حرفم کم یا زیاد بودن آگاهی آدمها نیست، یه موقع به معنی بدی نگیرید. حرف اینه که در کل به اندازهای که اطلاعات داریم، آگاهی در هر سطحی وجود نداره. اطلاعات خیلی متفاوته با آگاهی، این رو باید به درستی درک کنیم. با یک مثال رایج میشه حرف رو توضیح داد:
امروز هر کسی یه عدد و رقم دستش گرفته و در مورد مصرف آب آمار میده، و نکته جالب اینه که همه در این مصرف شریک هستن. شخصی که آب رو به درستی مصرف نمیکنه یا رژیم غذائی بسیار پرآبی رو داره. ولی پیشنهاد اینه که کشاورزی رو بیایم تعطیل کنیم، در عوض واردات انجام بدیم. این سئوال رو آدمها از خودشون نمیپرسن که واردات نیاز به تولید درست و حسابی داره، و با این وضعیتی که من میبینم گسترش صنعت برای تامین این هزینه منجر به مصبیتهای بیشتری میشه. همه این مسائل باید به دقت بررسی بشه، وگرنه نتایجی که در آینده به دست میاد ممکنه شوک آور باشه.
بهتره یادمون باشه آدمهائی که در گذشته کارهائی رو انجام دادن لزوما از روی نادانی نبوده، دلایل کوتاه مدت عامه پسندی داشتن و کار ما به اینجا رسیده. اتفاق خارق العاده ای هم نیوفتاده که فکر کنیم تصمیمات امروز ما تفاوتی با تصمیمات گذشتگان داره. اگر به همون روش فکر کنیم و صرفا تیتر رو عوض کنیم، آش همین آش فقط کاسه رنگ عوض میشه.
آگاهی از نظر من یعنی اینکه نگاهی سیستمی به دنیای دور و اطراف داشته باشیم، نگاهی که میگه در یک معضل اجتماعی همه مقصریم، چه اون کسی که معضل رو درست کرده، چه من و شمائی که سکوت کردیم به بهانه حفظ شغل یا هر چیز دیگهایه. آگاهی یعنی اینکه فردی که به بهانه آینده فرزندش تن به هر کاری میده، درک کنه فرزندش بیشتر از پول برای آینده به جامعه سالم نیاز داره و با سکوت منفعت طلبانه اون جامعهای باقی نمیمونه که بخواد زندگی کنه. آگاهی یعنی اینکه بدونیم و درک کنیم هرچیزی بالذات خوب نیست و هر چیزی بالذات بد نیست، من و شما هستیم که در کنار هم به یک مسئله هویت میدیم.
من فکر میکنم از حرکتهائی که به درست یا غلط به محدودیت هرچه بیشتر آدمها بیانجامه باید به شدت پرهیز کرد. الان در جامعه به اندازه کافی فشار روانی به آدمها وارد میشه و بهتره حتی به دلیل بسیار خوب این فشار رو بیشتر نکنیم. در این شرایط فایدهای هم نداره، چون در شرایط عصبانیت بیش از حد، منطق اولین چیزی که خاموش میشه. حرفم ناخواسته خودمتناقضه ولی درکش فکر نکنم زیاد سخت باشه.
من فکر میکنم صبح که از خواب پا میشیم (البته ممکنه ظهر باشه برای اینکه در مورد جغد شبها تبعیض قائل نشم)، قبل از اینکه به زیر و رو کردن جامعه فکر کنیم و توی فضای اجتماعی بگردیم تا دلیل خوبی براش پیدا کنیم، به این فکر کنیم که آخرین کار مفید اجتماعی که انجام دادیم و توش قصدمون مقید کردن بیشتر آدمها نبود بلکه ارزشی به جامعه اضافه شد، چی بوده؟ حتی بپرسیم آخرین باری که یک روز رو سپری کردیم و واقعا به ویرانی جامعه کمک نکردیم کجا بوده؟ آخرین باری که قبول کردیم ممکنه ذهنیتمون وحی منزل نباشه و راهی توی ذهنمون برای دیدگاه جدید باز شد، کی بوده؟
من مطمئنم جواب صادقانه به این سئوالها میتونه کمک کنه به اینکه بفهمیم چرا به اینجا رسیدیم و اگر با همین فرمان بریم به کجا میرسیم. فرق زیادی هم نمیکنه راننده کی باشه، تفاوت از افق دید میاد نه از انتخاب ساده ترین مسیرها برای رفع مسئولیت.
بله پرداخت هزینه! متاسفانه هزینه ای گزاف و بدتر از اون ظالمانه. به نظرم هزینه ی گزاف پرداخت کردن همیشه بد نیست اما ظالمانه پرداخت کردن هرگز توجیه نداره…
وقتي انسان سكوت مي كنه در واقع عمر و يك بار فرصت زندگيش رو داره هزينه مي كنه. آيا هزينه اي گزاف تر از اين هست؟ آيا ظلمي بالاتر از اين هست كه خودش داره در حق خودش مي كنه؟
اطلاعات (Information) فقط داده هاييه كه ما از طُرق مختلف به دست مياريم. امروزه با ورود پديده ي شبكه هاي مجازي بايد گفت كه ما با سيلي از اطلاعات مواجه هستيم؛ اما آگاهي (Awareness) مرحله ايه كه ما بايد بعد از كسب اطلاعات بهش برسيم. در واقع ما با پردازش اطلاعات و انعكاس اون در عمل و تصميمات مون به مرحله ي آگاهي مي رسيم.
Awareness (consciousness) is like mirror reflecting ALL and ANY things resulting from our interaction with the world, it means from both outside and inside us. Anyhow, if speaking about the fundamental difference, then knowledge is the accumulated “volune” of what we think, know, and experience.
در لغت عرب كلمه اي هست تحت عنوان المُستَضعف فکر می کنم خیلیامون این واژه رو شنیده باشیم که به معنیه ضعیف نگاه داشته شده ست.
بسیار غم انگیزه! من فکر می کنم ملت ایران مصداق این کلمه اند: ما از نظر آگاهی یافتن بسیار ضعیف نگاه داشته شده و میشیم! چرا که در بسیاری مواقع نه تنها اطلاعات درست به ما داده نمیشه بلکه به گونه ای برنامه ریزی میشه که ما هوس آگاهی یافتن هم به سرمون نزنه! پس طبیعتا ظلم، استبداد و … رو می پذیریم.
نکته تاسف بار اینکه حتی برای حل مسائل روز همتی دیده نمیشه و فقط مسئله در حال تلنبار شدن رو همه و بیشتر حرف زده میشه حالا تا بیاد طرف نگاه سیستمی هم داشته باشه که واقعا برام قابل تصور نیست که چقدر فاصله داریم.
من با اینکه با این نوع حرکتها مخالفم (چون عملا به لوس کردن بیشتر مردم کمک میکنه)، ولی برام خیلی عجیبه که یه نفر حس کنه در این مورد باید جلسه بزارن. به قول شما
شاید این نیازهاست که آدمها رو میکشونه به اینجاها نه دلیل و تیتر حرکت. یه نکته مهم اینه که اگر بشه به طور اصولی از این نیازها استفاده کرد میشه کارهای موثرتری انجام داد.
وظیفه شهروندی که مرحله بسیار سختیه، یارانه ها و مسائل ناشی از اون به این برمیگرده که حداقل آدمها بپذیرن که قسمتی از مشکل هستن. مثل اینکه یک نفر هر جا میرسه زباله تولید کنه و شاکی باشه چرا شهر کثیفه!! این یکی رو دیدم واقعا!!
چیزهای که امروز میبینیم یه زمانی مسئله روزی بودن برای خودشون. سیستم اجتماعی از آدمها تشکیل شده، آدمها عوض نشدن، همونهائی هستن که شاید بهتر بود در گذشته برای حل مشکلی اقدام نمیکردن. هر کاری که کردن اونقدر مصیبت درست شده که شاید بهتره خوشحال باشیم امروز هم به همون روشها مشکلها رو حل نمیکنن.
البته شاید بد نباشه خودمون هم دست از نقد ملت ور داریم و ببینیم چکار موثری میشه انجام داد.
درسته، اما نه به طور عام.
در بسیاری از موارد ما در کسب آگاهی ضعیف هستیم چون به شدت تنبلی در تفکر داریم.
مهم ترین مشکل من هم همینه با فضای مجازی.
دسترسی آسان و بسیار به سطحی وسیع از اطلاعات که وجود یا عدم وجود عمق اونها عموما ثابت نشده است به علاوه کاربرانی تنبل که به جای تأمل و تحقیق که سخت تر هست ترجیح میدن سریع هیجان زده بشن تحلیلی تند و آتشین ارائه بدن و بعد از پوشیدن ردای قضاوت حکم رو هم صادر کنن.
در جامعه ای یکی از پرکاربردترین منابع در پایان نامه ها، بحث ها، سایت ها، پاسخ های پادپرسی و … سایت ویکی پدیا (با قابلیت ویرایش توسط کاربران) هست، ورود فضای مجازی به شکل حاضر و بدون تلاش برای ایجاد فرهنگ استفاده از اون میتونه مصداقی از خیانت تلقی بشه!
حتما میدونین که یکی از برنامه های مهم و راه گشای دولتی در ایران همه گیر کردن تلگرام بود!
پ.ن.:
به حضور افرادی که با دانش و آگاهی نسبت به موضوع، به سایت ویکی پدیا ارجاع میدن جسارت نکردم.
خوب @yousef و @Fatemeh-law هم من منظورم رو بد نوشتم هم هر دوی شما ارز دیدگاه دیگه ای جواب من رو دادین.
نکاتی که @hrm گفت جواب من بود. ما عادت کردیم یه مشت جفنگ رو از یه جا بخونیم و اون مشت جفنگ رو با دیگران تقسیم کنیم. برای مثال: من تخصصی در کشاورزی ندارم ولی علاقه دارم و سعی می کنم مطالعه کنم وقتی به فارسی چیزی رو سرچ می کنیم تقریبا تمام سایت های ایرانی یک نوشته مشترک رو از یک جای مشترک کپی کردن و در اختیار مردم گذاشتن که اغلب جفنگیات ویکیپدیا هست اما اگر چیزی که به دنبالش هستید رو در مقالات نیمه معتبر فارسی بگردین حجم چرندیات کمتره ولی همچنان رد پای ویکیپدیا در این مقالات دیده میشه. به همین دلیل مجبور هستم که برای پیدا کردن مطالب قابل استنادتر به سرچ انگلیسی رو بیارم که مقدار حداقلی اعتبار بیشتری داره (یادآور میشم که انگلیسی من در حد خوب هست و نه خیلی خوب و عالی). اما کسی که به هر دلیل زبان انگلیسی خوبی نداره اطلاعاتش رو باید از کجا بیاره ؟؟؟ اگر مرحله بعد از دریافت اطلاعات آگاهی باشه که ما ملت خیلی نجیبی هستیم که با این اطلاعات خوب و مناسب این حجم از آگاهی رو داریم…
در پاسخ به @najme دوست دارم یادآور بشم بهتون که این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود… من هم با این دیدگاه ها آشنایی زیادی دارم. ولی در قوت قلب به کار شما باید بگم که رفتار های عملی برای محیط زیست بی اثر نیست. برای مثال من 5 سال پیش رفتم شمال و سفر بعدیم 2 هفته پیش بوده به نظرم اومد حجم زباله ای که می دیدم از سری پیش کمتر شده بود امیدوارم این به دلیل رعایت مردم بوده باشه.
این هزینه گزاف رو مردم پرداخت کردن و از این هزینه گزاف میوه های مورد نظر رو برداشت کردن. هنوز چندان از اعتصاب کامیون دارا نگذشته دیدیم که اتحادشون با پرداخت هزینه تونست در نهایت به سودشون تموم بشه…
بله! ما تنبلي در تفكر داريم …
ما تفكر كردن رو كجا بايد ياد بگيريم؟ كي بايد برامون برنامه ريزي كنه؟
طلايي ترين دوران زندگي ما در خانواده و مدرسه سپري ميشه. آيا خانواده هاي ما عموما (نه همه ي ما) اين رو ياد گرفتن به ما ياد بدن يا نه در مدرسه ها به ما ياد ميدن؟ آیا سيستم آموزشي ما در بهترين دوران زندگي ما تفكر محور هست؟
مي دونستيد دفتر تاليف كتب درسي كتاب ها رو براساس موضوعات ديكته شده در جهت سياست و هدف خاص تاليف مي كنه؟ ( من با اين افراد در ارتباطم و حتي اسنادي هم دارم)
در جامعه اي كه خیلی از مردمش داشتن حداقل حقوق رو (مسكن، ازدواج و… که طبق قانون اساسی صراحتا جزء وظایف حکومته) رویا تلقی می کنن می تونن تفکر کنن یا تنبلی در تفکر نداشته باشن؟ به نظرتون هوس تفکر در نتیجه آگاهی یافتن به سرشون می زنه؟
حالا به نظر شما ما عموما ضعيف نگاه داشته نشديم!
نمی دونم نظر شما چیه اما به نظر من اينكه فقط بعضي از ماها خودمون رو نجات مي ديم و حالا كمي بيشتر تفكر، تحليل يا تحقيق مي كنيم به معني اين نيست كه كار خاصي برامون شده و اتفاقا همين تنبلي در تفكر به نحو تقريبا عمومي خودش گوياي خيلي مسائل هست…
راستش @Mehrdad_Roshan من در مورد این کیس خاص تحقيق نكردم اميدوارم همان طور كه ميگي باشه كما اينكه خب در مواردي هم ميشه…
اما همان طور كه تو پست قبلي هم گفتم رسيدن به حقوق واقعي و در شأن مهمه نه اينكه طرف رو ببخشيد به مرگ بگيرن كه به تب راضي شه. من كيس هايي رو كاملا تحليل و بررسي كردم ديدم چه جوري قانون دور زده شده و مسكن هايي تزريق شده با اين هدف كه معترضين ساكت شن كه خودشون به كارهاي همچنان مهم شون برسن. در واقع اون امتيازي كه دادن در برابر اون چيزي كه بايد مي دادن كاملا ناچيز تلقي ميشه.
نمي دونم شما بگيد واقعا خيلي از اوقات داريم دور خودمون نمي چرخيم؟ هر كدوم مون به اون يكي نمي گيم چرا حرف مي زني كاري نمي كني؟ واقعا حرف زدن البته تا حدي كار تلقي نمي شه؟
آيا هركي ميره زندان و حصر و … فقط كاري انجام ميده؟ اصلا اين روش تو مملكت ما جواب ميده در شرايط فعلي؟
نمي دونم شايد بد نباشه هر كدوم از ما به اندازه توان خودمون حتي يه قدم كوچك برداريم ولي يادمون نره كه مردم و در واقع همه ما واقعا نياز به آرامش داريم. اگر اين حداقل آرامش رو هم نداشته باشيم شايد ديگه هيچ كاري نخواييم يا نتونيم اصلا بكنيم.
با تحريك جامعه به سمت رفتار هاي هيجاني فكر نكنم در ايران به نتيجه اي جز حصر و … برسيم. اگر مي تونيم خودمون رو تا حد امكان به رده هاي بالاتر نظام برسونيم تا بتونيم بيشتر در تصميم گيري ها دخيل باشيم فكر نكنيم اگر رفتيم حتما آلوده ميشيم برعكس تلاش كنيم با شگردهايي كاري براي تغيير در جهت اصلاح در حد بضاعت و تخصص مون انجام بديم.
فك نكنيم اگه استعفا بديم ضرورتا كار خوبي كرديم (یه زمانی خودم می خواستم همین کار رو بکنم اما کاملا تغییر عقیده و روش دادم با موندن سختی کشیدم و دارم می کشم اما می مونم ) چه بسا جا رو براي ديگراني كه شايستگي ندارن بيش از پيش باز كرديم و در واقع اونا رو به هدف خوشون رسونديم.
فكر كنيم و با توجه به هرنقش اجتماعی و جايگاه شغلي و تخصصي که داریم راه خودمون رو پيدا كنيم. يك معلم يه جوري مي تونه مؤثر باشه يه حقوقدان جور ديگه یک مادر به نحو دیگه يكي ديگه هم قطعا با روش ديگه…
شخصا معتقدم راه درازي تا رسيدن به جامعه ي ايده آل داريم اما نااميد نيستم و با هر گام كوچكي خوشحال ميشم بعضا هزينه هم پرداخت كردم اما اصلا ناراحت نيستم…
من برعکس میخوام به این نگاه کنم که اتفاقا چرا امروز فضای مجازی مسیر مفیدتری برای فعالیت موثره. اولش باید ببینیم که چرا حس بدی به فضای مجازی داریم.
ترکیب محتوای هر محیط اجتماعی از کجا میاد؟
اینکه امروز محتوای کم ارزش از نظر ما در فضای مجازی فارسی رشد داشته، یک حس نسبیه. اگر به جوامع دیگه هم نگاه کنیم، محتوای کم ارزش حجم بسیار بالائی از محتوای موجود رو تشکیل میده. ولی در جوامع مدرن در کنار این نوع محتوا، محتوای ارزشمند هم قرار گرفته. یعنی آدمهای روشنفکر جوامع دیگه در تلاش هستن از این مسیر جذاب برای اثرگذاری استفاده کنن و یا اگر فکر میکنن جامعه نیازی به آگاهی داره، با فعالیت درست این انتخاب رو برای افراد جامعه فراهم میکنن.
تفاوت عمده بین این دو نوع محتوا، اینه که برای محتوای کم ارزش تلاش بسیار کمتری نیاز هست و این خودش باعث عدم تعادل در همه جوامع میشه. بخصوص در جامعه ما که عوامل زیادی قشر روشنفکر رو از اثرگذاری بازمیداره، این عوامل در خیلی از کارهای جمعی عامالمنفعه هم خودش رو نشون میده.
عوامل موثر در مسیر اثرگذاری روی دیدگاه عمومی
من فکر میکنم در هر کاری، چه در کارهای عام المنفعه، چه در تولید و نشر محتوای مفید، باید بدونیم چی میخوایم و دنبال چه چیزی از اجتماع هستیم. آیا میخوایم افراد رو تغییر بدیم یا بهشون فرصت انتخابی متفاوت بدیم. آیا میخوایم زبان تعاملشون رو تعیین کنیم یا با زبان خودشون باهاشون تعامل کنیم؟ آیا میخوایم محل تعامل رو تعیین کنیم یا با مسیری درست در فضای مجازی تعامل در اختیارشون باشه؟
در مورد جامعه ما، قشری که میتونست اثر مفیدی در فضای مجازی داشته باشه، همه اینها رو با هم میخواد. یعنی میخوایم زبان، شکل تعامل، محتوای تعامل رو خودمون تعیین کنیم و به یه نفر بگیم بیا یاد بگیر. شاید به همین خاطر که در این قشر ایجاد تعامل بسیار سخته، چون به تعداد آدمها معیار برای همه چیز وجود داره. اینکه بخوایم دانش و آگاهی رو انتقال بدیم، ربطی نداره که از طریق کتاب کاغذی باشه یا صفحه وب، ولی اصرار داریم برای کتاب تقدس قائل بشیم و مردم رو بالجبار به مطالعه وادار کنیم. در خیلی از مواقع، حتی فراموش میکنیم محتوای کتاب هم مهمه و صرفا برای جذب مخاطب، ارزش محتوا رو فدا میکنیم.
حتی با تعامل موثر برای تولید محتوای مفید، عواملی مثل جذابیت محتوای کم ارزش و سادهتر بودن تولیدش، باعث میشه که میزان رشد و جذبش بسیار بیشتر باشه. بارها قیاس با جاهای دیگه رو تکرار کردیم بدون اینکه همه جوانب رو با هم در نظر بگیریم. قیاس با زبان انگلیسی خیلی غیرمنصفانهست، به دلیل تفاوت در تعداد افراد موثر در کار و میزان استفاده وسیع.
بهترین راه ( پادپرس هم این دیدگاهها رو در فلسفه وجودی خودش داره) اینه که اول خودمون به این سئوالات جواب بدیم:
چه چیزی رو میخوایم به بقیه انتقال بدیم؟ چرا؟
معیارهامون برای ارزشگذاری محتوا چیه؟ واقعیت و حقیقت رو خودمون درست درک کردیم؟ یا از یه جائی کپی کردیم و بدون توجه به الزامات اون واقعیت یا حقیقت میخوایم اون رو به اطرافیانمون انتقال بدیم؟
به چه زبانی میخوایم انتقال بدیم؟ آیا خودمون میتونیم به همین زبان مشترک با همدیگه تعامل کنیم تا بعد بتونیم به محیطی عمومیتر گسترش بدیم؟
دنبال چی هستیم؟ میخوایم صرفا انتخاب بهتری به آدمها بدیم یا اجبار کنیم به مسیری که ما در ذهن داریم بیان؟
چقدر در نتیجه کارهامون واقع بین هستیم؟ یعنی فکر میکنیم اگر یک درصد آدمها جذب محتوای خوب شدن، موفق بودیم یا نه؟
فضای مجازی مشکل نیست، همون تصوریه که از جامعه ایدهآل در ذهن داریم
خیلی وقتها با خودمون فکر میکنیم جامعه ما با قید و بندهای کمتر و آزادی بیشتر به چه شکلی در میاد. به نظرم جواب سئوال در همین شکلی از فضای مجازیه که میبینیم. این اهرم یک پتانسیله بویژه برای کسانی که به دنبال اثرگذاری عمومی هستن. همه آدمهائی که دنبال اثرگذاری عمومی هستن البته هم مسیر ما نیستن و ممکنه کارهاشون باب طبع ما نباشه. این مختص به جامعه ما نیست، نمونه بارزش در غرب به وفور دیده میشه.
اینکه چقدر توان اثرگذاری داریم، چقدر توان حرکت جمعی داریم، چقدر میتونیم اثر ماندگارتری داشته باشیم، همه بستگی به تعامل، دانش و بینش خودمون داره.
ببین این که تا چه حد افراد به خواستشون رسیدن، احتمالن خیلی کم اما اگر نیازی دارن باید مطح کنن تا بهش رسیدگی بشه اگر رسیدگی نشد باید دوباره فعالیتی کنن که نشون بدن هم چنان مشکل دارن. چیزی که در مورد این افراد خاص بود اتحادشونه و همین اتحاد شاید کمک کنه به چیزی که می خوان نزدیک بشن.
حالا یه سوال برام پیش اومده توی قانون اساسی برای مطرح کردن مشکلات چه راه حلی اومده؟ وقتی مشکل از اون طریق حل نشد باید چکاری کرد؟
چیزی که دوست دارم در این مورد به شما بگم @yousef اینه که پپ تا حد زیادی فرق می کنه دلیلش هم ساده هست چون من توی هیچ یک از فضاهای مجازی تقریبن فعال نیستم ولی خیلی به پپ سر میزنم دلیلش هم تفاوت ساختاریش هست. اما فراموش نباید کرد که از اینجا تا واقعیت کمی فاصله داره که اگر این فاصله کم بشه مفیدتر میشه.
خب شما که با این نوع حرکت مخالف هستین با چه نوع حرکتی موافق هستین که هم آگاهی بده به مردم و هم به دور از شعار تنها، عمل کنیم؟ این نوع اعمال شاید فانتزی به نظر برسه اما به هر حال می تونه جرقه های ارزشمندی هم در دل بعضی افراد روشن کنه.
مدل شما در این مورد چیه؟ آیا فقط باید نگاه کنیم و کتاب بخونیم تا مردم خودشون متوجه بعضی قضایا بشن؟ خیلی دیر نمیشه؟
راجع به جلسه هم : منظور یه سری جلسات تو سطح مدارس وکلاس به کلاس بود تا دانش آموزان با روش های مختلف به اهمیت تولید کمتر زباله و تفکیک زباله آشنا بشن. هر چند من خودم از این نظر که خیلی نیرو و زمان میبره مخالف بودم و بیشتر معتقد به آموزش خود دانش آموزان به گروه های دانش آموزی دیگه و کار گروهی ایشان بودم اما خب تصمیم جمع این بود که خود ما آموزش بدیم که نتیجه شد خستگی و فرسودگی چون نیروی کافی نداشتیم برای اینهمه مدرسه و بچه.
این مورد روخیلی جاها میشه دید. اما این ترس رو در من ایجاد می کنه که از ترس انجام کار منجر به فاجعه از عمل کردن دست برداریم و دست رو دست بذاریم. چطور میشه این مورد رو درفعالیت هامون جلوی چشم داشت. آیا پاسخ سیستمی نگاه کردنه؟
سئوالهای زیاد و چالش برانگیزی هستن. من سعی میکنم به نوبت نظرم رو در مورد هر کدومشون بگم.
این داستان پایه و اساس اهمیت علم و آگاهیه که متاسفانه در جامعه ما به قهقرا رفته. علم و آگاهی علمی به جوامع مدرن این توانائی رو میده که خودشون، داشتههاشون و مشکلاتشون رو تجزیه و تحلیل کنن. این یعنی اینکه با تحلیل علمی درست و حسابی، دیگه قرار نیست تمام اشتباهات ممکن رو انجام بدیم، بعد تازه اگر که دچار فراموشی و تکرار اشتباهات نشدیم، بتونیم یه مسیر مفید پیدا کنیم.
مثال ساده در مورد کار شما، واقعا کمی نگاه اولیه منطقی، تجزیه و تحلیل تیم از نظر زمان و توان جسمی و روحی، نشون نمیداد که کار ممکن نیست؟ من چیزی که میبینم اینه که اشارهای به اثرگذاری کار هم نشده. یعنی صرفا گفتن مطالب کافی بوده؟ کسی اومده بعد از یک ماه ببینه این کار واقعا تحولی ایجاد کرده یا نه؟ منظورم اینه که به سادگی میشه حدس زد که مسیر آموزش راه خوبی برای حرکت جمعی نیست. مردم این روزها از این گریزانن که بهشون درس داده بشه چکار کنن و چکار نکنن.
آگاهی به این معنی یعنی راه حل که برای جامعه ارزش تولید کنه. این ارزش مسیری برای جلب توجه آدمهاست، فقط باید تلاش کرد به زبان مناسب عرضه بشه. من معتقدم نیستم که آگاهی رو باید به مردم اجبار کرد، بلکه با هوش و ایدهپردازی باید ارزشمند بودن اون رو نشون داد و در دسترس آدمها قرار داد.
اینکار صبر و حوصله میخواد، گفتمان جمعی میخواد و اینکه به اندازه کافی توانائی تعامل داشته باشیم تا امکان ارزیابی درستی از ارزش آگاهی به دست بیاد. تاریخ جوامع پر از نمونههائیه که با مطلق دونستن و غیرقابل نقد دونستن مسیرهای ذهنی به اتفاقهائی منجر شدن که خیلی شبیه به جامعه امروز ما هستن.
توی مثال شما برای من بسیار عجیبه که چرا به راهحلهای منفعتی فکر نشده. چون اتفاقا این از اون جاهائی محسوب میشه که قابلیت تولید ارزش مادی برای آدمها وجود داره. مثلا به طور خام بخوام فکر کنم، چرا به جای آموزش به این فکر نشده که شرکتی ایجاد بشه، به هر خانوادهای برای زباله تفکیک شده ماهیانه پول بده.
برگردیم به بحث پادپُرس، اگر همین ذهنیت رو در مورد اینجا به کار ببریم خیلی از انتقادات خود به خود جواب داده میشه. اینجا رو میشه به محیط واقعی نزدیکتر کرد، اگر که مسائل و مشکلات محیط واقعی رو مورد بررسی قرار بدیم.
اگر که واقعیتها رو با داده و اطلاعات، به سئوال تبدیل کنیم، این محیط رو به محیط واقعی نزدیکتر کردیم. به نظرم اون موقع هر کسی قبل از اینکه کاری رو انجام بده، برای آزمون و نقد میاره اینجا. حتی اگر یاد بگیریم تجربیات مشابه رو با جزئیات مناسب بیاریم، آدمها مسیرهای تکراری رو بارها طی نمیکنن. برای من خیلی جالبه که از نظر ما این جلوگیری از تکرار مسیرهای نامناسب اینقدر کمارزش به نظر میاد و فکر میکنم حتما باید کار عملی انجام بشه.
مدل ذهنی من خیلی پیچیده نیست ولی توضیحات زیادی میخواد همراه با واقعیتها، دادهها و حقایقی که پایه اون رو تشکیل میدن. به همین خاطر میزارم برای زمان دیگهای، ولی من اگر که بخوام کاری رو انجام بدم،
اول همین کاری که توی پادپرس انجام میدم و دلیلش رو توضیح دادم.
دوم اینکه به آدمها کمک میکنم که از هرچیزی هراسان نباشن، کمی در زمان حال و به طور سادهای از زندگی لذت ببرن، حسرت گذشته و هراس آینده رو کمتر داشته باشن.
مردمی که از زندگی لذت میبرن، دنبال راهی برای تداوم اون هستن و حاضرن برای این تداوم انرژی و وقت بزارن.
خب من همه اتفاقایی که تو مردم نهادمون افتاد رو نمی تونم بگم. یعنی فرصت و حوصله اینجا این اجازه رو نمی ده. اما اینطور هم نبوده که بدون برنامه ریزی و برنامه بلند مدت شروع کرده باشیم و این هم قبول دارم کار سنگینی هست که اگر آدما دغدغه واقعی سرش نداشته باشن متوقف میشه. فعلا که همینطور هم شده.
ما محورهای متفاوتی برای حرکت در نظر داشتیم که یکی از اونها آموزش بچه های پایه سوم و زنان ساکن مجتمع ها. منم میدونم این کار سخته!!! اما بدون ایجاد آگاهی از وضعیت کنونی و جواب دادن به چراهای ذهن آدم ها شاید انگیزه ای برای بعضی حرکت ها نباشه.
محورهای دیگه:
ایجاد امکانات از سطل زباله گرفته تا برسه به دادن تخفیف برای افرادی که از کیسه پلاستیکی استفاده نمی کنن در خریدهاشون و ایده های اینچنینی…
یه ایده دیگه: سود حاصل از تفکیک و استفاده مجدد از زباله بره به سمت خدمات و اصلاح ساختار شهری.
تعامل با پیمانکار مربوط به زباله
همین الان هم پیمانکار کیسه زباله میده در ازای تفکیک
اما خب به نظر من ما یه حلقه واسط هستیم بین شهرداری و پیمانکار از یک سمت و مردم از سمت دیگه. که یکی از وظایفمون دادن آگاهی و آموزش هست و ایجاد روحیه خواستن و پیگیری در مردم در این ارتباط. حالا چه شهروندان نسبت به هم و چه شهروندان و شهرداری از هم.
کسر بالایی از مردم دارای فرزند و آیندگان هستن پس باید به همین دلیل مسئولیت سپردن یه محیط پاکیزه و پاک از آلودگی به آیندگان رو قبول کنن. منظورم توصیه و نصیحت نیست و هر چیز دافعه داره نظیر این.
به نظرم آدمایی که دغدغه دارن در هر موردی راهش رو با آزمایش و خطا پیدا می کنن و آهسته و پیوسته جلو میرن. مشکل ما این هست که حتی هم گروهی های بنده خودشون دغدغه جدی ندارن و همه چیز رو آماده میخوان.
بله قبول دارم اینقدر مسئله هامون زیاد و عمیقه که ما بیچاره ها دیگه جون فکر کردن و آموختن در مورد این قضایا رو ندارم. ایده آل هست این قضیه: شاید اگر مسئولیت بیشتری در تعامل خودمون با آدما و محیطمون حس کرده بودیم الان اینقدر مسئله نداشتیم.
خوشحال میشم مسئله هایی در پادپرس طرح بشه که ما بتونیم از نظر دوستانی که تجربه اینچنینی داشتن و جلوتر رفتن و ما داریم پا جای پای اون ها میذاریم رو بخونیم و راه های مفید رو بیاموزیم و از هدر رفت وقت و انرژی جلوگیری کنیم.
براي يافتن راه حل دقيق هر اختلاف بايد با توجه به هر كيس و قانون خاص خودش مساله رو تحليل و پيگيري كرد.
در برخي مواقع بايد از طريق اصناف يا بعضا هيات هاي حل اختلاف اقدام كرد. به عنوان مثال معمولا در اختلافات ميان كارگر و كارفرما مسائلي كه در صلاحيت هيات حل اختلاف باشه ابتدا بررسي و تصميم گيري ميشه و معترض جهت اعتراض مي تونه بسته به مورد در ديوان عدالت اداري يا دادگاه دعوا طرح بكنه.
بعضا بايد فقط از طريق ديوان عدالت اداري يا دادگاه وارد عمل شد. در برخي سازمان ها از راه بخش ارزيابي عملكرد و …
یکی از نکات اساسی اینجا (البته خودتون بهتر اطلاع دارید)، ثبت تجربیاته و اگر خودتون صبر و حوصله ثبت این تجربه رو دارید، خیلی خوب میشه که به طور کامل بیان کنید. البته میتونید با تقسیم به موضوعات مناسب، حجم نوشته رو متناسب کنید، ولی دور انداختن یک تجربه ناموفق، یعنی اینکه فردی احتمالا همون تجربه رو تکرار خواهد کرد.