مثال ها:
سقراط (فیلسوف بزرگ یونانی قرن 5): وجود زن، بزرگترین منشأ انحطاط بشری است.
ارسطو (فیلسوف یونان باستان، قرن 4): زن چیزی نیست مگر مرد ناکام، خطای طبیعت و حاصل نقصی در آفرینش.
وجود زن منشأ بحران و انهدام جهان است، زن به مانند درخت مسمومی است که از بیرون زیبا مینماید ولی وقتی گنجشکها آن را میخورند بیدرنگ میمیرند. خدا زن و برده را آفرید تا به مرد خدمت کنند.
فیثاغورث (دانشمند یونانی قرن 6): اصل خوبی وجود داشته و نظم و نور و مرد را آفریده و نیز اصل بد، که آشوب، تیرگی و زن را آفریده است.
افلاطون (یکی از بزرگترین فلاسفه جهان در آتن، قرن 5): از میان امور نیکی که به سبب آنها باید خدایان را سپاس گزارد نخست این است که خدایان من را آزاد آفریدهاند نه برده و دوم این که من را مرد خلق کردهاند نه زن.
مونتسکیو (از رهبران آزادی اندیشه فرانسه، قرن 18): زنها در زندگی خانوادگی باید تابعی از مرد باشند. برخلاف عقل و طبیعت است که زنها ارباب خانه باشند.
برتولت برشت (نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی، قرن 19): باید از زنان استفاده کرد و هنگامی که مقصودت را برآوردند دورشان انداخت.
نیچه (فیلسوف آلمانی قرن 19): وقتی نزد زن می روی شلاق را فراموش نکن.
بخصوص نیچه که کلا حالش از زنها بهم میخورده
خیلی دوست دارم بدونم منشا این همه نفرت نسبت به زنان چی بوده . حالا اینا که روشنفکر و فیلسوف بودن همچین دیدگاهی داشتن خدا میدونه مردم عادیشون چه طرز فکری داشتن.