وقتی کارها پیش نمیره و برنامه ها بهم میریزه، با حس درموندگی و ناامیدی چیکار میکنید؟
چیزهایی که روشون قدرت نفوذی ندارید ولی زندگی شما رو شدیدا تحت تاثیر قرار میده…
مثل آدمی تو که رودخونه خروشانی افتاده…با این حس مرگبار و تلخ که تلاشها بی فایده بوده چه طور کنار میاید؟ میتونید برای خودتون رفعشون کنید یا برای همیشه سردلتون میمونه؟
یه لحظه همه چیز رو متوقف میکنم
و از شتاب زدگی بیرون میام و خودمو ریلکس میکنم. فکر میکنم که نه خانی اومده و نه خانی رفته .
تو آرامش راهکارهای بهتری به ذهنم میرسه
خوب اولش که خیلی به هم میریزم و اگه یکی دم دستم باشه حرصمو روی اون خالی میکنم بعد که میبینم دلجویی از یه نفر به مشکلاتم اضافه شده سعی میکنم برای دفعه های بعد ملایم برخورد کنم…گاهی هم میشه که با اینکه دلم اشوب میشه اما توی اون لحظه ریلکس خودمو میگیرم و از صفر شروع میکنم
ولی همیشه سر دلم میمونه که شکست خوردم
خب در ابتدا غصه میخورم
در سکوت و با ناراحتی به اینکه اشتباهِ کارم کجا بوده؟
فکر میکنم…
گاهی که اشتباهمو متوجه میشم،
یه نفس عمیق میکشم و سعی میکنم از اول شروع کنم.
ولی اگه اشتباهی نکرده باشم و مشکل از خودم نباشه،
سعی میکنم اون کارو حذف کنم!
یعنی باخودم فکر میکنم که از اول کاری نکردم و برنامهای نریختم که بخواد خراب بشه!!
و سعی میکنم کار دیگهای جایگزینش کنم