چرا این موضوع رو الان مطرح میکنم؟ هنوز چند ماهی فرصت مونده، و شاید خیلی زود باشه برای این کار. حتی میشه اینطوری بهش نگاه کرد که فضا هنوز به اون شکل برای صحبت راجع به این معقوله از طرف حکومت باز نشده و ریسک صحبت راجع بهش بالاست. این کارو به سه علت، انجام میدم:
تب و تاب انتخابات هنوز بالا نگرفته، و این یعنی ذهن و جسممون کمتر با بازی های سیاسی رسانه های مختلف مواجه میشوند. بهترین فرصته برای اینکه نظر خودمون رو فارغ از اطلاعات غلط بدیم.
از طرفی چون در این چند سال با حجم زیادی از بدقولی ها، چه از طرف دولت و چه از طرف مجلس، مواجه شدیم، میزان نارضایتی جامعه به سطح اشباع رسیده که این میتونه در تصمیم گیری منطقی(که به نفع همه باشه) تاثیر منفی بذاره. در واقع حدس میزنم این حجم از نارضایتی خودشو به شکل “چرا رای بدم؟ چه فرقی میکنه و …” نشون میده. این مدل استدلال، که امثال منِ عامه مردم ازش بهره میبریم، لزوماً درست نیست.
مسلماً اولین چیزی که از خواندن سوال به ذهن آدم میرسه نحوه تنظیم اونه. در واقع میشد پرسید “در انتخاب مجلس به کدام جناح رای خواهید داد؟ چرا؟”. ولی همونطور که در مورد 2 هم عنوان کردم حسی که از اکثر جامعه میگیرم، به شکلیه که رای ندادن غالبه و من برام جای سواله که این تصمیم چرا باید گرفته بشه، در حالی که هنوز برای بهبود شرایط خیلی جای امیدواری هست.
برای مشارکت تو این بحث فقط ۴۸ ساعت بعد از آخرین پاسخ فرصت دارین.
کاربرهای معتبر، که نشان پادپُرسی رو دارن، میتونن تو این گفتگو شرکت کنن.
حدس میزنم مشارکت تو انتخابات به اندازه همیشه س، یعنی نه چندان کمتر و نه خیلی بیشتر.
به نظرم مشارکت تو انتخابات ریاست جمهوری یه بازیه که ما آدما از انجامش لذت میبریم، نه لزوما به خاطر دستاوردها و نتایجی که در چهارسال اینده در زندگی مون خواهد داشت؛ بلکه برای بازیوارسازی خوب و متناسب با حواس اصلی انسان که در زمان انتخابات منتظر همه مونه.
به نظرم بخشی بزرگی از مردم ایران در انتخابات شرکت میکنند. احتمالا مشارکت کمتر از دوره قبل است اما همچنان زیاد است. کسانی هم که در طول سالیان از تحریم انتخابات حرف زدهاند حتی یک بار موفق به عملی کردن ایدههایشان نشدهاند. به نظرم تحریم انتخابات [1] باز هم شکست میخورد.
برای بهبود شرایط هیچ وقت دیر نیست. همیشه معتقد هستم که ساختن، بهتر از ویران کردن است. اما یک تفکر غالب در بین مردم وجود دارد که تنها راه ساختن کشور را ابتدا ویران کردن همه داشتهها و شروع کردن از صفر میدانند. به نظر من همین نهادهای نصفه و نیمه دموکراتیک خیلی بهتر از نبودشان است.
به شخصه حتی اگر یکی-دو نامزد خوب در انتخابات مجلس ببینم مطمئنا به آنها رای میدهم.
تحریم زمانی اثرگذار است که نرخ مشارکت به زیر ۴۰ یا حتی ۳۰ درصد برسد که هرگز این اتفاق نیافتاده است. گرچه حتی در این صورت هم، حکومت صاحب نفت ککاش هم نمیگزد. ↩︎
وقتی تنها حرکت اجتماعی رو رای دادن میدونم و بعدش انتظار داریم که فرد همه چیز رو درست کنه، چه نتیجه متفاوتی از امروز میشه انتظار داشت؟ آدمها چرا به تعادل بین ورودی و خروجی اجتماع اعتقاد ندارن؟ یعنی میزان انرژیی اجتماعی که از طریق جمع وارد میشه با میزان دستاورد اجتماعی قاعدتا باید متناسب باشه. حرفم البته حرکت تخریبی اجتماعی نیست، دقیقا برعکس، تداوم حرکتهای اجتماعی در زمان برای تغییرات به ظاهر کوچک ولی بسیار مهمه.
من هم پیشبین میکنم که تفاوت چندانی در مشارکت نخواهیم دید. البته نکته مهم اینه که در لحظه میتونه حرکت اجتماع عوض بشه ولی نه جهت مثبت قوی و نه جهت منفی قوی در حال حاضر میبینم. فضای اجتماعی امروز البته دچار بیحسی بزرگی شده و دیگه به راحتی به سمت خاصی متمایل نخواهد شد، چیزی که اهمیت داره بیشتر منفعت فردی هست و بسیاری از افراد در جامعه هنوز منفعت فردی رو در شرکت فُرمال در انتخابات میبینن.
موردی که فکر کنم نتونستم درست بروز بدم یا شاید شما در ارزیابی تون لحاظ نکردید، اینه که انتخابات پیش رو برای تصدی گری کرسیهای مجلسه. در واقع شهر به شهر و استان به استان شرایط فرق میکنه. موضوع با انتخابات ریاست جمهوری فکر کنم کمی تفاوت داره.
درسته که ممکنه سطح مشارکت به نسبت سایر انتخابات از این دست چندان فرقی نکنه ولی این جنس ناامیدی به نظرم تاثیری هم سطح با شرکت نکردن بخش کثیری از جامعه در روند بهبود شرایط میذاره. نمیخوام جناح به جناح اینجا تفاوتی قائل بشم؛ درواقع به نظرم اگه جناحی به صورت مداوم میتونست روند بهبود(اسمشو بذاریم بهتر شدن به نسبت دیروز؛ وقتی اسم بهبود میاد خیلیامون فکر میکنیم الان پس معرکه ایم!) به صورت مداوم حداقل واسه بیشتر از دو دوره و کمتر از 4 دوره دستش بگیره، شرایط بهتری رو تجربه میکردیم.
فکر کنم بخواید مثالهای از جنس تغییر پوسته سیاسی کشورهای پیشرفته بزنید؟ ولی به نظر من شرایط و بوم کشور ما واقعاً مختص خودمونه.
این نکته واقعاً الهام بخشه! وقتی به خودم به عنوان عضوی از جامعه نگاه میکنم میبیینم توقعات و انتظاراتم با بها و چیزی که دارم بهش میدم همخونی نداره! در واقع همیشه توقعاتم خیلی خیلی رویایی و غیر عادیه.
این مورد و مورد اولی که گفتم این سوال رو در من ایجاد کرد که نقش قشر بیشتر فهمیده ما در جامعه چیه؟ چرا این قسمت از جامعه هیچ وقت نتونسته کمک کننده باشه؟
از نگاه آماری حداقل 30 تا 35% واجدان شرایط حتما در انتخابات شرکت میکنند و حتما به جریان رقیب دولت رای خواهند داد. جریان دولت با وجود ناکارامدی و کاهش محبوبیت همچنان طرفدار سفت و سخت خودش رو داره و با خط زدن افراد دلسرد ، حداقل 15% در انتخابات شرکت میکنند.
در مجموع حضور حامیان جدی جریانات سنتی به تنهایی برای داشتن مشارکتی 40 تا 45% کافی است. (و همین میزان برای انتخاباتی مثل مجلس مقبول است).
از طرفی در میان افراد دلسرد نسبت به عملکرد دولت نمیشه با قاطعیت گفت حتما از جریان مقابل یا حضور یک جریان جدید هم سرخورده شدند و حتی نسبت به حضور جریانی جدید واکنش نشان نداده و شرکت نمیکنند. پس از نظر آمار روی کاغذ اگه همین فردا انتخابات برگزار بشه (بدون هیچ تبلیغ و مقدمهای) دست کم میزان مشارکت بین 40-45% خواهد بود.
اتفاقا نقش قشری که به عنوان فهمیده از اونها یاد میکنیم در احساس نیاز به تخریب بسیار بیشتر بوده تا نیاز به بهبود و شناخت جامعه. برای درک این موضوع باید به تاریخ و زیربنای آموزش و روشنفکری برگردیم ولی میتونیم به خودمون برگردیم تا کمی از این واقعیت تلخ رو بفهمیم. ما بیشتر از اونکه یاد بگیریم که چه چیزی داریم، یاد میگیریم که چه چیزی باید داشته باشیم!
این خلا بزرگ وقتی خودش رو بیشتر نشون میده که به عنوان شخصی که در ایران زندگی میکنه بیشتر از جامعه خودمون، از بقیه جاها اطلاعات داریم.
اینکه چرا این اتفاق میوفته و چرا در بسیاری از قسمتهای زندگی فردی و اجتماعی به دوگانهی بودن یا نبودن چیزی معتقدیم عمق فلسفی و روانشناسی خودش رو داره. ترکیبی از ایدهآلگرایی تاریخی و تفکر خطی در این داستان نقش داره. ولی نتیجه اساسا این میشه که قشر روشنفکر به این معتقده که:
وضعیت موجود چون از ایدهآل فاصله داره، بنابراین باید از بنیان عوض بشه.
مسیری که ما رو به ایدهآل میرسونه، تفکر من هست و تفکر بقیه نادرست.
عدم انعطاف فکری، عملی و نبود برنامه عملی منسجم، باعث شده که بیشتر در شکل نقادهای ظاهر بشن که صرفا دنبال اثبات ناقص بودن هستن، بدون توجه به اینکه شاید نقص در ذات سیستم هست یا اینکه به طور نسبی چه چیزی تونسته بهتر بشه.
نکته آخر هم اینکه، یادمون باشه قشر فهمیده ایران بیشتر مونتاژکننده تفکر بوده و عملا نقش خاصی در تولید تفکر متناسب با جامعه نداشته!
به نظر من میزان مشارکت چندان تغییری نمیکنه، چون بخش بزرگی از انگیزههای مشارکت در عمدهی مردم همچنان وجود داره که خیلی از انگیزهها توی بحثهای بالا اشاره شده.
چیزی که میخوام توی این بحث بهش نقد وارد کنم، نگاهی هست که به انتخاب «رای ندادن» مطرح شد. چرا رای ندادن لزوما به معنی انفعال یا ناامیدی از تغییر تعبیر شده؟
(البته موافقم که ممکنه خیلیها به همین دلیل رای ندن، همون طور که رای دادن ِ خیلیها هم به معنی فعال بودن و امید داشتن به تغییر نیست.)
شاید توجه به این نکته خوب باشه که طبق تجربههایی که کشور در این سالها داشته، تنها ابزار مسالمتآمیز مدنی که برای نشون دادن عدم رضایت و اعتراض نسبت به وضع موجود برای (حداقل بخشی از) مردم باقی مونده، همین عدم شرکت در انتخابات هست.
و اتفاقا ابزار بسیار قدرتمند و موثری هم هست که پروپاگاندای گسترده برای ترغیب به شرکت در انتخابات هم از قدرتمندی این ابزار خبر میده.
بله، تنها بخشی از کسانی که «رای ندادن» رو انتخاب میکنن از سر ناامیدی و انفعال این کار رو میکنن. اما خیلی از افراد با هدف و قصد و ابراز عدم رضایت این کار رو انجام میدن. این کار از جنبهی «اثرگذاری» هم کاملا با معنی هست و میزان مشارکت یک معیار قابل سنجش و مقایسه برای میزان رضایتمندی ارائه میده که خودمون هم خیلی وقتها با همین دید بهش نگاه میکنیم. در واقع رای ندادن رو میشه یک استراتژی در نظر گرفت برای تغییری از جنس خودش.
از یک جنبههایی با این دیدگاه موافقم و حتی فکر میکنم این نگاه برای همه مفید خواهد بود. بخصوص اینکه اگر در ساختار هم این نگاه باشه که معیار قویی به این شکل کمتر تحت تاثیر مصنوعی قرار بگیره و به عنوان فیدبکی مفید به عملکرد از اون استفاده بشه، اون موقع معنا و مفهومی بسیار عمیقتر هم خواهد یافت.
منتها داستان به دو شکل کاملا دستکاری میشه، که در بحثها هم مشهود بود. اثر دستکاری مثبت برای رایدادن تا حدی معلوم هست و تقریبی از میزان مشارکت که به این مربوط میشه رو داریم. ولی اثرات دستکاری منفی، کاملا نامشخص هست و این نکته میتونه هنوز بحث رو زنده نگه داره.
من فقط میتونم از طرف خودم نظر بدم و اینکه جامعه چه تصمیمی میگیره رو زمان یا نظرسنجی جامع تعیین میکنه که به هیچکدوم الان دسترسی نداریم!: ))
تو انتخابات قبلی اعتقاد داشتم شرکت در انتخابات یعنی مشروعیت دادن به نظام حاکم بر یه جامعه، و خب از نظر من نظام جامعهی ما نقدهای زیادی بهش وارد بود و هیچ کدوم از جناحهای موجود نمیتونستن و اصلن نمیخاستن که انتظارات من به عنوان یه شهروند رو برآورده کنن. فکر میکردم عدم شرکت در انتخابات میتونه این پالس رو بهشون بده که نمایندهی قابل قبول برای من بین هیچ کدوم از کاندیداها وجود نداره و این قدرت رو داره که در طولانی مدت رویهی حاضر رو تغییر بده. این فکرم شامل همهی انواع انتخابات میشد.
تو گیر و دار انتخابات قبلی با خیلیا صحبت کردم به این امید که بتونن بهم ثابت کنن اشتباه فکر میکنم و به قولی بتونم به “اصلاحات” ایمان بیارم. از واژهی “ایمان” استفاده میکنم چون شما نمیتونین اطمینان داشته باشین و صرفن باید اعتماد کنید. نتیجه اینکه بهم گفتن شرکت کردن یا نکردن من تاثیری توی مشروعیت و تصمیمگیریهای بنیادی نداره. من هم با توجه به استبداد ایدئولوژیک موجود قانع شدم و تو انتخاب بین “بد و بدتر” شرکت کردم!: )) به امید بهبود تدریجی اوضاع. خصوصن برای من انتخابات مجلس خیلی مهمتر از انتخابات ریاست جمهوریه. البته توی همون انتخابات هم از بین لیست معرفی شده شاید به نصفشون رای دادم. چطور کسی که با افتخار از سابقهی بمبگذاریش توی دفتر یه مجله (حالا هر محتوایی میخاد داشته باشه) میگه میتونه نمایندهی مردم یه شهر اونم به نیت اصلاح شرایط حاضر باشه؟
به هر حال تصمیمم این بود که توی انتخابات مجلس هم شرکت کنم ولی اخیرن سه تا اتفاق افتاد که من رو به شک انداخته؛ اول اینکه خیلی از کسانی که منو قانع کرده بودن شرکت کردن یا نکردنم تاثیری نداره خودشون الان از تحریم انتخابات حرف میزنن به عنوان روشی از اعتراض. کسایی که میگم خودشون فعالیت سیاسی دارن و وقتی من این چرحش رو بدون استدلال خاصی میبینم به صداقت جناحهای مشخصی شک میکنم و نمیتونم بهشون اعتماد کنم.
دوم اینکه داریم میبینیم وقتی تو مجامع بین المللی -حتا ایرانیای خارج از ایران- به وضعیت داخلی ایران انتقاد میکنن پاسخ افرادی مثل آقای ظریف "اگه مردم ناراضی بودن نرخ مشارکت در انتخابات انقدر بالا نبود"ه. پس بیشتر مطمئن میشم اینطوری نیست که براشون بیاهمیت باشه مشارکت یا عدم مشارکت من نوعی، و عدم مشارکت میتونه اهرم فشاری برای تغییر رویهی حاضر باشه. مورد سوم هم اینه که آدمای منطقی و معقول کمتر و کمتر از فیلتر کاندیدا شدن عبور میکنن به شکلی که وضعیت اخلاقی (دیگه توانایی احقاق حقوق شهروندارو بگذریم) خیلی از این کاندیداها وحشتناکه. یعنی گزینههای مطبوع من برای انتخابات بعدی شاید انگشت شمار باشن. و خب همون تعدادم علارغم تلاشهاشون تو مجلس برای تغییرات خیلی خیلی کوچیک و بدیهی قوانین فعلی با شکست مواجه میشه. حتا اگه رسانه رو با خودشون همراه کنن، حتا اگه تغییر قوانین رو از عرف جامعه استخراج کرده باشن، و حتا اگه بتونن اکثریت مجلس رو با خودشون همراه کنن باز نمیتونن کوچیکترین قوانین رو بر خلاف خواست جریان خاصی تغییر بدن و شورای نگهبان اصلاح قانون رو رد میکنه.
در واقع به نظرم وضعیت اصلاح قانون در ایران وارد یه دور باطل شده و خروج از اون نیازمند فشار اجتماعی جدیه. با سطح خشونت و سانسوری که تو جامعهست بعید میدونم بشه اون فشار اجتماعی رو مشاهده کرد. با در نظر گرفتن همهی این شرایط فکر میکنم واقعن فرقی نداره از بین کاندیداهای احتمالی کدومشون وارد مجلس بشن.
دقیقا همین فکر رو دارم … و مصداق بارز این ضرب المثل هست که با یک گل بهار نمیشه و لابی اکثر مجلسیون و شورای نگهبان به قدری قوی هست که با انتخاب دو نفر که قاچاقی از صلاحیت اینا فیلتر میشن هم اتفاقی نمیفته
اتفاقا این تنها راه نیست بلکه به نظرم راه ضعیفی است که همیشه شکست خورده است. با رای دادن هم میتوان عدم رضایت را نشان داد. مثلا حذف شدن تمام چهرههای شاخص اصولگرا در انتخابات شورای شهر، مجلس و حتی خبرگان (رای دادن به لیست در انتخابات پیشین) بیشتر میتواند نشانه اعتراض بوده باشد و حتی میتواند موثر باشد.
مثلا یکی از نتایج تغییر چهره شورای شهر تهران جایگزین شدن استادان دانشگاه و افراد علاقهمند با محیط زیست با کشتیگیرانی بود که حتی رفتار عادی یک نماینده را نداشتند. عملکرد شهرداری تهران را هم میتوان به وضوح دید. همین که یک پل صدر دیگر ساخته نشود و به پیادهراهها بیشتر پرداخته شود از نتایج حضور افراد جدید در شورای شهر است.
اتفاقا من هم پیوسته منتظرم از کسانی که به تحریم انتخابات اعتقاد دارند یک استدلال (حتی ضعیف) بشنوم تا با آنها همراه شوم. چگونه تحریم انتخابات به بهبود شرایط میانجامد؟ برای دولت و حکومتی که با پول نفت اداره میشود چه تفاوتی میکند که مشروعیت داشته باشد یا نداشته باشد؟ مگر بشار اسد مشروعیت دارد که هنوز سر پا است؟
این کاملا درست است. اما حداقل در این مجلس نیمه اصلاح طلب تلاشهایی شد که ازدواج کودکان زیر ۱۳ سال را کاملا ممنوع کند اتفاقی که امروزه غیر قانونی نیست. اگر تنها این اتفاق میافتاد، به نظرم برای کارنامه چهار ساله اصلاح طلبان در مجلس کافی بود. به نظرم برای بهبود شرایط تغییر دادن همین قوانین ساده است که موثر است.
از طرفی تغییر قوانین نه تنها در ایران بلکه در هیچ کجای جهان ساده نیست. مگر آمریکاییها توانستهاند در طی سالیان قوانین مربوط به اسلحه را تغییر دهند؟ موضوعاتی که ریشه در فرهنگ و تاریخ جامعه دارد به راحتی قابل تغییر نیستند و نیاز به زمان دارند.