در قدیم مدرک هویتمان شناسنامه یا گذرنامه بود ولی امروزه با گسترش اینترنت و فضای مجازی کارت ملی جای شناسنامه را گرفته.
شما چقدر به این برگه ها توجه کردید؟
چقدر به هویتتان اهمیت میدهید؟
برای برجسته شدن هویتمان چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم؟
در قدیم مدرک هویتمان شناسنامه یا گذرنامه بود ولی امروزه با گسترش اینترنت و فضای مجازی کارت ملی جای شناسنامه را گرفته.
شما چقدر به این برگه ها توجه کردید؟
چقدر به هویتتان اهمیت میدهید؟
برای برجسته شدن هویتمان چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم؟
برای من اسم و شهر و خانواده مهم نیست. اینها یه چیز نسبی و اعتباریه
به قول سهراب ؛ اهل کاشانم، اما
شهر من کاشان نیست
شهر من گم شده است
من با تاب… من با تب …
خانهای در طرف دیگر شب ساختهام …
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه را میشنوم
و صدای ظلمت را، وقتی از برگی میریزد
و صدای سرفهی روشنی از پشت درخت
عطسهی آب از هر رخنهی سنگ
چکچکِ چلچله از سقف بهار
و صدای صافِ باز و بسته شدن پنجرهی تنهایی
و صدای پاکِ پوست انداختن مبهم عشق
متراکم شدنِ ذوقِ پریدن در بال
و ترک خوردن خودداریِ روح
من صدای قدم خواهش را میشنوم
و صدای پای قانونی خون را در رگ
ضربانِ سحر چاه کبوترها
تپش قلب شب آدینه
جریان گل میخک در فکر
شیههی پاک حقیقت از دور
من صدای وزش ماده را میشنوم
و صدای کفش ایمان را در کوچهی شوق
و صدای باران را روی پلکِ ترِ عشق
روی موسیقی غمناک بلوغ
روی آواز انارستانها
و صدای متلاشی شدن شیشهی شادی در شب
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی
پر و خالی شدن کاسهی غربت از باد
من به آغاز زمین نزدیکم
سهراب سپهری و دیگر بزرگان برای خودشون یه آرمان شهری داشته اند که اسمهای گوناگونی دارد مثل هیچستان یا ناکجا آباد یا…
ولی ما اینجا در ایران بزرگ و عزیز زندگی می کنیم و در مقابله با نفوذ های پی در پی بیگانگان باید بدانیم کجای تاریخ ایستاده ایم تاریخ . ادبیات . معماری و…خیلی از این مقولات را بیگانگان ندارند و ما داشته ایمو داریم این باعث غرور ملی و نداشتنش باعث خمود و افسردگیست.