در برخوردی که با افراد مختلف داشتم، یکی از مواردی که دیدم اینه که برخلاف علوم کلامی، ریاضیات حالت دوگانهای داره و درصد نه چندان کمی از افراد نمیتونن با اون رابطه برقرار کنن. شما هم این مطلب رو دیدین؟ چرا با وجود سادگی نسبی منطق ریاضی، این مسئله پیش میاد؟ رابطه خودتون با ریاضیات چطوریه؟
من بحث آموزش رو خیلی دخیل میدونم. به هرحال کانال فراگیری مقدماتی این علوم از مدارس شروع میشه و نوع تدریس خیلی مهمه. معمولا در کشور ما ریاضیات به شکل خشک و بیروح تدریس میشه. مستقیما دانشآموز با یکسری معادلات و محاسبهها مواجه میشه بدون دانستن کاربرد و فلسفه آن. به همین دلیل معمولا این سوال خیلی در کلاسهای ریاضی مطرح میشه که این مطالب رو میخونیم به چه کاری میاد؟! و گاها معلمها نمیتونن بچهها رو توجیه کنند چون وقتش رو ندارند که به اساس ، پایه و چرایی ریاضیات بپردازند یا تاریخچهای از اون بگن و … در نتیجه جا میافته که ریاضیات سخته.
تقریبا این اتفاق در سایر مدارج دانشگاهی و مدرسه هم رخ میده. معلمی که خوب درس بده ، درسش جذاب میشه ؛ معلمی که ناقص و بیسروته و ماست مالی درس بده ، درسش سخت میشه. من از فیزیک دوم دبیرستان حالم به هم میخورد اما عاشق فیزیک سوم دبیرستان بودم و رسما دیوانه مباحث فیزیک سال آخر دبیرستان دلیلش 3سبک متفاوت آموزش بوده که 3 فیدبک خاص در من ایجاد کرده بوده.
دانشگاه هم با این مسئله مواجه میشیم. واحدهای درسی که برامون شیرین هستن و جالب اینجاست که خیلی خوب یادمیگیریم و تا درازمدت در ذهن ما باقی میماند در مقابل دروسی که مثل ترمز قطار روی ریل مغز آدم رو آزار میده با اون صداش
خیلی جالبه. اگر که بتونین در یک موضوع در مورد نکاتی که تفاوت این سبک از آموزشها بود و روی شما تاثیر مثبت داشت، بنویسین خیلی عالی میشه.
من ریاضیات را خیلی دوست دارم وخیلی رابطه خوبی دارم و هیچ گاه از کار کردن مسئله های ریاضی دل زده نمیشوم، ولی من هم کسانی را مشاهده کردم که میگویند ریاضیات خیلی مشکل است نمیتوانیم به آسانی یاد بگیریم، ولی از نظر من دلیل آن این است که به آنها توضیح درستی از مسائل ریاضی داده نمیشود که درک نمیکنند، چون من این تجربه را دارم تا صنف هفتم مکتب من از ریاضیات چیزی نمیدانستم چون هرکسی که برایم توضیح میداد آنقدر خوب نبود که من را جذب کند و مسئله را به خوبی درک کنم، ولی چند مدتی استادی تازه کار ولی خیلی دانسته برای ما تعین شد بعد از آن روز هر چیزی که از ریاضی میگفت بلافاصله یاد میگرفتم و تا بحال هم به همین منوال میگذرد و راه خودم را پیدا کردم.
نظرتون درباره تفاوت علاقه و یادگیری ریاضی افراد با شرایط آموزشی یکسان چیه؟
من خودم یادم نمیاد چطور از ابتدایی ریاضی رو یاد گرفتم، یعنی برام راحت بود، هیچوقت هم علاقم رو از دست ندادم، هنوزم علاقمند به مطالعه و فهم ریاضیاتم و از ابداعات ساده و پیچیده ذهنهای ریاضیدانان در حیرتم. در صورتیکه بعضی افراد اینطور نیستند.
خب یکی از انواع هوشهای چندگانه گاردنر هم هوش منطقی و ریاضیه، پس باید سراغ تفاوتهای ساختاری و عملکردی مغز افراد هم بریم.
بلی تفاوت علاقه هم فکتور مهمی است که شما اشاره فرمودید، اگر کسی علاقه هم نداشته باشد امکان دارد که یاد گیری اش خیلی کند باشد.
چون معلمهای ریاضی(معلم پایه خودم )اینطور بودن که خوب توضیح نمیدادن من تاراهنمایی تو ریاضی بیست بودم بعد وارد متوسطه که شدم هر چی میپرسیدم و یا ازش متوجه نمیشدم میگفت این این ساده رو نمیدونی؟بعد کم کم طوری شدم که ازش سوال نپرسیدم و کم کم جمع شد که من از ریاضی هیچی نفهمیدم و متنفر شدم و هنوز که هنوز خیلی از چیزای ساده رو بلد نیستم و تقریبا یکی از آرزوهامه که برام این ریاضی مفهوم سازی بشه و دقیقا بفهمم چی میگه.
درک ریاضی مشکل نیست باید معلم های سعی کنند از چندین روش برای یادگیری دانش آموزان استفاده کنند تا چند دانش آموز با چند نوع ذهنیت یادگیری این رو درک کنند.
درکل من هنوز دوستدارم از پایه یاد بگیرم و یه معلم باشه که ازش نترسم و وقتی سوال میپرسم نگه چرا و ال و بل و اینکه برام مفهوم سازی و وقواعد رو بگه
نیمکرهی چپ مغز مسئول انجام عملیات ریاضی و منطق و… هست
این عکسو ببینین:
کسانی که ریاضی بهتر میتونن انجام بدن به خاطر اینه که نیمکرهی چپ مغزشون فعالتر از راستیشونه…
ریاضیات رو خیلی دوست داشتم یه زمان و مثل آب خوردن مسائل ریاضی رو حل میکردم با این که رشته ام انسانی بود ولی در دانشگاه از ریاضی آنچنان خوشم نیومد و دلزده شدم . این هم میدونم که ریاضی باعث تقویت ذهن میشه ولی من از شلوغی حل مسئله خوشم نمیاد . باید برام ملموس باشه و صرفا یک سری عدد و حروف برام بی روح و کسل کننده س با خود ریاضیات و کاربردش در زندگی مشکلی ندارم و بارها هم باهاش رو به شدم ولی دیگه برام جذابیت نداره حل مسائل و امتحانات سخت
جالبه من برعکس هستم! یعنی اگر که نتونم از چیزی حس ریاضی به دست بیارم برام خیلی مفهومی نداره! منظورم فهم کامل نیست همین حس کنم میشه این رو تبدیل کرد به یک مدل ریاضی و عدد و رقم کافیه. یا مثلا امکان الگوریتمسازی برای یک پدیده برام مهمه. بدون این دو تا، حس میکنم اون دانش یا پدیده خیلی نکتهی خاصی توش نداره و قابل اتکا نیست!
ریاضی پادشاه علومه ؛جایی که میشه کیفیت ها رو به کمیت تبدیل کرد ولی تو بعضی چیزا به نظرم باید صرف نظر کنیم مثلا من بیام مهربانی رو با کمیت بسنجم.
ریاضی پادشاه علومه
خیلی از شاخههای علوم هیچ ربطی به ریاضی ندارن
زیاضی مبنای علوم مهندسی و فیزیکه
دقیقا منظورم همین بود که مبنای بعضی علوم هست و ذهن رو بیشتر از هر علمی پرورش میده
رد سخن من بطور مستقیم رد سخن گاوس ریاضیدان هست که میگه ریاضیات ملکه علوم است .
ذهن رو بیشتر از هر علمی پرورش میده
پرورش ذهن ربطی به اعداد و ارقام و فرمولها ندارن باید طبق اصول روانشناسی ذهن رو پرورش داد
با طرح مسئله (نه فقط ریاضی) و حل مشکل و پازل توانایی حل مسئله رو افزایش داد…
بستگی به تعریف شما از پرورش ذهن داره
حرفم رو تایید کردی دیگه . منم منحصر به ریاضیات ندونستم ولی تاثیرش کمی بیشتره
دو تا نکته هست که معمولا در بحث ریاضیات کمی دیدگاهها رو بغرنج میکنه:
-
ریاضیات لزوما حساب-کتاب سطح بالا نیست و هر چیزی که وارد حوزه کمیسازی و مقایسه بشه، عموما قابلیت این رو داره که بنیان ریاضی براش نوشته بشه.
-
حتی کمیسازی دقیق هم نیاز نیست. قابلیت قیاس اهمیت بالاتری داره. مثلا وقتی در یک مبحث با معیاری مناسب، به قیاس میپردازین، این یعنی ریاضیات و منطق ریاضی رو وارد کردین.
حتی در خود ریاضیات، قیاسپذیری اهمیت بالاتری از عدد داره. عدد نماد خاصی از قیاسپذیری هست ولی هر مجموعه از علایم که خاصیت ترتیبی و محاسباتی داشته باشن، میتونن جایگزین بشن.
از این لحاظ تقریبا میشه گفت که در تمام علوم جایگاهی ویژه برای ریاضیات وجود داره. ممکنه این زبان، زبان اصلی علمی در مواردی خاص نباشه، ولی زبان تحقیقی برای دادهپردازی، فهم و پیشبینی نتایج هست.
حرفم رو تایید کردی دیگه . منم منحصر به ریاضیات ندونستم ولی تاثیرش کمی بیشتره
نه تایید نکردم چون علوم مهندسی جهت پرورش ذهن آموزش داده نمیشن
مثلا توی مدرسه به بچهها واسه پرورش ذهن ریاضی یاد میدن؟
اصلا چنین دیدگاهی نسبت به ریاضیات و علوم مهندسی وجود نداره
یعنی هر کسی ریاضیش خوبه ذهنش منظمه و میتونه هر نوع مسئلهی غیرریاضی رو حل کنه؟
//
بخش دوم حرفتون در مورد گاوس هم توسل به مرجعیته که یعنی حرف شما ناشی از تحلیل و نتیجهی تفکر منتقدانه نیست
پاسخ پرسشهای امروز ما رو نباید توی گفتهها و نوشتههای مردگان جستجو کرد
هر کسی اشتباه میکنه و اون آقا هم انسان بوده و یه حرفی زده که کاملا غلطه یا ممکنه در مورد علوم مهندسی گفته باشه
بنظرم خوبه بحث رو اینطور ادامه بدیم که درک ریاضیات تو شاخههای مختلف چه دردسرهایی برای افراد مختلف داره؟
مثلاً برای تمام شاگردام حل مسأله یه معضله، باز تو این سن و سال پایه هفتمیها، درک مسائل سطح و حجم براشون سخته، انگار توانایی تجسم هنوز تو مغز شکل نگرفته. یا مبحث احتمال شاید برای خیلی آدما گنگ باشه، بعضیا تو درک الگوها مشکل دارن.
برای من دقیقا همون اتفاقی افتاد که برای ایشون Amirali پیش اومد فقط من عاشق فیزیک سال دوم شدم و دلایلی که به نظر من میرسه رو مطرح میکنم :
اول از همه فکر کنم رابطه دانش آموز و دبیر به شدت تاثیر گذاره دبیر سال دوم ما به شدت شوخ بودند و رابطه بسیار قویی هم با دانش آموز ها ایجاد کرده بودند تا جایی که بعضی وقت ها بچه ها خارج از کلاس درباره موضوعات گاها شخصی شون هم از ایشون مشورت میگرفتند برعکس دبیر سال آخرمون با بچه ها ارتباط چشمی برقرار نمیکردند همیشه با اخم حرف میزدند و درس میدادند و این رفتار باعث میشد توی همون چند روز اول بچه های کلاس ارتباط خوبی با ایشون ایجاد نکنند.
دوم اینکه دبیر سال دوم به شدت فعال بودند کلاس پر بود از آزمایش های مختلف و فیلم و کلیپ های آموزشی ایشون خودشون مهندس برق بودند و حتی گاهی وسایلی رو از خودشون یا از دوستاشون قرض میگرفتند و برای ما میاوردند تا از نزدیک ببینیم حتی برای یک فلش درون سو یا برون سو بودن جریان برامون با خودکار بیک و برگه فلش درست کردند که یادمون نره گاهی برای یک مسئله داستان تعریف میکردند و گاهی با ماژیک کف کلاس فلش میکشیدند یا دانش آموز ها رو جای الکترون میذاشتند ولی برعکس اون دبیر سال آخر کلا توی 5 دقیقه فرمول ها رو روی تخته مینوشتند و در طول سال تحصیلی ما هیچ ابتکار یا خلاقیتی توی کار ایشون ندیدیم.
مورد سوم دبیر سال دوممون به شدت عاشق اثبات همه چی بود روند درس دادنشون هم از نقطه صفر شروع میکردند و سیر تارخی اون رو طی میکردند حتی با اینکه ما دبیرستانی بودیم و کنکور و این حرف ها ولی حتی یه بار بچه های کلاس نقش های مختلف دانشمند هارو بازی کردند و با هم بحث کردند و کشف کردند و اثبات کردند. هیچ سوالی بی جواب نمیموند و هیچ کس رو تا قانع نشده بود رها نمیکردند یادمه که من یه بار تابستون بعد از سال تحصیلی از ایشون سوالی پرسیدم و ایشون سعی کرد از راه توضیح یه قانون دیگه به من توضیح بدند که من قانع نشدم دوهفته بعد دوباره و فقط به خاطر جواب دادن به من به مدرسه برگشتند و برای من یه آزمایش انجام دادند تا جای شکی نمونه و حتی هفته دیگه با اثبات عددی و فرمولی یه بار دیگه هم برام توضیح دادند و اصلا هم براشون مهم نبود که فقط من یه نفرم یا اینکه دیگه اصلا دبیر من نیستند و عملا مسئولیتی در برابر من ندارند. ولی دبیر سال آخر اصلا با اثبات مسائل رابطه خوبی نداشت کلا فرمول ها رو توضیح نمیداد که از کجا اومده.
کلی از این تفاوت ها گفتم تادرک کنید که فیزیک سال سوم چرا برای ما کاملا نامفهوم و گنگ بود …
خلاصه فاکتور های اصلی شامل :
1.ارتباط خوب بین دبیر و دانش آموز
2.جواب دادن منطقی و قانع کننده
3. خلاقیت و ابتکار در آموزش
4. مسئولیت پذیری
بخاطر اینکه هوش منطقی- ریاضی ندارند. قطعاً اگر کسی استعداد کاری رو نداشته باشه از انجام دادن اون کار معذوره.
به کسی که استعداد و هوش منطقی- ریاضی نداره، فشار آوردن برای یادگیری مسائل ریاضی اصلا کار درستی نیست.
این کار دقیقاً مثل این می مونه به یک فرد که از ناحیه پاها، معلول هست، بخوای تو مسابقه دو میدانی شرکت بکنه…!