خونه بعضی اقوام که میرم، مخصوصا قدیمیترها یا پدربزرگ-مادربزرگها، یه اتفاقی که میفته اینه که هی میگن بخور و اگه نخوری، ناراحت میشن. مثلا یه بار سرماخورده بودم و خونه پدربزرگم بودم. حوصلهی مقاومت نداشتم و اون قدر لیموشیرین و شلغم پخته خوردم، که اخر شب سردی کردم و سرگیجه و تهوع گرفتم!
چه جوری میشه با رعایت نزاکت، جلوی تعارف های چنینی واستاد؟
من می گم خیلی دلم می خواد این ها رو بخورم ولی الان نمی تونم بخورم. با خودم می برم و فردا می خورم.
فرداش واقعا می خورم و بهشون زنگ می زنم می گم چقدر خوشمزه بود .
چون قصدشون اذیت شدن ما نیست، بلکه از بخشیدن چیزی لذت می برند. با قبول کردن اون بخشش، هم می ذاریم اونها احساس لذت رو داشته باشن هم مواظب خودمون هستیم.
من معمولا وقتی کسی خیلی بهم تعارف میکنه آروم تر غذامومیخورم که مثلا زیاد کشیدم ! یا اینکه میشه خیلی راحت گفت که من با کسی تعارف ندارم ، اندازه ایی که بتونم میخورم .
بعضی وقتا هم میشه از تکنیک رژیم استفاده کرد ! خیلی جدی میگی ببخشید من رژیم دارم