چرا خداحافظی کردن از جمع دوستان سخته؟

فرض کنید یکی میخواد از بین دوستان دانشگاهی ، دبیرستان ، کارخونه ، شرکت، محله یا از یه شبکه اجتماعی بره چرا دلتنگ میشه در صورتی که آدم خوب همه جا پیدا میشه دلتنگ این میشه که شاید مثل اون دوستان پیدا نشه یا علت دیگه ای داره

7 پسندیده

سلام

من این حس رو ندارم! چون همون‌طور که گفتی آدم خوب و شرایط خوب همه جا هست و حتی اگرم نباشه تجربه جدیدی هست. فکر کنم اگه کسی شرایط یا فرد خوبی با مکان خوبی رو بخاد ترک کنه یا از دست بده ناراحت بشه. ولی در صورتی که یکی از شرایط بدی داره به شرایط خوبی می‌ره ناراحتی نداره.

من چند بار از یه شرکت رفتم به شرکت جدیدی و هر بار خوشحال تر شدم و فرصت بهتری برام بوجود اومده. بعضی وقت‌ها هم گفتم کاش زودتر اونجا رو ترک می‌کردم.

میگن برای بدست آوردن چیزهای خوب باید چیزهای بد رو از دست بدی. تو عمل این قضیه رو تجربه کردم و هر بار که یه چیزی رو رها کردم بهترش برام فراهم شده! البته نه همیشه. بعضی چیزها اینجوری نیستن و رنج زندگی هم از هموناست.

تغییر و حرکت برای اکثریت افراد سخته. مقاومتی نسبت به این موضوع بین آدم‌ها مشاهده میشه. استثنائات وجود داره ولی اینرسی در کل بالاست!

اگه جمع دوستان و شرکت دو مکان/شرایط در نظر بگیریم با فاکتورهای میشه این دو رو با هم مقایسه کرد. هر کسی از نظر احساسی می‌تونه بگه کدوم یکی رو ترجیح میده. رفتن از یکی به دیگری بسته به اینکه کدوم رو بیشتر دوست داری می‌تونه سخت یا آسون باشه.

تو فیلم Gia دوست آنجلینا جولی اومده بود خونش. وقتی میخاست بره انجی کلی ناراحت شد و الماس کرد که بمونه. گریه و شیون و زاری… ولی اون گفت که میخاد بره. (عاشق هم بودن فکنم) آخرش که دیگه دم در بود که بره اینقدر ناراحت شد که گفت برو… برو و دیگه برنگرد!!!

جدا شدن از عشق آدم سخت ترین کاره… کسی که اونقدر دوسش داری که دوست داری همیشه و همه لحظات زندگیت باهاش باشی… رفتنش هم نابودگره حتی اگه بدونی که برمی‌گرده… اونقدر سخته که بعضی آدم‌ها ترجیح میدن کلا بیخیال بودنش بشن تا رنج نبودنش رو نخان تحمل کنن!

5 پسندیده

من یه مدتی علوم شناختی خوندم و به نظرم جواب این سوالت رو اونجا میشه پیدا کرد.
من مسلط نیستم ولی دست و پا شکسته منظورم رو میرسونم برات.
ما هر مفهوم یا هدف یا آبجکت به زندگیمون اضافه میشه در ذهن ما انگار به شبکه اطلاعاتیمون یک نود(گره) اضافه میشه. این نود با توجه به ویژگی هایی که داره و الگوریتم ها و منطق ذهنی ما شروع به برقراری ارتباط با سایر گره ها می کنه. هر چقدر درجه این گره یا نود بالا تر میره حذف شدنش منجر به تغییرات شدیدتر میشه که ذهن شما نیاز داره انرژی صرف کنه تا شبکه اطلاعاتی تون رو بازسازی کنه و مسیر های جدیدی برای مسیر هایی که از اون گره عبور می کردند پیدا کنه.
پس هر چقدر شما با یک مفهموم یا گره درجه بالا در گیر بشید هزینه سنگین تری رو بابتش پرداخت می کنید.
این از لحاظ آگاهی و شبکه اطلاعاتی هست. بر اساس هورمونی و نوروترانسمیتری شما دچار اختلال میشید چرا که مسیر هایی که به واسطه حذف یا کم رنگ شدن یک نود از بین رفتند خود محرک یا محدود کننده بسیاری از هورمون ها و نوروترانسمیتر بوده و این سر نخ رو بگیرید برید جلو.
حالا فک کنم متوجه بشید که چرا یک فرد مذهبی وقتی خدا رو دیگه نمی بینیه و فک می کنه خدایی وجود نداره کاملا بهم میریزه و در بعضی ها موجب خودکشی و یا دگر کشی می شه.

6 پسندیده

علت اصلی توافق و عادت به افراد و محیط است، نه تنها با دور شدن از دوستان بلکه از منطقه و محله ای هم که دور میشویم دلتنگ محله و جای بود و باش خود میشویم حتی دلتنگ خانه و گلدانی که لب باغچه بوده است میشویم و تنها دلیل این است که ما با آن محیط توافق کرده و مدتی هم زیسب بوده ایم، و اگر زمانی کمی دور شویم کم کم این حس از ما دور میشود ولی به طور کل از بین نمیرود چون ما خاطراتی از آنها در ذهن داریم که برایمان خوشایند است.

4 پسندیده

وعلیکم!
ولی من فکر نمیکنم شما به طور کل انسانی باشید که خواص توافق و خو گرفتن در شما وجود نداشته باشد! چون اگر انسان خاصیت توافق با پدیده ها را نمیداشت زندگی برایش خیلی سخت میشد با هیچ محیطی خو (عادت) نمیگرفت خاصیت توافق با محیط پدیده ای است که من فکر نمیکنم هیچ موجودی مبرا ازین پدیده باشد و من معتقد هستم که شما هم مانند انسان های دیگر و موجودات دیگر دارای خواص توافق هستید ولی امکان دارد که این پدیده در شما کمی کمرنگ تر باشد.

2 پسندیده

جدا شدن از چیزی که برای انسان لذت بخش باشه سخته

3 پسندیده

انسانهااز شرایط و محیط و همین طور از انسانهای دیگر تاثیر پذیرند که این تاثیر پذیری میتواند عمیق یا سطحی باشد

یه کفتر باز وقتی بال یه کفتر رو میچینه تا سه ماه که دوباره بال کفتر در میاد و اماده رفتن میشه هر روز به او آب و دون میده دست رو سر و دمش میکشه شهپراشو باز میکنه فوت میکنه بعد اگه کفتره بره دمق میشه

یه بره رو میاری خونه هر روز براش علف میریزی میری میوه بخری براش برگ کاهو تازه میاری پوست هندونه خونه خود و همسایه رو براش خورد میکنی تا بخوره خنک شه بهش وابسته و دلبسته میشی
اگه نباشه کلافه میشی

تو سربازی با یه عده با سلایق مختلف دوست میشی تا یه عمر با هم مراوده داری میشن عضوی از خانوادت

حضرت سعدی در این باره شعر نابی داره:

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
*سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
**بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران

1 پسندیده