ببین این که تا چه حد افراد به خواستشون رسیدن، احتمالن خیلی کم اما اگر نیازی دارن باید مطح کنن تا بهش رسیدگی بشه اگر رسیدگی نشد باید دوباره فعالیتی کنن که نشون بدن هم چنان مشکل دارن. چیزی که در مورد این افراد خاص بود اتحادشونه و همین اتحاد شاید کمک کنه به چیزی که می خوان نزدیک بشن.
حالا یه سوال برام پیش اومده توی قانون اساسی برای مطرح کردن مشکلات چه راه حلی اومده؟ وقتی مشکل از اون طریق حل نشد باید چکاری کرد؟
چیزی که دوست دارم در این مورد به شما بگم @yousef اینه که پپ تا حد زیادی فرق می کنه دلیلش هم ساده هست چون من توی هیچ یک از فضاهای مجازی تقریبن فعال نیستم ولی خیلی به پپ سر میزنم دلیلش هم تفاوت ساختاریش هست. اما فراموش نباید کرد که از اینجا تا واقعیت کمی فاصله داره که اگر این فاصله کم بشه مفیدتر میشه.
خب شما که با این نوع حرکت مخالف هستین با چه نوع حرکتی موافق هستین که هم آگاهی بده به مردم و هم به دور از شعار تنها، عمل کنیم؟ این نوع اعمال شاید فانتزی به نظر برسه اما به هر حال می تونه جرقه های ارزشمندی هم در دل بعضی افراد روشن کنه.
مدل شما در این مورد چیه؟ آیا فقط باید نگاه کنیم و کتاب بخونیم تا مردم خودشون متوجه بعضی قضایا بشن؟ خیلی دیر نمیشه؟
راجع به جلسه هم : منظور یه سری جلسات تو سطح مدارس وکلاس به کلاس بود تا دانش آموزان با روش های مختلف به اهمیت تولید کمتر زباله و تفکیک زباله آشنا بشن. هر چند من خودم از این نظر که خیلی نیرو و زمان میبره مخالف بودم و بیشتر معتقد به آموزش خود دانش آموزان به گروه های دانش آموزی دیگه و کار گروهی ایشان بودم اما خب تصمیم جمع این بود که خود ما آموزش بدیم که نتیجه شد خستگی و فرسودگی چون نیروی کافی نداشتیم برای اینهمه مدرسه و بچه.
این مورد روخیلی جاها میشه دید. اما این ترس رو در من ایجاد می کنه که از ترس انجام کار منجر به فاجعه از عمل کردن دست برداریم و دست رو دست بذاریم. چطور میشه این مورد رو درفعالیت هامون جلوی چشم داشت. آیا پاسخ سیستمی نگاه کردنه؟
سئوالهای زیاد و چالش برانگیزی هستن. من سعی میکنم به نوبت نظرم رو در مورد هر کدومشون بگم.
این داستان پایه و اساس اهمیت علم و آگاهیه که متاسفانه در جامعه ما به قهقرا رفته. علم و آگاهی علمی به جوامع مدرن این توانائی رو میده که خودشون، داشتههاشون و مشکلاتشون رو تجزیه و تحلیل کنن. این یعنی اینکه با تحلیل علمی درست و حسابی، دیگه قرار نیست تمام اشتباهات ممکن رو انجام بدیم، بعد تازه اگر که دچار فراموشی و تکرار اشتباهات نشدیم، بتونیم یه مسیر مفید پیدا کنیم.
مثال ساده در مورد کار شما، واقعا کمی نگاه اولیه منطقی، تجزیه و تحلیل تیم از نظر زمان و توان جسمی و روحی، نشون نمیداد که کار ممکن نیست؟ من چیزی که میبینم اینه که اشارهای به اثرگذاری کار هم نشده. یعنی صرفا گفتن مطالب کافی بوده؟ کسی اومده بعد از یک ماه ببینه این کار واقعا تحولی ایجاد کرده یا نه؟ منظورم اینه که به سادگی میشه حدس زد که مسیر آموزش راه خوبی برای حرکت جمعی نیست. مردم این روزها از این گریزانن که بهشون درس داده بشه چکار کنن و چکار نکنن.
آگاهی به این معنی یعنی راه حل که برای جامعه ارزش تولید کنه. این ارزش مسیری برای جلب توجه آدمهاست، فقط باید تلاش کرد به زبان مناسب عرضه بشه. من معتقدم نیستم که آگاهی رو باید به مردم اجبار کرد، بلکه با هوش و ایدهپردازی باید ارزشمند بودن اون رو نشون داد و در دسترس آدمها قرار داد.
اینکار صبر و حوصله میخواد، گفتمان جمعی میخواد و اینکه به اندازه کافی توانائی تعامل داشته باشیم تا امکان ارزیابی درستی از ارزش آگاهی به دست بیاد. تاریخ جوامع پر از نمونههائیه که با مطلق دونستن و غیرقابل نقد دونستن مسیرهای ذهنی به اتفاقهائی منجر شدن که خیلی شبیه به جامعه امروز ما هستن.
توی مثال شما برای من بسیار عجیبه که چرا به راهحلهای منفعتی فکر نشده. چون اتفاقا این از اون جاهائی محسوب میشه که قابلیت تولید ارزش مادی برای آدمها وجود داره. مثلا به طور خام بخوام فکر کنم، چرا به جای آموزش به این فکر نشده که شرکتی ایجاد بشه، به هر خانوادهای برای زباله تفکیک شده ماهیانه پول بده.
برگردیم به بحث پادپُرس، اگر همین ذهنیت رو در مورد اینجا به کار ببریم خیلی از انتقادات خود به خود جواب داده میشه. اینجا رو میشه به محیط واقعی نزدیکتر کرد، اگر که مسائل و مشکلات محیط واقعی رو مورد بررسی قرار بدیم.
اگر که واقعیتها رو با داده و اطلاعات، به سئوال تبدیل کنیم، این محیط رو به محیط واقعی نزدیکتر کردیم. به نظرم اون موقع هر کسی قبل از اینکه کاری رو انجام بده، برای آزمون و نقد میاره اینجا. حتی اگر یاد بگیریم تجربیات مشابه رو با جزئیات مناسب بیاریم، آدمها مسیرهای تکراری رو بارها طی نمیکنن. برای من خیلی جالبه که از نظر ما این جلوگیری از تکرار مسیرهای نامناسب اینقدر کمارزش به نظر میاد و فکر میکنم حتما باید کار عملی انجام بشه.
مدل ذهنی من خیلی پیچیده نیست ولی توضیحات زیادی میخواد همراه با واقعیتها، دادهها و حقایقی که پایه اون رو تشکیل میدن. به همین خاطر میزارم برای زمان دیگهای، ولی من اگر که بخوام کاری رو انجام بدم،
اول همین کاری که توی پادپرس انجام میدم و دلیلش رو توضیح دادم.
دوم اینکه به آدمها کمک میکنم که از هرچیزی هراسان نباشن، کمی در زمان حال و به طور سادهای از زندگی لذت ببرن، حسرت گذشته و هراس آینده رو کمتر داشته باشن.
مردمی که از زندگی لذت میبرن، دنبال راهی برای تداوم اون هستن و حاضرن برای این تداوم انرژی و وقت بزارن.
خب من همه اتفاقایی که تو مردم نهادمون افتاد رو نمی تونم بگم. یعنی فرصت و حوصله اینجا این اجازه رو نمی ده. اما اینطور هم نبوده که بدون برنامه ریزی و برنامه بلند مدت شروع کرده باشیم و این هم قبول دارم کار سنگینی هست که اگر آدما دغدغه واقعی سرش نداشته باشن متوقف میشه. فعلا که همینطور هم شده.
ما محورهای متفاوتی برای حرکت در نظر داشتیم که یکی از اونها آموزش بچه های پایه سوم و زنان ساکن مجتمع ها. منم میدونم این کار سخته!!! اما بدون ایجاد آگاهی از وضعیت کنونی و جواب دادن به چراهای ذهن آدم ها شاید انگیزه ای برای بعضی حرکت ها نباشه.
محورهای دیگه:
ایجاد امکانات از سطل زباله گرفته تا برسه به دادن تخفیف برای افرادی که از کیسه پلاستیکی استفاده نمی کنن در خریدهاشون و ایده های اینچنینی…
یه ایده دیگه: سود حاصل از تفکیک و استفاده مجدد از زباله بره به سمت خدمات و اصلاح ساختار شهری.
تعامل با پیمانکار مربوط به زباله
همین الان هم پیمانکار کیسه زباله میده در ازای تفکیک
اما خب به نظر من ما یه حلقه واسط هستیم بین شهرداری و پیمانکار از یک سمت و مردم از سمت دیگه. که یکی از وظایفمون دادن آگاهی و آموزش هست و ایجاد روحیه خواستن و پیگیری در مردم در این ارتباط. حالا چه شهروندان نسبت به هم و چه شهروندان و شهرداری از هم.
کسر بالایی از مردم دارای فرزند و آیندگان هستن پس باید به همین دلیل مسئولیت سپردن یه محیط پاکیزه و پاک از آلودگی به آیندگان رو قبول کنن. منظورم توصیه و نصیحت نیست و هر چیز دافعه داره نظیر این.
به نظرم آدمایی که دغدغه دارن در هر موردی راهش رو با آزمایش و خطا پیدا می کنن و آهسته و پیوسته جلو میرن. مشکل ما این هست که حتی هم گروهی های بنده خودشون دغدغه جدی ندارن و همه چیز رو آماده میخوان.
بله قبول دارم اینقدر مسئله هامون زیاد و عمیقه که ما بیچاره ها دیگه جون فکر کردن و آموختن در مورد این قضایا رو ندارم. ایده آل هست این قضیه: شاید اگر مسئولیت بیشتری در تعامل خودمون با آدما و محیطمون حس کرده بودیم الان اینقدر مسئله نداشتیم.
خوشحال میشم مسئله هایی در پادپرس طرح بشه که ما بتونیم از نظر دوستانی که تجربه اینچنینی داشتن و جلوتر رفتن و ما داریم پا جای پای اون ها میذاریم رو بخونیم و راه های مفید رو بیاموزیم و از هدر رفت وقت و انرژی جلوگیری کنیم.
براي يافتن راه حل دقيق هر اختلاف بايد با توجه به هر كيس و قانون خاص خودش مساله رو تحليل و پيگيري كرد.
در برخي مواقع بايد از طريق اصناف يا بعضا هيات هاي حل اختلاف اقدام كرد. به عنوان مثال معمولا در اختلافات ميان كارگر و كارفرما مسائلي كه در صلاحيت هيات حل اختلاف باشه ابتدا بررسي و تصميم گيري ميشه و معترض جهت اعتراض مي تونه بسته به مورد در ديوان عدالت اداري يا دادگاه دعوا طرح بكنه.
بعضا بايد فقط از طريق ديوان عدالت اداري يا دادگاه وارد عمل شد. در برخي سازمان ها از راه بخش ارزيابي عملكرد و …
یکی از نکات اساسی اینجا (البته خودتون بهتر اطلاع دارید)، ثبت تجربیاته و اگر خودتون صبر و حوصله ثبت این تجربه رو دارید، خیلی خوب میشه که به طور کامل بیان کنید. البته میتونید با تقسیم به موضوعات مناسب، حجم نوشته رو متناسب کنید، ولی دور انداختن یک تجربه ناموفق، یعنی اینکه فردی احتمالا همون تجربه رو تکرار خواهد کرد.