شما توییتر را باز کنید یا در یک مهمانی با کسی که از بوروکراسی در یک اداره دولتی، قیمت بالای محصول در سایت دیجی کالا یا آلودگی هوا شکایت میکند هم کلام بشوید. این بحث سریعا به عباراتی نظیر «این خراب شده»، «مملکته داریم؟» و از این دست میرسه که کل سیستم را میخواهد زیر سوال ببرد.
این رفتار به نظر من مخصوص ایرانیهاست و من این سمت دنیا خیلی کم این موضوع را دیدهام حتی میان کشورهای در حال توسعه. میفهمم که سادهترین راه حل و منفعلانه ترین جواب این است ولی چرا واقعا باید به این راحتی کل سیستم را زیر سوال برد بدون اینکه به لایههای زیرین یک موضوع پرداخت؟ و از کجا باید این موضوع را تغییر داد چرا که بیشتر حال افراد را خراب میکند به عقیده من بدون ارائه راه حل دقیق.
معمولا اگر در حد یکی دو اشکال باشد کسی حق ندارد اینکار را بکند ولی موقعی که مشت نمونه خروار شد تقریبا حق دارند که حتی بیشتر از این بگویند.
1- مشکل مسکن
2-مشکل بیکاری
3- مشکل ترافیک
4-مشکل گرانی
5- مشکلات فرهنگی
6-مشکلات اجتماعی
7- مشکلات قتصادی
8- مشکل مهاجرت
9- مشکلات امنیتی
10-مشکل بی برنامگی
11- مشکل پاسخگو نبودن مسئولین
12- مشکل کودکان کار
13- مشکل آب
14- مشکل ریز گردها
15- مشکل برق
16- مشکلات سیاسی
میترسم اگه همشو بگم جا کم بیاریم!!!
بررسی اولین مشکل (مسکن )در حوالی منزل ما بیشمار مسکن خالی هست که حاضر نیستند با نرخ کنونی که دو برابر سال گذشته هست منزلشان را اجاره بدهند از طرفی در مجلس هم قانونی بنام مالیات بر واحد های اجاره ای خالی مسکوت مانده داریم که بیشتر برای تبلیغات از آن سو استفاده میشود. حالا چرا نباید این قانون اجرائی شود؟
من به این موضوع خیلی فکر کردم و با این پدیده خیلی مواجه شدهام. فکر میکنم چند عامل ممکن است در پدید آمدن این ناهنجاری تاثیر گذاشته باشند:
۱. سادهسازی ذهن
به نظرم میرسد بسیاری از مردم به دنبال راهحل سریع میگردند تا راهحل درست. به همین خاطر ذهنشان شدیدا شروع به سادهسازی مسئله میکند تا حدی که بیشتر جنبههای مهم مسئله حذف میشوند و فقط جنبههای خاصی باقی میمانند.
۲. سلب مسئولیت از خود
این موضوع بسیار در بین ما ایرانیها رایج است. ما برای شانه خالی کردن از مسئولیتهای اجتماعی و انسانی خود، تمام تقصیرها را متوجه یک گروه خاص میکنیم. فکر کنم این کار به لحاظ روانی به ما کمک میکند که وجدان راحتتری در قبال انجام ندادن مسئولیتهای اجتماعی خود داشته باشیم.
3. پایین بودن هوش تحلیلی
نمیدانم که هوش ریاضی چه رابطهای با هوش تحلیلی دارد. اما اگر هوش ریاضی را در نظر بگیریم، برخی تخقیقات نشان میدهند که ایرانیها به نسبت کشورهای توسعه یافته، به طور میانگین کمهوشتر هستند:
ممکن است این پایین بودن هوش ریاضی، بر تحلیل ما بر وقایع تاثیر گذاشته باشد. در نتیجه نمیتوانیم تحلیل درستی از شرایط کنونی داشته باشیم.
۴. خودآزاری
شاید برایتان عجیب باشد، اما مشاهدات من نشان میدهد که بسیاری از مردم از بیان رنجها و مصیبتها لذت میبرند و به همین دلیل حتی گاهی در نشان دادن رنجها بزرگنمایی میکنند. گویی بخش بزرگی از جامعه دچار خودآزاری است.
برای مثال همین هفته گذشته با شخصی تحصیل کرده صحبت میکردم که به طور جدی گفت: «دم ترامپ گرم که داره پدر مردم ایران رو در میاره». این در حالی است که خانواده این شخص در ایران در شرایط سختی به سر میبرند. به نظرم چنین گزارههایی فقط از زبان شخصی که دچار خودآزاری است بیرون میآید.
۵. توجیه ناتوانیها
این موضوع بسیار شبیه به مورد دوم است. گاهی افراد سعی میکنند با توصیف شرایط بد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، ناتوانیهای خود را توجیه کنند. این مسئله را در نزدیکانم بسیار دیدهام.
در بعضی از فرهنگها توجیه کردن اشتباهات به هیچ عنوان پذیرفته نیست اما متاسفانه ایرانیها بیشتر به جای تلاش برای برطرف کردن ضعفها و ناتوانیهایشان، سعی در توجیه آن دارند. در این مسیر توجیه چه چیزی بهتر از متهم کردن جامعه، حاکمیت و خانواده؟
مردم مقایسه میکنند.
ساده ترین ابزار اجتماع مقایسه است. جالبیش اینه که حتی واقعیت جامعه رو با واقعیت جامعه یک کشور دیگه مقایسه نمیکنن، واقعیت جامعه رو با فیلم های خارجی و عکس ها و کلیپ ها مقایسه میکنن.
بعد از جنگ جهانی اول و دوم و درگیری های خیابانی و انقلاب و جنگ ایران و عراق و و و و و هزاران مشکل دیگه، کشور ناتوان هست در خیلی مسائل مخصوصا فرهنگی اجتماعی.
قشر قوی تر سرش توی کار خودشه و قشر ضعیف هم سرش توی کار خودش. قوی قوی تر میشه و ضعیف ضعیف تر.