مهم نیست در بهترین دانشگاهها، مثل شریف یا تهران تحصیل کرده باشید یا دانشگاههای ضعیفتر غیرانتفاعی؛ اکثر فارغالتحصیلهای دانشگاه با پیدا کردن یه کار با حقوق ثابت که معمولا از حقوق حداقلی هم شروع میشه راضی هستن. و تمام عمر در حال بیشتر کار کردن برای افزایش جایگاه و حقوقشون هستند.
معمولا بعد از ۶۰ سالگی که بازنشسته میشن، سرگرمی یا برنامه خاصی ندارن، و حتی خیلیها دچار افسردگی میشن.
- دستهی E یا employees
این افراد همون کارمندها هستن که یک حاشیه امنی برای خودشون درست کردن و به اصطلاح اون رو آبباریکه مینامن. آبباریکهای که تا بعد از بازنشستگی هم جریان داره.
- دستهی S یا small business
اینها صاحبان مشاغلِ کوچک یا همون مغازهداران هستن. مثل سوپری, نانوا, آرایشگر. اینها اعتقادی به کار گروهی ندارن و میگن همه کارارو خودم باید انجام بدم.
- دستهی B یا big business
این دسته صاحبان مشاغلِ بزرگ هستن و صدها کارمند دارند. مثل دیجیکالا و سامسونگ. این دسته از قانون اهرم استفاده میکنن و قدرت این قانون رو درک کردن.
- دستهی I یا investors
این دسته پول بسیاری دارن و اهل سرمایهگذاری هستن. در واقع پول رو اهرم میکنن. این افراد یا از اول پول زیادی داشتن یا در دستهی B بودند و پول زیادی ساختن.
(شاید هم هر چهار دسته رو به ترتیب طی کردن و به این جایگاه رسیدن!)
کیوساکی میگه EوS همیشه از ایدهآلهاشون فاصله دارن اما BوI پیشتازان هر صنعت هستن.
پینوشت: شعار افراد هر دسته, در انتهای هر بند آورده شده.
تمایل به ثبات و سکون هم میتواند یکی از دلایل این مسئله باشه که البته بین جمیع انسانها این خصلت وجود داره یعنی حتی در کشوری مثل ایالات متحده که برای کارآفرین شدن بستر مناسب و خوبی دارد نیز اکثریت افراد به سمت شغلی ثابت میروند تا حقوقی بگیرند و آخر هفته را کاملا خوش بگذرانند و دوباره هفته بعد و بعد و این چرخه تا بازنشستگی و شروع استراحت دائمی ادامه دارد.
خب چنین مشاغلی مسلما فراز و فرودها و مصائب اداره کسبوکار شخصی یا کارآفرینی را ندارد و تمایل به ثبات و عدم علاقه افراد به اتفاقات مداوم غیرمنتظره و زندگی مواج باعث میشه که بسیاری در سراسر جهان به سمت داشتن چنین شغلهای آرام و بیدغدغهای بروند.
به نظر من اتفاقا وجود کارمند های خوش قلب که به کار کردن با حقوق ثابت و در ازای اون داشتن امنیت راضی هستن کاملا ضروری هست برای هر کسب و کاری .
یه کارمند که وظیفه مشخصی رو در ساعت مشخصی با حقوق مشخص انجام بده یکی از مهم ترین چرخ دنده های یه کسب و کار هست ! حتی تصور این که تمام اعضای یه کسب و کار روحیه کارآفرینی داشته باشن وحشتناکه !
برای همین به شخصه همیشه برای قشر کارمند ارزش قائل بودم و به نظرم همونقدری که فاندر یه کسب و کار بودن سخته و نیاز به انضباط و شخصیت قوی داری یه کارمند وفادار و وظیفه شناس بودن نیاز به اخلاق و انضباط داره و خالی از چالش نیست و همونقدر حیاتی هست نقش یه کارمند .
متاسفانه تفکر سرمایه داری هر روز ارزش کار و کارگر رو بیشتر و بیشتر پایین میاره و مجموعه کتاب های موفقیتی که این روز ها خیلی در جامعه ما باب شده این تفکر رو ایجاد میکنه که کارمندی و کارگری یه شغل رقت انگیز و یه انتخاب غلطه ولی نباید فراموش کنیم که هر کسی مدل زهنی و ساختار مغز متفاوتی نسبت به یه فرد دیگه داره و هر کسی تو یه زمینه ای استعداد داره . و از اون مهم تر تا وقتی که کارمندی که کار رو انجام میده وجود نداشته باشه مدیر نمیتونه کسب درآمد کنه .
چه قدر درست گفتی.
علاوه بر کتابها، تبلیغاتی که در این رابطه وجود دارد قابل توجه است. برای مثال اگر از عدالت اجتماعی صحبت کنی، بلافاصله ربطات میدهند به سوسیالیست و کمونیست و میکوبندت و این رابطه را رسانههای سرمایهداری شکل دادهاند. ابتدا یک تنفر از کمونیست ساختهاند. سپس سوسیالیست را به کمونیست پیوند دادهاند و در آخر هر کس از عدالت اجتماعی صحبت کند را به این جنبشها مرتبط میکنند.