آیا زمانهایی هست که مغز ما رو در انجام کار خاصی (مثلاً حل کردن ریاضیات) یاری نمیکنه و کاراییمون در اون بعد پایین میاد وجود داره؟ من حس میکنم این تجربه رو دارم. و اگر همچین چیزی وجود خارجی داره چه کارمیشه براش کرد؟ باید بهش زمان داد؟ یا باید دستشو گرفت و آوردش سر کار؟
دنبالهی موضوع از متخصص دربارهی مغز بپُرس!:
به طور عمومی بله، و بسیار بیشتر از اون چیزی که فکر میکنیم اتفاق میوفته. مغز هم مثل هر عضو دیگهای در اثر فعالیت اصطلاحا خسته میشه و احتیاج به ریکاوری داره. منتها فعالیتهای مغز چون مثل فعالیتهای ماهیچهای، ملموس نیست، ممکنه ما متوجه نباشیم که چه اتفاقی میوفته و تلاش کنیم بیشتر فشار بیاریم و وضعیت رو بدتر کنیم. اگر به این حالت دچار میشین، به سادگی استراحت بدین.
حالتهای که مغز اصطلاحا دچار خستگی میشه، ممکنه در اثر عوامل بسیار زیادی باشه ولی رایجترین اونها به این شکله:
-
دریافت دادههای حسی بسیار زیاد: این دریافت دادهها به شکل مداوم در طول بیداری برای ما اتفاق میوفته و عموما سیستم عصبی همه این دادهها رو مهم میدونه و ربطی به اهمیت به شکل معمولی نداره. برای مثال، صداهایی که میشنویم همواره در حال دریافت و تحلیل هستن حتی اگر توجه ما به اونها جلب نشه. البته اگر به شکلی غیرمعمول تغییری در صدای محیط حس کنیم، به سرعت توجه به اون جلب میشه. فرآیند دریافت دادهها باید با پردازش عمیق تکمیل بشه، معمولا این کار به زمان استراحت و خواب موکول میشه که دریافت حسی در کمترین میزان ممکنه. بنابراین اگر زمانی طولانی به این روند ادامه بدیم بدون استراحت موثر، مغز هشداری با حالت خستگی به فرد میده تا فرصتی برای پردازش پیش بیاد.
-
فعالیتهای نیازمند تمرکز و یادگیری: این فعالیتها برخلاف روال عادی مغز، سطح فعال عصبی رو تغییر میدن و نیاز به انرژی رو به شدت افزایش میدن. هم از نظر انرژی و هم از نظر ظرفیت پردازش و تمرکز، این کارها میتونن به خستگی ذهنی منجر بشن. البته این فعالیتها فقط مطالعه یا یادگیری کلاسی نیست، بسیار وسیعتر از این حرفهاست: نگرانی و دغدغه، تصمیمگیریهای ریز و درشت، انجام کارهایی نیاز به انتخاب داره حتی سادهترین کارها مثل خرید و …
استراحت طبیعیترین راه مقابله با مغز هست ولی الزاما در همه موارد موثرترین راه نیست. بویژه اگر که فعالیتهای متمرکز منجر به خستگی ذهن بشن، علاوه بر استراحت نیاز به کارهای تکمیلی دیگهای هم هست. به طور کلی فلسفه رو باید بر این بزارید که انرژی ذهنی رو به شکل معقول و مناسبی صرف کنین: مثلا تصمیمگیریها و انتخابها رو تا حد ممکن کاهش بدین، دغدغه و نگرانی رو تا حد ممکن رفع کنین یا ذهن رو ازش دور کنین و …
یک مرجع جالب در همین مورد:
به نام و یاری خداوند
و سلام و صلوات بر محمد و خاندان پاکش.
خواب
فکر میکنم دیروز به مورد مشابهی برخورد کردم. وقتی کارهایی رو در چند پروژه انجام دادم، مغزم درد میگرفت و انگار جلوی ادامه رو میگرفت.
من به نتیجهای متفاوت رسیدم. این بخش از مغز رو به عنوان یک محدودکننده پیشرفت دیدم. اما این بخش چطور عمل میکنه.
با یه جستجو توی اینترنت محدودیتهای پیشرفت در زندگی رو خاطرات بد میدونن.
و یه سری روش برای حل خاطرات بد گفتند.
من این خاطرات رو در تنبیههای زبانی گذشته میدیدم. مثل: چرا این رو سر جاش نگراشتی. چرا شلخته هستی، چرا این کار رو کردی و الی آخر. انگار مغز میترسه که با تلنبار شدن و پر شدن کارها، چیزی از دستش در بره.
از نگاه اریک برن، این تنبیهها نوازش منفی هستند.
از طرف دیگه هم ممکنه دچار کمبود نوازش مثبت شدهباشیم. ضمیر ناخودآگاه، نوازش مثبت رو میپذیره اما چگونه پذیرفتنش، خودش بحث دیگهای هست که باید بررسی بشود.
اما نتیجه اینکه، احتمالاً با جمعبندی کردن کارهایی که انجام دادیم و گزارش گرفتن از اونها، به ذهن کمک میکنیم از گیج شدن و ترس از گم کردن سررشته اتفاقات دور باشه.
وقتی ذهن خستهی ولی جسم خسته نیست، آدم به سختی خوابش میبره! یا حداقل من این طوری هستم، حتی وقتی خوابم میبره خواب آرامش بخشی نیست.
این جور وقتا، که ذهنم خستهس رو میارم به فعالیت بدنی. خیلی به ریلکس شدن ذهنم کمک میکنه و حتی یه جاهایی منجر به کارایی مجدد میشه. خیلی وقتها فعالیتهای ذهنی بوده که نمیتونستم تو حالت عادی براش راهکار مناسبی پیدا کنم (مثلا حل یه سوال علمی). دو ساعت به ورزش و یا فعالیت بدنی می پرداختم و بعدش بوم فکرم با پتانسیل خیلی بیشتر شروع به کار میکرده و به راه حل میرسیدم!
طبق تجربه شخصی، این برا خودم خیلی مهم بوده! هر چی بیشتر بتونم تعداد تصمیمگیری ها رو کم کنم، حالا چه با سیستماتیک کردن تصمیمگیری ها یا شرطی سازی و یا کاهش تعداد کارهایی که درش مسئولیت انتخاب کردن/مدیریت با منه، مغزم دیرتر خسته میشه.
من تو این یه مورد به شدت حرفه ای هستم.
مثلا همین هفته اخیر شبانه روز بیشتر از 15 ساعت میخوابم
تعداد داده ها و دغدغه ها رو کاهش بدید مثلا من خودم روزی کمتر از نیم ساعت اخبار ورزشی ،سیاسی و… می خونم و از محیط های پرتنش و رقابتی دوری میکنم.
یکجورهایی سبک زندگی نامناسب هم دخیله در خستگی مغز مثلا؛ هنگام غذا خوردن به تلویزیون نگاه کردن ، پرحرفی و تفکر زیاد درباره دیگران که ذهن رو آشفته میکنه ، روحیه پرخاشگر و ستیزه جو داشتن ، پرواز کردن فکر در جایی که نیستیم (مثلا وقتی داریم حموم میکنیم یاد قسط بیفتیم یا موقع خواب به فکر کار فردا بودن و…)