تو نیز با درماندگی در سوگ زندگی ای که هرگز آن را نزیسته ای نشسته ای؟
من زندگیای را زیسته ام که برایم مقرر شده هست، چون بخشی از انتخاب های ما محصول فرهنگ هستن؛ زندگی نازیسته میخواهد سینه ات را بشکافد و قلبت زمان را می شمارد.
چه سهمناک هست روبه رو شدن با مرگ، وقتی هیچ گاه آزادی ات را با همه خطرهایی که داشته طلب نکرده ای.
این جملات من رو به ترس انداخت، از وحشت مرگ درحالی که حسرت زندگی نزیسته شده ام مرا خفه کند.
چه راهکارهایی دارین برای زیستن زندگی خودتان؟ چون نیچه میگه مرد باش و جرات خود بودن رو داشته باش و شو، هر انکه هستی.
راه همینه ، مرد باش و جرات خود بودن رو داشته باش و شو، هر انکه هستی. در گفتار کلمات سادهای داره ولی در عمل میشه گفت برای اکثریت مطلق تمامی انسانهایی که روی کره خاکی بودن ، غیرممکن بوده که برای خودشون زندگی کرده باشند یا زندگی بکنند.
سرتاپای ما تحت تاثیر طبقه اجتماعی و موقعیتهای اجتماعی است. به عبارتی ما در زندگی تصمیم گیرنده اصلی نیستیم از بیرون برایمان تصمیم گرفته میشه که چی بپوشیم ، چجوری بپوشیم ، به چی گوش بدیم ، چی ببنیم ، چجوری حرف بزنیم ، روی چی تعصب کور داشته باشه ، روی چی آدم منعطف و نرمالی باشیم و …
به همین علت شاید زیستن برای خویشتن خویش امری ناممکن باشه. نهایتا با تلاش بر بخشی از زندگی خودمان مسلط بشویم نه تمامی آن.
منم باهات موافقم که نمیشه بصورت قاطع بر زندگی خود مسلط شد ولی میشه تا حدودی برای خود زندگی کرد و این قسمت نازیسته رو حسرتش را کمینه کرد مثلا نیچه میگه غرایزم تشنه آزادی هستن سگان وحشی در سرداب وجودم برای رهایی پارس میکنن
گوش بده صدایش را میشنوی ؟ صدای برون امده از خود خود واقعیت . ما قبل از ساختن خودمان سعی داریم یکیو بسازیم بخاطر فرار از تنهایی یا شهوت یا چاله های وجودیمان تن به ازدواج میدیم در حالیکه ازدواج باغی هس برای کشت یک محصول برتر چیزی شبیه افریدن یک افریننده