نگاهتون نسبت به کودکی و جهان کودکانه چجوریه ؟

خیلی معتقدم ما بعد از کودکی دیگر خیلی کم زندگی کرده ایم .
از عالم کودکی که در آمدیم ؛ حرف ها و رفتار هایمان معنا پیدا کرده بود .ما هاله از سیاست های بزرگسالی را خیلی کادو پیچ و شیک به دور خودمان پیچاندیم ؛
ما سادگیمان را خیلی ارزان فروختیم و مهم ترین دارایمان را به عنوان یک انسان در کودکی جا گذاشتیم و رخت بزرگسالی پوشیدیم .
ما شادمانه زندگی میکردیم بی هیچ درک، از درد سخت بزرگسالی ؛ ما در جهان خودمان خوشحال
و شاد بودیم .
دیگر بعد از قهرهایمان آشتی نبود ، چون بزرگ بودیم و عاقل ، حرف ها و خاطرات بد زود فراموش نمی شدند،
چون نه تنها حافظه هایمان به اندازه کینه ها و شماتت ها و حسادت هایمان قد کشیده ؛ بلکه مثل باند هواپیما پهنا هم پیدا کرده بودند .

اشکهایمان ، عشق هایمان و حتی حس هایمان را پشت نقابهای قشنگ و بی شمارمان پنهان کردیم .
اعتقادهایمان را ساختیم و شکستیم و انقدر این کار را ادامه دادیم تا خسته شدیم و فکر کردیم در جای درستی از زندگی قرار گرفته ایم ، اما زهی خیال باطل که جای درست دقیقا همان کودکی بود .

(((در حدیثی از حضرت عیسی مسیح می خوانیم که اگر می خواهید به ملکوت خداوند راه یابید کودک شوید))) .

بیا باز گردیم و دوباره کودک شویم …

4 پسندیده

ولی جای درست همینجاست به نظرم
همینجایی که فهمیدیم تفکرات ساده و بدون پیچیدگی بچگی چقد درست بودن و شیرین.
همینجاست که میفهمیم از الان لذت ببر حتی اگه راضی نیستی

2 پسندیده

من در بهترین حالت خودم هستم:blush: و بی نهایت راضی ولی دلم برای کودکی هم بی نهایت تنگ شده:pleading_face::blush::cherry_blossom:

2 پسندیده

چه خوب که حالت خوبه:>

1 پسندیده

این حس الزاما به معنی شیرینی دوران کودکی نیست. بزارید کمی از فضای نوستالوژی معمول بیایم بیرون. مهمترین خصوصیت «کودکی به شکل عمومی» نداشتن مسئولیته و البته نبودن زخمهای تجربه. هر دوتای اینها وقتی دقیقتر نگاه کنیم، بهمون میتونه کمک کنه که بفهمیم چرا کودکی جز نوستالوژی معمول در دنیای ماست. آزادی کودکی به دلیل آزادی فکری و چیزی به این معنی نیست، بلکه به دلیل اینه که خرابکاریهای کودکانه توسط دیگران رفع و رجوع میشد و معمولا بازخواستی (مسئولیت) متوجه کودک نبوده. ما امروز کمتر حس آزادی می‌کنیم چون مسئول نتایج کارهای خودمون هستیم. از طرفی باز هم به همین دلیل که اثر اشتباهات به کودک منتقل نمیشه، حس هزینه و زخم تجربه ایجاد نمیشه.

برای دیدن مثالی از حرفم، به کودکهایی نگاه کنین که شرایط نامعمول دارن، مجبورن کار کنن و … . چیزی از حرفهای معمول کودکی در زندگی این کودکان دیده نمیشه. نوستالوژی کودکی حاصل خوب بودن یا موثر بودن اون دوران نیست، حاصل خستگی و درماندگی ما از مسئولیت و تجربه‌ست، در جامعه ما کمی بیشتر این حس وجود داره شاید به این دلیل که ما در برابر مسائل بیشتر فرار به گذشته رو ترجیح میدیم و غرق شدن در نوستالوژی، نه پیدا کردن راه‌حل.

جواب سئوال رو به شکل خلاصه از نظر من اینه: دنیای کودکی، دنیایی شیرین برای کودک و پر از دردسر، دغدغه و فشار برای والدین (یا هر کسی که پشتیبان کودکه) هست، بسته به زاویه نگاه میتونیم هر کدوم از این دو چهره متضاد از دنیای کودکی رو ببینیم.

5 پسندیده

مرسی از این نگاه دقیقا شما .
بله تا حدودی حرف هاتون رو قبول دارم و قطعا میشه یک مسله رو از زوایایی مختلف بررسی کرد و همچنان هیچ کدوم دلیل بر نقض دیگری نباشه :blush:.
اما وقتی میگم دنیایی کودکی شیرینه چون گاهی خودم در اون اتمسفر قرار میگیزم و برای چند دقیقه میتونم بی باری و سبکی اون دوران رو درک کنم .
و بنظرم گاهی به اون بی کینه بودن و فراموشی((( که در اون دوران برای اینکه که هنوز قسمت های مختلف مغز مثل هیپوکامپ و کورتکس کامل نشده ))) نیاز دارم تا بتونیم شاد تر زندگی کنیم .
یه جورایی دنیایی ساده و بی آلایش بچه ها رو دوس دارم و عشق میکنم وقتی میبینم در دنیایی خودشون شناورند .

در تاریخ پنجشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۰،‏ ۰۰:۵۶ یوسف از پادپُرس <[email protected]> نوشت:

3 پسندیده

سلام
بله میگویند مانند کودکان زندگی کنید و ذهن درگیر را رها کنید. کودک نه کینه و نفرت به کسی دارد نه عصبانیتش شدید است نه به گذشته می اندیشد و نه نگران آینده است تنها به همان ثانیه ای که در حال حاضر در آن زندگی می کند می اندیشد پیوسته شاد است و می خندد و اشک اون تنها زمانی جاری می شود که گرسنه باشد یا جایش خیس باشد بی هیچ فکر و خیالی زندگی می کند

3 پسندیده

هنر، کودکی کردن در بزرگسالیه. امکانات، مسئولیت میاره و در عین حال راه رو برای پیشرفت باز می‌کنه. اینکه برای دوری از سنگینی بار مسئولیت، امکانات رو از خودمون دور نگه‌داریم در حقیقت جلوی رشدمون رو گرفتیم. واقعیت این جهان و ساز و کارش اینه که هیچ رشدی بی رنج به دست نمیاد.
وقتی کودک هستیم، آگاهی نداریم و چیزی رو تجربه نکردیم. اینا امکاناتی هستن که به مرور به ما اضافه می شن و به دست آوردن این ها اسمش می شه بزرگ شدن. حالا این امکانات هستن که به ما کمک می کنن پیشرفت کنیم، از زندگی بیشتر لذت ببریم، دلیل رنج ها رو بدونیم و معنایی رو برای زندگی‌مون پیدا کنیم. اما همین امکانات هم از طرفی می تونه ما رو به سمت سقوط ببره. همین آگاهی و خلاقیت که می تونه باعث رشد بشه و دنیا رو زیباتر کنه، در عین حال می تونه باعث ابداع روش های جدیدی برای بد بودن هم بشه. یعنی رشد در جهت بدی ها، سودجویی ها، گرفتن آزادی دیگران، سلطه بر مردم و ضایع کردن حقشون و…
آگاهی یه شمشیر دو لبه هست. حالا هنر اینه که با داشتن این شمشیر دو لبه آدم خوبی باشیم، صاف و ساده باشیم، دقیقا مثل یک کودک. وگرنه آرزوی کودک شدن، یعنی تقاضای سلب مسئولیت.
بله باهاتون موافقم، باید کودک بود…

3 پسندیده

منم فکر کنم همینه و این حرف رو درست تر میدونم .

اینا همه درست . من میخوام یک چیز هم اضافه کنم وقتی که گذشته و بالاخص کودکی رو یاد میاریم به دلیل ساختار حافظه و اون حس خوب غالبا فقط عکس ها و لحظات خوب رو بیاد میاریم در حالی که همون کودک بارها توبیخ شده ،به تنهایی نمیتونسته به آرزوهاش برسه (مثلا وقتی میخواد یک اسباب بازی گران بخره) و خیلی چیزها رو نمیدونه و مدام احتیاج به پرسش داره. ولی کودکی رو در بزرگسالی اگر به معنی بودن مشکلات و در عین حال با نشاط به سراغ زندگی رفتن و گاهی اوقات زندگی رو بصورت بازی و آگاهانه تجربه کردن بدونیم یکجورهایی بهتر هست ؛چون کودک اقتضای سن ،عادت و محیطش هست و شاید آن چنان که فکر میشه همیشه لذت نبره؛
ولی انسان بزرگسال میتونه این چرخه رو بشکنه مثل خیلی از چالش ها و بازی ها.

1 پسندیده