سلام،
من الان دارم توی یه دانشگاه اروپایی درس میخونم و خیلی تنهام. یعنی بجز دوستای ایرانم تقریبا هیچ دوستی ندارم، شایدم تعریف من از دوستی خیلی سخته ولی به هر حال داستان این کسیکه تقریبا دوستمه رو تعریف میکنم و بعد لطفا نظرتونو بگین که بنظرتون زورکی تحملم میکنه یا نه. به عنوان پیش زمینه این آدم جنس مخالفمه(ولی من توی یه رابطم با یه نفر دیگه و خیلیم راضی و خوشحال و جدیم و حسیم به این آدم ندارم مطمئنم اونم نداره و اصولا دینامیک ارتباطات ایران و اینجا فرق داره.) و ازم دو سال بزرگتره. برای اینکه بشه راحت بهش اشاره کرد حرف اول اسمشو میگیم: الف.
من دانشگاهو به دلایلی دو هفته دیر شروع کردم و روز اول خیلی گیجی گیجی میزدم، بجز اینکه کشور جدید بود اینکه دوسال بود که سر هیچ کلاسی حضوری نرفته بودمم موثر بود. کلاس اولم توی آمفی تئاتر بود و خیلی آدم بودن و همینجوری داشتم بقیه رو نگاه میکردم و الفو دیدم و خیلی ظاهرش بنظرم جالب بود و حس کردم تنهاعه و سرکلاس جدی و ازینکه علاقه منده خوشم اومد. سرکلاس دومم دیر رسیدم و دقیقا همزمان با الف وارد کلاس که پر بود شدیم و مجبور شدیم پیش هم بشینیم. الف خیلی مهربون بود باهام و سعی میکرد لابلای کلاس باهام حرف بزنه ولی من هم خجالتیم و هم گیج برای همین درست و حسابی جوابشو ندادم. الف توی دوتا کلاس دیگمم بود و تا یکی دو هفته همینجوری هی میخواستم باهاش حرف بزنم(و ازش جزوه بگیرم) و روم نمیشد و گاهیم با آدمای دیگه میدیدمش و باز بیشتر روم نمیشد تا اینکه یه بار کردم و نمیدونم چرا این آدم جوریه که مهرش به دلم میشینه. به طور کلی من نسبت به محبت و روی خوش آدما خیلی بدبینم اما انگار از الف احساس روراستی میگیرم. به هرحال از بعدش باهم دوست شدیم اما خیلی اوقات میشه من بهش پیام میدم و اصلا نمیبینه پیاممو چه برسه به اینکه جوابمو بده، به قول انگلیسیا ghostام میکنه اما شنیدمم که زولافت(یه قرص ضدافسردگیه از خانواده ریتالین) میخوره پس ممکنه بخاطر حال روحیش باشه و درکش میکنم، خود منم شده گاهی چند روز طول کشیده تا جواب آدما رو دادم. اما بجز این قضیه پیاما، حس میکنم من زیادی خجالتی بازی درمیارم و اون اصلا منو نمیشناسه که بخواد تصمیمی بگیره دربارم که چجور آدمیم که دوست نزدیکتری باشه باهام یا نه و فقط منو به عنوان نماینده ای از ایران میشناسه انگار.
بعد الف یه سری دوست داره که من خیلی ازشون خوشم نمیاد و وقتاییکه اونا خیلی دوروبرشن من خیلی طرفش نمیرم.
به هرحال، الف بنظرتون دوست داره باهام دوست باشه یا نه؟ و چطوری اینقد خجالتی نباشم؟
این گفته بالا با این حرف نمیخونه :
الف ظاهرا همین الان هم باهات دوسته. خیلی طبیعیه که دوستم پیامم رو نبینه یا دیر ببینه، به هر حال هر کسی مشغله های خودش رو داره و قرار نیست من اولویت اول دوستام باشم.
خیلی طبیعیه دوستم با کسای دیگه ای بگرده که لزوما مورد پسند من نیستن.
و چیزای از این قبیل.
فکر کنم نیازه تعریفت رو از دوست برای خودت شفاف کنی و انتظاراتت رو کمی تعدیل کنی.
حست رو کاملا درک میکنم و فکر میکنم این یکی از مشکلات جدی امروزه. قضاوت این که گاهی جوابت رو نمیده چقدر مهمه، به نظر شخصی من کاملا به احساس و موقعیت تو برمیگرده. من کاملا نظر شخصیم رو بهت میگم. چون خودم هم هنوز با این موضوع راحت نیستم. هرچند این پرسش مال دو سال پیشه ولی برای من هنوز تازگی داره.
دوباره تاکید میکنم که کاملا نظر شخصی خودم رو میگم. به نظر من اصلا مجبور نیستی که خودت رو محدود به کسی کنی که دیر جوابت رو میده. این شخصی که دیر جواب میده و باعث رنجش تو میشه اصلا گزینه با اولویتی نیست. پیشنهاد میکنم دایره دوستانت رو بزرگتر کن. الان اپلیکیشنهای جالبی هستن مثل Couch Surfing که در اونها ایونتهایی برگزار میشه که افراد اومدن برای ارتباط برقرار کردن. این به نظر من خیلی مهمه که طرف مقابل هم مشتاق ارتباط برقرار کردن باشه.
در مورد خجالتی بودن من فکر میکنم به این برمیگرده که ما فکر میکنیم به اندازه کافی خوب نیستیم. در صورتی که به نظر من فقط صرف حضور و حرف زدن تو و هر نوع ارتباط تو با طرف مقابل به خصوص از نوع سالمش (یعنی وقتی بازیهای روانی و آسیب در کار نباشه) خودش یک ارزش کافیه. چون آدمها بسیار به خوبی کردن، مورد خوبی واقع شدن، گفتگو، شنیده شدن و شنیدن محتاج هستن. منظورم اینه که قرار نیست چیز عجیب و خاصی باشیم تا در یک ارتباط سالم قرار بگیریم. کافیه بشنویم، حرف بزنیم، کمک کنیم، کمک بخوایم، خوبی کنیم و اجازه بدیم بهمون خوبی کنن.