چجوری بدون اینکه کسی رو برنجونیم و یا به جمعی بی احترامی کنیم تصمیم خودمون رو عملی کنیم؟
تو هفته ای که گذشت به دو تا مهمونی مختلف دعوت شدم.
اولیش عروسی دوستم بود. یه خونواده فوق العاده مذهبی. واسه منی که کلاً مراسم عروسی زیاد برام جذاب نیست، مراسم این مدلی اصلاً مطلوبم نیست. واسه دیدار مجدد با یه سری از دوستام و شاید احترام واسه همین دوست شادومادم پاشدم رفتم. ولی به نظرم اومد به نوعی با حضورم در اون مراسم هم به خودم بی احترامی کردم و هم به میزبان. از لحظه ی ورودم تا آخرش کاملاً این حس رو داشتم که برای خوشایند جمع رفتار میکنم.
دومیش هم یه تولد کاملاً خلاف مراسم عروسی. تو دومی هم خیلی جاها برای اینکه تولدش بیشتر بهم خوش بگذره به نوعی تسلیم تصمیمات و تشخیص بقیه بودم. که خوب لذت اون زمان و مکان رو به همراه داشت.
دو تا راهکاری که خودم تا الان ازش استفاده کردم اینا بودن: 1- عدم قبول دعوت 2- ترک مراسم. جفتشون هم به نظرم معایبی دارن مثل سرکوب حس کنجکاوی فاصله گرفتن از محیط و…
به نظرم سهيل مشكل از يه چيز ديگه ايي بر ميادش
ماها تو ايران نظام طبقه بندي دوستان رو بلد نيستيم و بيشتر مرامي سعي ميكنيم همه رو داشته باشيم. اين باعث ميشه كه غالب اوقات نتونيم اونطوري كه خودمون فكرميكنيم رفتار كنيم. منتها مثلا اگه ما دوستانمون رو به ميزان نزديكيشون به علاقه منديمون طبقه بندي كنيم و طبق همون رويه هم بريم جلو فكر نمي كنم برامون مشكلي پيش بياد. به نظر من وقتي تو از مراسمات دو تا از دوستات لذت نبردي اين يعني تو تو خود اون دوستات هم اين موضوع رو ميديدو فكر ميكنم قبل از رفتن به اين مراسمات هم ميدونستي با چه چيزي قراره روبرو بشي وليي باز هم رفتي. وليي بياييم تصور كنيم كه تو با استدلات از چگونگي عقايد دوستانت به جفت اين مراسمات نمي رفتي. ممكن بود از تو ناراحت بشن و ديگه دعوتت نكنن يا حتي دوستيشون رو با تو كاهش بدهند در اينصورت تو چه ضرر هايي ميكردي؟
جواب سوال میتونه یه جمله ی ساده باشه و در ضمن همون طوری که در پاسخ قبلی مطرح شد اولویت بندی، یعنی یه خط گفتگو به جای به زور رفتن و یا نرفتن.
جمله مقدار زیادی به موقعیت و اولویت ها بستگی داره. مثلا اگه عروسی دوست صمیمی ادم هست (در اولویت بالا) و در عین حال یه عروسی متفاوت با چیزی که دوست داری، به نظرم خوبه بهش مطرح کنی «فلانی، من با این تیپ جمع ها سازگاری ندارم و معمولا تو عروسی های مذهبی یه گوشه میشینم و هم به خودم سخت میگذره و هم به میزبان. از همین جا تبریک میگم و دیگه برا عروسی نمیام.»
فکر کنم جواب سوال داشتن یه نقشه ی جایگزین باشه. البته در کنار حرف @lolmol@bgolshaee. هر بار که برنامه ای توی ذهنم دارم و اون برنامه اتفاق نمی افته هرچقدر هم عادی باشه خیلی برام سخت میشه. مثلن یه بار دوستم بهم پیشنهاد داد که صبح بریم کوه و من از ساعت 5 تا 7 منتظرش شدم اما نیومد سر جایی که قرار داشتیم منم برگشتم خونه و اون روز کلن حالم گرفته بود. چند وقت بعد دوباره اتفاق مشابهی افتاد با این تفاوت که من از قبل برنامه ریزی کرده بودم که اگر اون اتفاق نشد کار دیگه ای انجام بدم و وقتی برنامه اول کنسل شد برنامه خودم رو پیاده کردم و اون روز خیلی سر حال بودم.
شاید اگر شما هم وقتی که دعوت شدین با بیش زمینه ای که از اون جمع توی ذهنتون بود به فکر یه جایگزین هم بودین و کمی که در جمع بودی و دید و بازدید ها تمام شده بود برای انجام اون برنامه از جمع بیرون می رفتین هم خسته نمیشدین و دوستان رو دیده بودین و هم اینکه برنامه خودتون رو انجام داده بودین.
شما هم دقیقا به مشکل من گرفتارید!من علاوه بر تنفرم از محیط های این جوری از صحبت های بی سرو تهی هم که توی این مراسم میشه زجر میبرم!
به نظر من سه تاراه حل بیشتر برای حل این مشکل پیدانمیشه:1-یکی از دوستا یا اشنایانتو دنبال خودت ببر که از حرف زدن باهاش لذت میبری،بشین وفقط باهاش حرف بزن بدون توجه به محیط اطراف.
2-خودت روتغییر بده!وقتی دربعضی موارد بامنطق بیش از حد با محیط اطراف برخورد میکنیم هضم بعضی ازموارد برامون راحت تر میشه مثل همین عروسی یک خانواده ی مذهبی.حتی میتونی برای اولین گام توی تغییر بلندشی به دوستت شاباش بدی!!!
3-بعضی اوقات واقعا فداکاری حتی درمورد کنجکاوی خودمون هم لازمه!حتی برای ارتباط بیشتر هم با محیط کافیه خود واقعی ات باشی ولی گاهی نیازه که به این مجالس بریم.
این به طرز فکر و روش من خیلی نزدیکه. ممنون که بهم یادآوری کردیش، تا حالا نمیدونستم از یه همچین مدلی پیروی میکنم. مثلاً تو همین مورد عروسی دوستم، یادمه با بقیه بچهها این گزینه جایگزین رو مطرح کردم که اگه دیدیم مراسم مثل بقیه مراسما کسل کنندهس پاشیم بریم طرقبه
حتی مطرح کردنش هم بهم حس خوبی میداد.
این اولویت بندی ناخودآگاه انجام میشه. مثلاً تو همین مورد عروسی: رفیقمو خوب میشناختم و میدونستم که مراسمش احتمالاً چجوریه (البته در کل به نظرم مراسم عروسی خیلی کسل کنندهس و ربطی به برگزار کننده اش نداره).
اولویت اولم این بود که بتونم همه دوستامو ببینم و چون میدونستم همشون میان منم رفتم.
اولویت دوم هم احترام به شخص دوماد بود.(تو مراسم سعی کردم پسر مودبی باشم و زیاد شری و شیطنت نکنم هرچند که زیاد موفق نبودم)
وقتایی که برا خوشگذرونی میرم همیشه این کار رو میکنم، ولی یه وقتایی هست که واسه کنجکاوی پا میشی میری، این جور مواقع دلیلی نداره وقت یکی دیگه رو هم هدر بدم که
میتونی کلا نری و به یه پیام تبریک بسنده کنی ولی هزینه ش سنگینه … راه حل بعدی اینه بری ولی تو حاشیه باشی یا به بهانه خرید و … بری بیرون که من دومی رو توصیه میکنم چون اینطوری بعدا پشیمون نمی شی که چرا یکی رو ناراحت کردی