به تازگی برام اتفاقی افتاده که چندان با موضوع بحث شما بی ربط نیست.
من تو یه مردم نهاد که یکی از کار گروهاش به زباله و تفکیک زباله و این دست مسائل مربوطه عضوم و وظیفه ام تولید محتوا برای کانال و چند جلسه آموزش تو مدارس و دو سه برنامه عمومی و مردمی ظرف 6 ماه بود.
از اونجا که دوستان تو مقطعی فشار زیادی رو خودشون سوار کردن از حال فعال به حال منفعل رفتن. تقریبا حدود 3 ماه هست که فعالیتی در دنیای حقیقی نداشتیم و تنها تا دو هفته پیش کانال فعال بود که اونم به دلیل اینگه دیدم فقط داره فعالیت به دنیای مجازی محدود میشه، دیگه انجامش ندادم.
دیروزم طی یه اعتراض اعلام خستگی و اعتراض کردم و با توجه به تصاویری که دیروز از دو محله شهر گرفتم، پیشنهاد دادم حالا که نمی خوایم انرژی فکری و تعاملی با مردم و مسئولین بذاریم پس بریم یه برنامه هفتگی داشته باشیم که هر هفته زباله های سطح یه محله و پارک رو جمع کنیم تا به قول معروف یه فعالیت ترویجی داشته باشیم و بچه تر ها هم یاد بگیرن.
فیدبک اون گروه این بود:
-
فلان گروه (سالی یه بار) این کار رو می کنه فایده ای نداره. نمیشه به مردم به زور چیزی رو یاد داد (حتی منظور منم نگرفته بود).
-
با این وضعیت اقتصادی سیاسی نامیدی … فکر می کنید مردم اینقدر انگیزه دارن که بخوان تاثیر بگیرن؟ (من: مگه زباله نریختن و تفکیک و کثیف نکردن محیط زندگی ربطی به جنگ احتمالی و گوشتی که نمی خوریم داره؟ اگر نخوایم در این حد رفتار اجتماعی داشته باشیم …اتفاقا به نظرم اگر قراره بذر امید بپراکنیم از همین جاها و همین موقع های سخت تاریخ باید شروع کنیم چون وقتی اوضاع خوب و روال هست که، نیازی به گرده گل امیدواری نداریم…)
-
من خسته شدم انرژیم کمه یه نفر دیگه مسئولیت رو فعلا قبول کنه
8 نفر هم فقط ناظر قضیه و بحث بودن
خلاصه اینا آدمای مدعی اصلاح امورات و عملگرایی بودن که این بازخوردا رو ازشون گرفتم.
آره اینا همونایی هستن که با لایک و فوروارد حال بهتری پیدا می کنن.
خلاصه که من حس می کنم به شدت نیاز داریم که بریم به دنیای واقعی و از مجازی فاصله بگیریم تا حد معقولی. چرا؟
چون:
ما به غذا و خوراک حقیقی نیاز داریم
ما به تماس چشمی و رو در رو شدن به هم نیاز داریم
ما به نوازش ها و آغوش های حقیقی نیاز داریم
ما به دعوا و بحث های حقیقی نیاز داریم. حتی نفس گرم یا سرد دشمن هم جنس بحث رو تغییرمیده…
ما نیاز داریم به لمس ورقای کتاب
و…
خلاصه ما نیاز به دنیای حقیقیمون باید بچربه به نیاز به دنیای مجازیمون
دنیای حقیقیم آرزوست…
همین قضیه باعث شده خیلی از گروه ها رو ترک کنم. فقط حرافی و جنگ بی فایده بود. تازه خیلی وقتا بین عمل و حرافی های آدما یه دنیا فاصله هست که وقتی به حقیقت می بینی و درکشون می کنی، سرخورده میشی…
پس من رفتم که عمل کنم
یه قضیه دیگه اینکه من فکر می کنم اینقدر که بحث حق و گرفتن حق و طلبکار بودن که البته مهم هست و واقعا حق یه شهروند هست، به بحث وظیفه شهروند بودن و لوازمش توجه نشده. ملتی که یارانه دوست داره، تو صف میزنه و طلبکاره همیشه، آیا نباید کمی به خودش بیاد؟