو بعنوان مطالبی خلاقانه،مینویسد و ذهنتون رو دنبال چیزای جدید میفرستید.
البته همیشه دنیای واقعی جذابیت بیشتری داره و وقتی دست به قلم میگیری و حس خوب نوشتن بهت تعلق پیدا میکنه ذهنت دنبال چیزای جدیده که سهم مشترکی با هم دارند مثلا تاریخ ادبیات و هنر یه وصله جدایی ناپذیر هستند .منظورم همون خط خطی هایی که شمارو یاد آوری میکنه در چه تارخی چیکار کردین
قضیه هر نکته زمان و سخنی مکانی دارد همینه عزیزم…تقریبا هر کسی باید با دیدخودش و هر چیزی رو که میتونه حس کنه و لمس کنه به نسبت اون چیزی که اونا میبینن میتونی براشون توضیح بدی.
ببخشید خیلی حرف زدم
البته بازم ممکنه بیام
نوشته هام رو قبلا در دفتر و سررسید مینوشتم . یادمه ابتدایی یا راهنمایی که بودم دو تا داستان تقلبی از روی انیمیشن های تلویزیون نوشتم.
یه مجله هم در دوران اول دبیرستان ساخته بودم به خیال خودم مثلا جالب بود. اون نوشته ها رو هم از چند تا مجله و روزنامه کش میرفتم و یکم شاید تغییر میدادم. یا همون متن رو از مجله برش میدادم و میچسبوندم دفتر
چند تا جدول و سرگرمی هم کپی میکردم چند تا چیز هم از خودم مینوشتم حتی از تلتکست هم کپی میکردم😅
یه روز داخل نمازخانه دبیرستان مراسم داشتیم و دفتر مجله شکلم رو دادم به دوستم اونم نامردی نکرد و دست به دست کردن بین چند نفر و حواس عده ی قابل توجهی از بچه های نشسته در جلو برای چند ثانیه از سخنرانی اومد به سمت عقب! منم هر جوری بود خواستم اون دفتر رو برگردونن و گذاشتم تو کیفم (از قرار گرفتن در مرکز توجه خجالت میکشیدم😄) .
دیگه تجربه نوشتنم برمیگرده به اینکه در دوران ابتدایی که میخواستیم بریم راهنمایی یه دفترچه به اندازه کف دست با نخ و سوزن و پوشه درست کرده بودم و چون میخواستیم آخر سال خداحافظی کنیم و امکان داشت خیلیاشون در راهنمایی هم مدرسه ای و هم کلاس من نباشن ازشون یه جمله یادگاری و یه امضا گرفتم (البته این میشه نوشته اونا ولی خب تدوینگرش من بودم ) تا این که الان و حدودا چهار پنج سالی هست دیگه با نوشتن در دفتر و سررسید و کاغذ و امثال ذلک زیاد مانوس نیستم. نوشته ها و یادداشت های من به گوشی و قسمت یادداشت ها محدود شد.و بخش عظیمی از داستان ها ، شعرها ،حساب ها ، تزها، بازی ها، لینک های کاربردی ،یکسری جملات ارزشمند رو اون جا قرار دادم. یه بخشیش رو پاک کردم چون ترسیدم بقیه بیان بخونن الان هم سانسور شده است تقریبا ولی باز ترجیح میدم همونجا بمونن تا زمان مناسبش برای پخش😅