یا بهتره بگم اگر فردی خوب باشه و کار خوبی انجام بده چرا باید از تنهایی و انزوا بترسه
من تقریبا نصف عمرم را تنها بودم خیلی هم عالیه یه بار تو یه جاده متروکه کامیونم خراب شد یه هفته تو بیابون یکه و تنها ماندم شبها آسمان پر از ستاره برای خودم با بوته ها آتیش درست میکردم و کباب میزدم بر بدن و کتاب میخوندم تا اینکه یه چوپان از آنجا عبور کرد و برایم پیغام برد . آخه اونموقع موبایل نیومده بود
سئوال جالبیه. دارید دو تا جنبه متفاوت انسانی رو با کنار هم میزارید و البته در واقعیت اینها با هم مرتبط هستن ولی الزامی نداره یکی دلیل اصلی اون یکی باشه. منظورم اینه که ترس از تنها شدن (تنهایی به نظر کلمه مبهمیه) یک ترس ناشی از شخصیت و تربیتهای اجتماعی یا شرایط اجتماعیه. ممکنه یک نفر کار خوبی رو به خاطر ترس از تنها شدن انجام نده ولی لزومی نداره که این رو به عنوان الزام بپذیره.
کمی عمیقتر نگاه کنیم: این رابطه به واکنش دیگران به کار خوب برمیگرده و میشه با روندی مناسب هم تنها نموند و هم کار خوب انجام داد. ساده ترین کار اینه که به جمعی وابسته باشید که یا قدر کار خوب رو میدونن یا حداقل تفاوت بین انسانها رو درک میکنن.
دقیقا این رفتار رو شاهدیم تو بعضی از افراد
راهکار خوبیه
یعنی چی؟ تنهایی چکار به این داره که کسی کار خوب بکنه یا بد؟ صورت سوال و فهمیدم ولی تو توضیح گیر کردم
بعضیها چون در تنهایی آدم خوبی نیستن به ناچار با همه سختی های بیرون و تحقیرهاشو تحمل میکنن تا اسیر تنهایی نشن نمونه بارز این رفتار آدمهای مهر طلب هست با وجود اینکه زود شاکی میشن و سرخوردگی بهشون دست میده بازم جمع رو به تنهایی ترجیح میدن
خب دقیقا زدی به هدف. چون طرف مهر طلبه این کارو می کنه. دلیلش هم اینه که دنبال مهر مادری می گردی که اون و تو کودکی ولش کرده. یعنی طرف بزرگ میشه ولی همیشه یک خلاء محبت درونش هست چون مادر اون طوری که باید بهش محبت نکرده و چون این کار نیمه کاره تو وجود شخص مونده همیشه دنبال خریدن محبت دیگرانه تا شاید جبران بشه. تو ازدواج هم دنبال مادرش میگرده.
بعد تازه این اشخاص خوب نیستند ، در ظاهر خودشون و خوب نشون میدند. و بدتر از اون اصلا نمی دونند مهربونی و محبت چیه. چون اصلا درکش نکردند. فقط می دونند یک کالای با ارزشیه برای همین سعی می کنند دائم جمعش کنند مثل پول.
پس با این حساب برای افرادی که چنین مشکلاتی ندارند و خصوصیات خوب واقعی دارند میشه گفت که تنهایی خوبه ولی بودن با بعضی از آدمها خوبتره ؟
یا اینکه کلا تنهایی بده؟
نه برای این اشخاص میشه گفت تنهایی معنا نداره. ببین تنهایی در هر صورت حالت بدیه. حس تنهایی بده حسیه که آدم و افسرده می کنه و میکشونه تو خودش این برای انسان بده کلا.
اون اشخاص خوب یا سالم اصلا تنها نیستند ، همیشه خودشون و دارند. با خودشون سرگرم هستند. و در عین حال بودن با دیگران و بد نمی دونند. حالا منظورم از دیگران فک و فامیل نیست ، آدم داریم حال و حوصله پدر و مادر خودشم نداره ولی کلا بودن با دیگران و بد نمیدونه.
اگر می خوای بدونی شخصی هستی که تنها هستی یا نه ، جواب این سوال و از خودت بپرس که به طور کلی رابطه داشتن با دیگران و بد می دونی یا خوب؟ منظور از دیگران یک شخص ناشناخته است . اگر بد می دونی این یعنی تنهایی اگر نه که مشکلی نیست