من هفته قبل یه شعر از خیام شنیدم که واقعن به وجد اومدم
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کیشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید
یا یه شعر دیگه داره که میگه
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
خیام کلی شعر داره که هم از نظر تکنیک هم زیرکی و هم معنا بهتر از این ها هستند
یا اینکه
من فیلم fight club ساخته دیوید فینچر رو دیدم و واقعن به وجد اومدم ده روز متوالی هر روز این فیلم رو دیدم
فیلم راننده تاکسی ساخته اسکورسیزی رو هم دیدم، با اینکه معتقدم از نظر تکنیک و فیلم و تقریبن همه چی بهتر از fight club هستش اما منو اونقدر به وجد نیاورد.
چرا بعضی محصولات اینقدر ما رو به وجد میارن؟ ویژگیشون چیه در مقایسه با بقیه؟ آیا تصادفیه؟ آیا اثر گذاریشون به زمان و مکان مربوطه؟
من فکر نمیکنم اثراتشون وابسته به فرد یا زمان و مکان باشه. اتفاقا نکته در اینه که در این محصولات چیزی وجود داره که اونها رو از به کارگیری تکنیکهای پیچیده بینیاز میکنه و به همین خاطر ممکنه محصولی از نظر تکنیکی بهتر باشه ولی اثرگذاری کمتری داشته باشه.
اون چیزی که در این محصولات وجود داره، حس عمیق انسانیه، مثل حسی که در شعر خیام هست که حالتی رو توصیف میکنه که برای هر انسانی قابل درکه و نیازی نیست که وارد فاز تفکر بشی. fight club هم همین خاصیت رو داره. یعنی در واقع همون ذهنیتی رو میگه که در وجود اکثر آدمها به شکلی رشد کرده، بدون روتوش!
چون اون محصولات با ناخودآگاه بیشتر ارتباط برقرار میکنن و اونهایی که این آثار رو پدید آوردن یجور نون دلشون رو میخورن . نه اینکه صرفا یه فیلمی ساخته باشه یا شعری گفته باشه … مثلا من با بیشتر شعرهای مولانا همین حس رو میگیرم