تقرییا در تمام کشورها از همون سنهای کوچکی اموزشهایی که در مدارس و مهدکودکها شروع میشه اینه که بیرون این کشور یه عده دشمن هستند. گوشه ذهن بچه ها این بذر کاشته میشه بدها رو باید از بین برد . فرقی نمیکنه در سیستم کدوم کشور باشید. بچه ها تا قبل رفتن به مهد و مدرسه تقریبا خبری از روحیه جنگ طلبی ندارن. اما بعد از اون دوست دارن وقتی بزرگ میشن مثلا نینجا بشن. یا ادم بدها رو بکشن. یا حتی مدل انتخاب اسباب بازی هاشون متفاوت میشه.
ایا این یه بازیه؟ جنگ بر سر چه منابعی ادمها رو به این سمت هدایت کرده؟
اگر اون منابع مشخص بشند و طوری برنامه ریزی بشه که سیستم به سمت بهبود در تسهیم منابع پیش بره باز هم ممکنه ادمها با هم بجنگند؟ سر چی؟
اگه به فلسفه و علت ایجاد خیلی از علوم برویم از ترس از جنگ نشات گرفته، ولی جمله زیبایی از یکی از نویسنده های آلمانی یا اتریشی خوندم به این مضمون جنگ مبارزه بین دو گروهی است که همدیگر را نمی شناسند، برای دو نفری است که همدیگر را می شناسند، مگه ما چقدر عمر میکنیم که وقت خود را به جنگ بگذرونیم، راهی برای غلبه بر این احساس غیر متمدنانه و حیوانی که نه، آها احمقانه ما نیست؟
به نظرم جنگ در خیلی از موارد از طبیعت انسان ناشی میشه. یکی از معروفترین تحلیلها در مورد جنگ مربوط به فروید میشه که اینجا میتونید در موردش بخونید. درگیری و کشتار رو میشه برای زمانی کوتاه تقلیل داد ولی امروزه جنگ دلایل صنعتی هم پیدا کرده. جالبه که بدونید در طی سالهای گدشته چندبار دخالت مستقیم صاحبان صنایع جنگ افزارها توی ایجاد جنگها در مناطق مختلف بویژه آفریقا برملا شده. یا همین درگیریهای خاورمیانه رو در نظر بگیرید و افزایش خرید سلاح در اثر این درگیریها رو. توی این موارد امکان رفع جنگ وجود نداره
چون احمق هستند و جان انسانها را فدای جاه طلبی، خیال پردازی، خوی وحشیگری، مال اندوزی، انحراف افکار جامعه از مشکلات و دغدغه آن، تضاد دیدگاهها و مهمترین مسئله حماقت است که سرمایه جوان خود و بهترین های جامعه خود را به سوی مرگ سوق میدهند و هزینه های خود ناشی از خرید سلاح را به جای آبادانی کشور خود به آتش می کشند،هیتلر، موسولینی، نرون، تزار، صدام و هزاران حاکم احمق دیگر نمونهای از این احمق ها هستند؟
فقط قسمتی از جنگها به دلیل فرد یا افراد خاصی بوده. ولی در همون موارد بذارید این سئوال رو بپرسیم: ایا این افراد مشکل خاصی داشتن؟ یعنی اگر که من یا شما جای انها بودیم متفاوت رفتار میکردیم؟ احتمالا ازمایش معروف زندان استامفورد رو شنیدید. نتیجه ی این ازمایش اینه که حداقل به طور قاطع نمیشه گفت که فرد توی این مسائل مقصره. زمینه هائی در جامعه به وجود میاد که این نوع افراد رو شکل میده. باید ببینیم اون زمینه ها چی هستن نه اینکه تقصیر رو به گردن فرد بندازیم.
درسته که زمینه ها خیلی موثرند ولی نقش فرد اصلا قابل صرف نظر کردن نیست. در واقع به نظر من شرایط و زمینه ها صرفا بستری برای تحقق جنگ هستند اما کسی هم هست که داره از این بستر استفاده می کنه برای جنگ افروزی که قطعا ویژگی های شخصیتی به خصوصی متناسب با جنگ افروزی داره.
آبراهام لینکلن و جورج بوش هر دو رئیس جمهور آمریکا بودند. اولی چه کرد و دومی چه کرد…
در مورد آزمایش زندان استنفورد هم نقد های قابل تاملی در همون صفحه ی ویکی پدیا وجود داره.
فکر کنم چون منطقه خاورمیانه به ویژه بین النهرین خواستگاه تقریبن تمامی ادیان بوده و هر کس که نظری رو قبول نداشته برای نظر خودش میتونسته جوابی پیدا کنه از طرفی هم در عین اینکه تمام ادیان نظر بر یکی بودن داشتن مبلغینشون نه تنها ادیان دیگه رو قبول نداشتن و دروغین می خوندن در داخل یک دین هم پیروانش نظر یکسانی نداشتن.
این رو بذاریم کنار این نکته که مردم این منطقه مردمی خدا ساز و اهریمن ساز هستن (قهرمان ساز و دشمن ساز) میشه دید که منطقی هست که این همه درگیری توی منطقه ما هست.
نکته اساسی دیگه هم که فکر کنم یکم فرافکنی هم داره داخلش این حقیقته که این منطقه منابع خیلی زیادی داره.
به عوامل محیطی و جغرافیا و سیاست کاری ندارم بیشتر به نقش افراد میخوام اشاره کنم. قبلا فکر میکردم شاید اگه سربازهای دو جبهه زبون همدیگه رو بلد بودن جنگها شکل نمیگرفت اما مثال نقضش میشه جنگهای داخلی پس علاوه بر زبان نیاز به درکی مشترک هست. دین و مذهب مشترک هم کافی نبوده… مردم مسلمان و شیعهی ایران و عراق در جنگ هشت سالهی خودمون مثال خوبی هستن که نشون میده کافیه یک رهبر مردمش رو به هر نحوی مجبور به جنگ کنه. جالب اینه که در جنگهای مذهبی هر دو طرف کشتههای خودشون رو شهید به حساب میارن و جنگ جنبهی مقدسی پیدا میکنه.
از اینها که بگذریم انگار جنگ تنها نمونهی خاصی از تن دادن اکثریت یک جامعه به خواستهی یک اقلیت هست، حتی وقتی اون اقلیت بدونه که کاری که میکنه غلط هست. مثلا در جنگ عراق با ایران عراقیهای زیادی بخاطر شرکت نکردن در جنگ با ایران کارشون به زندان و شکنجه کشید. ایرانی ها هم که به طور غریزی در همون روزهای اول در خرمشهر از خودشون دفاع کردن و اینجوری جنگی شروع شد که هشت سال! طول کشید.
ولی چرا جنگ به خودی خود جدای از چیزای دیگه نیست و شاید فقط چهرهی دلخراشتری داره!
یه تجربه: دوستی داشتم که میگفت در یک کارخونهی مواد غذایی شاهد این بوده که موادی کاملا غیربهداشتی تولید و به مردم داده میشه ولی به دلیل ترس از اخراج شدن کسی حرفی نمیزده! این هم به نوعی از بین بردن مردمی بیگناه بدست کارگران یک کارخانه و بدستور رییس کارخانه هست! آیا این با جنگ مسلحانه فرقی اساسی داره یا فقط ظاهرشون فرق میکنه؟!
این نکته خوبیه که بهش اشاره کردی. از مخرب بودن درگیری که بگذریم، در واقع جنگ شرافتمندانهترین نحوه درگیریه! چرا؟ چون هم به فرد مقابل فرصت دفاع میده و هم امکان مذاکره به دلیلی که جنگ شروع شده (معمولا هم دلیلی پشت جنگ هست و هم اینکه اعلان میشه). بسیاری از روشهای درگیری هست که بسیار فجیعتر از جنگ هستن، مثالی که شما زدی شاید در بالاترین سطح کثیف بودن باشه از این نظر. ولی کمی نزدیکتر: حمله چریکی و تروریستی، چون اعلان قبلی نداره، کثیفتر از جنگه!
میشه دلایل مختلفی برای جنگ داشت. گاهی هدف قدرتنمایی و پیروی از احساسات است. گاهی به خاطر مقولات اقتصادی مانند منابع ، مصرف اقلام تولید شده است. گاهی سیاسی و با هدف بسط نفوذ سرزمینی و فکری است و غیره. در هر زمانهای میشه چندین دلیل و علت برای جنگ داشت به همین علت برخی افراد جنگ رو در ذات اجتماعی ما انسانها میدانند و باید به عنوان یک رویداد عادی بهش نگاه کنیم!!
برداشت خود من اینه یه عده خواهان نفوذ و احترام بیشتر و کسب مشروعیت هستند و البته به ثروت هم چشم دارن اونها جنگ رو شروع میکنن ولی اونی که دفاع میکنه جنگ طلب نیست .
1- اعتقاد به باورهای داروینستی و بقای اصلح. جنگ به عنوان معیاری برای حذف نالایقان و ابلهان ، و بقای صالحان توجیه میشه.
2- جنگ ، راهکاری برای خروج از مازاد تولید.
3- جنگ راهی برای حل معضل مازاد جمعیت.
4- جنگ به مثابه یک جشن ، یک سرگرمی هیجانانگیز ، یک حماسه غرورآمیز ملی برای نمایش شجاعت.
5- جنگی راهی برای انهدام تکثر و کثرتگرایی. جنگ تضادها رو به یه دوراهی تبدیل میکنه: موافق یا مخالف! با ما یا با اونا.
6- جنگ یه راهحل مطلوب ، برای یک دولتمرد ، به منظور خروج از بحرانها ، آشفتگیها و اختلالات داخلی یک کشور.
7- جنگ حاصل عقده ، حقارت یا احساس ناامنی.
8- جنگ حاصل تمایل ستیزه جویانه جمعی انسانها. خود انسان به شکل منفر میل به ستیزه داره (اصلا ستیزه ذات جامعه است) ، پس یک جمعی از انسانها نیز میتونند میلی به ستیزه داشته باشند.
اینها شاید هیچکدام به تنهایی عامل جنگ نشه ولی کاتالیزور مطلوب برای شروع یک جنگ است.
به عنوان نمونه (به عقیده کاملا شخصی) عامل اقدامات نظامی هیتلر موارد 1 ، 4 ، 6 ، 7 و 8 بود !!