فکر میکنم اغلبتون دربارۀ الی رو دیده باشید و اون جملۀ معروف شهاب حسینی که گفت: «یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی پایانه». جامعۀ امروز بیش از پیش به این باور رسیده و طلاق رشد صعودی داشته. منکر معضلات طلاق به خصوص حقوق کودک نیستم امّا وقتی چالشهایی که ممکنه به وجود بیاد رو میبینیم، بهنظرم طلاق یهراه حل اجتماعی بسیار خوبه. با وجود اینکه اسلام نسبت به طلاق دید بازتر و سهلتری دارن ولی توی هنوز توی جامعه به عنوان یه ناهنجاری بهش نگاه میشه. فکر میکنید دلایلش چه چیزهایی هستند؟
یه نکتهای رو بگم: شاید فیلمهای هالیوودی رو ببینیم و بگیم که مثلا جامعهای مثل آمریکا با این امر، خیلی راحته ولی به جز شهرهای بزرگ، در قسمتهای دیگه دنیا این فشار روانی وجود داره و به عنوان یه امر مخرب اجتماعی بهش نگاه میشه.
نکته رو بهتره برعکس نگاه کنیم: اگر همه به راحتی بتونن طلاق بگیرن، چه اتفاقی میوفته؟ یعنی صبح از خواب پا میشین احساس میکنین که حس زندگی مشترک رو ندارین، بعد بتونین طلاق بگیرین؟
انسان به خاطر روح پیچیده ای دارد همه چیزهای وابسته به او نیز سخت و پیچیده است. برای انسان آشنایی و ازدواج سخت است اما طلاق و جدایی سخت تر از آن است. دلیلش هم بسیار روشن است قطع رابطه با انسانی که روزی همه چیز زندگیت بوده و شاید امروز پدر یا مادر فرزندت هم باشد آسان نیست.
در جامعه ای که جوانانش توان درست انتخاب کردن نداشته باشند و افرادش توانایی شناخت اولویت ها را از دست داده باشند همین طور گذشت و فداکاری مفهوم معنایی نداشته باشد، آمار طلاق بالا می رود و بسیار روشن است که این جامعه دچار ناهنجاری اجتماعی شده است.
آمار طلاق نه تنها زیاد نشده بلکه کم هم شده ، اصولا پیدا کردن آمار طلاق کار سختیه.
مثلا اگر امسال 100 نفر طلاق بگیرند و 100 نفر ازدواج کنند چه نتیجه ای میگیریم؟ آمار طلاق زیاد نشده فقط بحث در موردش زیاد شده و برای همین فکر می کنند آمار بالا رفته.
فقط کافیه سه بار بگم طلاق طلاق طلاق بعدش طلاق داده میشه ، فقط نمی دونم چرا اینقدر پیچیده اش می کنند این دادگاه ها.
ازدواج قبلا یک هدف بوده ، یعنی مثلا شخص می گفت خب بزرگ بشیم و ازدواج کنیم و بچه دار بشیم و بعدش هم بمیریم.
برای همین طلاق قابل قبول نبوده ، الان دیگه ازدواج وسیله است نه هدف
میزان تکرار یک رویداد روی هنجار شدن و یا ناهنجار قلمداد کردن اون رویداد هم در کنار سایر مسائل تاثیر میگذاره.
با این دید هم میشه نگاه کرد که وقوع اندک طلاق باعث میشه که این اتفاق ، یک رویداد بد و ناپسند جلوهگر بشه در نتیجه کسی که طلاق میگیره انگار یک کار بد و ناپسند رو انجام داده یا زمانی که میزان ازدواج زیاد باشه ، ازدواج کردن به یک هنجار اجتماعی تبدیل میشه در نتیجه وقتی کسی ازدواج نمیکنه ، با دید منفی بهش نگاه میکنند و اینکه داره کار ناهنجاری انجام میده که ازدواج نمیکنه!
گذر زمان و تغییر میزان وقوع این رویداد میتونه در آینده قالب هنجاری یا ناهنجار بودن طلاق رو شکل بده. به همین دلیل در شهرهای بزرگ کمتر از شهرهای کوچک ، طلاق را یک اتفاق ناهنجار و ضدارزش قلمداد میکنند.
مسئله طلاق مسئله قبول یه شکسته، شما اول متعهد میشین که خیلی کارا بکنید بعدن متوجه میشید که (به هر دلیلی) نمیتونید به تعهداتتون عمل کنید، خب باید چیکار کنید؟ باید برید و بگین که در زندگی مشترکتون شکست خوردید
شاید اگر قبول کنیم که طلاق یه شکسته همه مسائل بعدیش قابل هضم تر بشه
شکست خوردن رو میشه به عنوان یه ناهنجاری اجتماعی شناخت
شکست خوردن رو میشه دلیلی برای افسردگی و… دونست
…
برای من خیلی سخته اینجوری فکر کنم! ولی دوست ندارم که اینجوری باشه! نمیتونم تحلیل کنم وضعی رو که ممکنه بوجود بیاد!
من هم به ساختار خانواده به عنوان مهمترین ساختار جامعه اعتقاد دارم، و تقریباً برام امر مقدسیه ولی به عنوان قرارداد هم بهاش نگاه میکنم که وقتی دو طرف به این نتیجه میرسند که نمیشه به مفادش عمل کرد.، به نظرم خاتمهدادن بهتر از ادامه دادنشه. خانم @Azar به نکتۀ مهمی اشاره کرد. طلاقهای زودهنگام معمولاً رابطۀ مستقیم با انتخابهای غلط دارند، چهچیزی باعث این انتخابها میشه؟ آموزشهای حاکمیتی و خانوادگی کفایت نمیکنه؟ یا چهارچوبها افراد رو مجبور به چنین انتخابهایی میکنه؟
یه نکتهای رو بگم: شاید فیلمهای هالیوودی رو ببینیم و بگیم که مثلا جامعهای مثل آمریکا با این امر، خیلی راحته ولی به جز شهرهای بزرگ، در قسمتهای دیگه دنیا این فشار روانی وجود داره و به عنوان یه امر مخرب اجتماعی بهش نگاه میشه.
راستش هر چی فیلم هالیوودی که من دیدم از بالیوود بدتر بودند. اونقدر پیچیدگیهای طلاق و حساسیتهاش رو جلوه میدن که آدم با خودش میگه وقتی اینها قراردهای مشابه ازدواج دارن چرا اصلاً چرا به شکل سنتی ازدواج میکنن؟
آمار طلاق نه تنها زیاد نشده بلکه کم هم شده ، اصولا پیدا کردن آمار طلاق کار سختیه.
مثلا اگر امسال 100 نفر طلاق بگیرند و 100 نفر ازدواج کنند چه نتیجه ای میگیریم؟ آمار طلاق زیاد نشده فقط بحث در موردش زیاد شده و برای همین فکر می کنند آمار بالا رفته.
از اونجایی که همۀ ازدواجها و غالب طلاقها ثبت رسمی میشه، آمار دقیقی از این وضعیت وجود داره. به نمودارهاشون نگاه کنید، رشد طلاق واضحه.
این که بحثاش جداست، من منظورم با مسیحیت و یهودیت بود. مثلاً ایرلند تا 1995 قانون طلاق نداشت و به سختی رأی آورد.
حالا شاید به شدت قبل نباشه، ولی قطعاً بوده، زیاد هم بوده.
با شما همدلم، گرچه در دنیای امروز قبح ذاتی اعمال با تکرار وقوعاش شکسته نمیشه، نمونهاش دزدی و قتل. با وجود بالا رفتن طلاق، در شهرهای بزرگ هم هنوز به عنوان ناهنجاری دیده میشه.
موافق نیستم، کیه که شکست نخورده باشه؟ زندگی پر از شکسته، برای همهمون.
تحلیلش خیلی سخت نیست. در واقع اتفاق مصیبت باری میوفته که بدتر از ممنوع شدن کامل طلاق هست.
داستان نوسان ذهن آدمها بین سختی و تسهیل طلاق، داستان تفکر خطی و تفکر U شکل هست.
در تفکر خطی، آدمها فکر میکنن که هر چی تغییرات به سمت خاصی بره، اثرات هم به سمت خاصی خواهد رفت: مثلا اگر تسهیل طلاق در شرایطی که طلاق کار بسیار سختیه، اثر خوبی داره و در ذهن افراد این نتیجه پیش میاد که خوب اگر این کاملا به سمت آزادی بیقید بره، قاعدتا اثرات به بیشترین مقدار میرسه.
در حالیکه با همین نگاه، میشه نشون داد که در بسیار از مسائل، این اتفاق نمیوفته و از یک جایی به بعد، اثر برعکس میشه، هر چقدر تسهیل ایجاد بشه، اثر مخرب اجتماعی خواهد داشت. یعنی به شکل نمادین نگاه کنیم، رابطه بین آزادی افراد در طلاق و اثر اجتماعی، به شکل خط نیست، بیشتر یک منحنی U شکل هست که هم ممنوعیت مطلق و هم آزادی مطلق اثرات مشابهی ایجاد میکنن.
۱- طلاق یک تغییر است و هر تغییری موقع رخ دادن با مقاومت از سمت افراد مختلف که درگیر آن هستند مواجه میشود.
به نظرتان فقط طلاق به عنوان ناهنجاری شناخته میشود یا هر تغییر جهتی در زندگی با مشکلات خاص خودش از طرف سایر افراد مرتبط با فرد روبرو هست؟
۲- ازدواج هزینه های بالایی دارد، هزینه های مادی و معنوی. هر چه اتفاق هزینه ی بیشتری داشته باشد، تغییر در آن دشوارتر و پذیرش سایرین کمتر.
۳- طلاق در صورتی راه حل اجتماعی خوبی است که فرد بعد از آن بداند تکلیفش چیست. خیلی از افرادی که طلاق میگیرند فقط به فکر خارج شدن از یک رابطه هستند، بدون آنکه بدانند بعد از این خروج، چطور میخواهند نیازهای عاطفی خود را رفع کنند و یا زندگی روانی سالمی را طی کنند.
چون بنظرم پیامدهای بعدش از عاطفی گرفته تا رخنه در اجتماع آزار دهنده هستش هم فرد و هم جامعه اینو درک میکنه ولی نحوه کنار اومدن باهاش یکم ناخوشایند بحساب میاد
خب مشکلش چیه،
اینم یه شکست کنار بقیه شکست ها، ولی برای هر کسی تعداد کمتر شکست ها بهتره