اگه یادتون باشه یه درسی داشتیم توی ادبیات دبیرستان در مورد زمانی که فرانسه بوسیله آلمان اشغال شده بود و دستور داده بود که باید در مدرسه به زبان آلمانی درس بدن. آخرین کلاس رو داشت شرح میداد. توی اون یادمه که گفت معلم کسی که زبان خودش رو بلد نباشه مثل زندانیی هست که کلید زندانش رو نداشته باشه. این نشون میده که زبان چقدر می تونه هویت یک ملت رو نگه داره. این هویت به زبان ختم نمی شه.
اگر شما بخواین نقش آموزش رو برای حفظ هویت یک ملت شرح بدین اون رو چجوری تمثیل میکنید؟
هویت یک ملت مفهوم وسیعی است که بنظر من حداقل با خودشناسی و روانشناسی و جامعه شناسی و تاریخ ارتباط تنگاتنگ دارد.
تلقین و شعار و احساسات مقطعی یا شاید ژنتیک یا اقلیم هم احتمالاً مؤثرند.
نکته دیگه اینکه در عصر ارتباطات و با ایده های صلح آمیز، عرض اندام هویت ها یا چیستی ملت ها، چگونه باید باشد؟
مسلماً قدم های اولیه شناخت هر ملتی با آموزش و از درون همان ملت برداشته می شود، ولی همچون گذشته کسانی هم هستند که از بیرون به شناخت یک ملت یا تمدن می پردازند.
بعد از مثال زبان که بسیار به جا بود، من آموزش تاریخ رو مثال میزنم، تجربه ای که در مدارس
ما و شاید کل دنیا در پایه های مختلف تحصیلی در حال انجام و تکرار است. جدا از نقص های سیستم آموزشی، همانطور که در مثال شما هم آمد، دیدگاه های قدرت حاکم در هر زمانی، نقش تعیین کننده در هویت بخشی به نسل تحت آموزش دارد. مگر اینکه آموزش تفکر و نقد و پرسشگری نیز در کنار آن باشد.
آموزش نقد و پرسشگری چه تاثیری بر این روند داره؟ به علاوه این آموزش ها باید شامل چه چیزهایی باشه؟
یه مثال میزنم در دوران دبیرستان یکی از اساتیدمون تعریف میکردن که دوستی در آلمان دارن که نسل سوم از یک خانواده مهاجر کرد هستن ولی هنوز زبان کردی رو کاملن بلد هستن و در خونواده کردی حرف می زنن به علاوه در خونه همچنان پوشش کردی دارن.
چه چیزهایی تونسته این فرد رو تشویق کنه که هویت خودش رو حفظ کنه در حالی که شاید حتی سرزمین که این هویت ازش اومده رو ندیده باشه؟ به علاوه نقد و پرسشگری در این فرایند نقش منفی نداره؟
تأثیرش شناخت دقیق توانایی ها و ضعف ها، حذف تعصب و احساس تعلق کورکورانه است. درس گرفتن از اشتباهات گذشتگان و پذیرفتن نیکی های دیگران، حتی مخالفان و کم کردن دشمنی هاست.
اگه منظورتون آموزش تفکر و نقده، خوب ابزار خودش رو میطلبه، و در سوال جداگانه باید بهش بپردازیم. مثلاً برای آموزش این روند در مدارس، حجم کتاب های درسی در همه موضوعات کم تر و فرصت جلسات پرسش و پاسخ بیشتر بشه. دانش آموزان با پژوهش های عملی یا کتابخانه ای به یادگیری دروسی که در نوشته قبلی اشاره کردم بپردازن، مثلاً زمانی همکاری داشتم تاریخ درس میداد، بچه ها از ترس معلم و اولیا فقط حفظ میکردند و وقتی برای درس های دیگر نمیگذاشتند و ایشون هم به عنوان یکی از بهترین معلم های مدرسه و منطقه، که درصد قبولی بچه ها در درس تاریخ رو بالا نگهداشته، همچنان ستودنی است! حتی بچه ها هم به اینکه وادارشون کنن به درس خوندن عادت کردن، اما آیا هویت تاریخی ما با اینکار حفظ میشه؟
دقیقاً نمی دونم، شاید علاقه.
به احتمال زیاد اجبار و رفتار نامناسب هم در کار نبوده. هرچند اینکه بعضی آداب و رسوم و پوشش ها یا گویش و لهجه ها که تا چند نسل ادامه پیدا میکنه، ممکنه به خاطر حفظ احترام متقابل و پیشگیری از تنش و عدم رنجش بزرگترها باشه (به خاطر تعصبی که دارند).
بستگی داره به اینکه چه چیزی رو و با چه بهایی بخواهیم حفظ کنیم. نقد و پرسشگری خالص و ناخالص رو جدا میکنه و به هویت عمق و معنا میده و پذیرش ها رو از تقلید و دفاعیات رو از تعصب دور میکنه.
به نظر من بهتر هست در سال های ابتدای آموزش مسائلی که هویت انسانی و اجتماعی رو به بچه ها آموزش میده برای آموزش درنظر بگیرن،
احترام به خود و دیگر انسان ها
احترام به حریم خود و دیگران
دوست داشتن خود
آموزش مفاهیمی مثل نوع دوستی و همکاری و احترام به قانون
مهارت هایی که یک انسان برای زنده موندن نیاز داره
فکر می کنم این بخش از هویت در میان ما دچار مشکل هست. نشانه هاش هم می شه به راحتی دید در اخبار.
از این بخش از هویت که گذشتیم بعدها شاید تعریف یه چیزی به نام “هویت ملی و میهنی” کاربرد پیدا کنه. به نظرم اگر بخش اول اولویت نگیره چیزی به نام “هویت ملی و دینی و …” نه تنها مفید نیست بلکه مضر هم خواهد بود. اما اگر به لحاظ انسانی فرد رشد پیدا کنه شخصیتش، آنگاه میشه امید داشت برای ملتش هم مفید واقع بشه چون در برابر خیلی مسائل واکسینه شده.
@najme نکته مهمی رو گفتین یه برداشت می تونه این باشه که برای اینکه بتونی هویت ملی خودت رو کشف کنی لازمه که خودت رو بشناسی و به خودت احترام بذاری، چیزی که دقیقن ما توش دچار مشکل هستیم.
یه جورایی باید اول از همه آدم خودش رو دوست داشته باشه و به خودش احترام بذاره تا بتونه این رو با جامعه هم منتقل که، چیزی که در سیستم آموزشی ما برعکس جا افتاده و فرد اگر خوش شانس باشه توی جامعه با هزینه کم یاد می گیره ولی فکر نکنم دیگه بتونه این حس رو منتقل کنه.
لازمه که قبل از اینکه بخوایم به مسیولانمون تاثیر بذاریم خودمون رو تغییر بدیم و این تغییر نیاز ها و حقوقی ایجاد می کنه که حکومت ها باید بهش پاسخ بدن. ما چجوری می تونیم این مهم رو یاد بگیریم قبل از اینکه دیر بشه؟ چجوری باید آموزشش بدیم؟