عملکرد عجیب و غیر حرفهای صدا و سیما، صدای خیلیها را در آورده است. پس از ماجرای مائده هژبری توئیتهای خیلی جالبی منتشر شد که ابعاد فاجعه رو با ظرافت بیشتری به ما نشان میدهد:
در اين روزها، نقشي كه صداسيما در ترويج رقص داشته، جميله و خرداديان و باباكرم هم نداشتند!
مائده هژبری نهایتا چند هزار فالوئر بيشتر نداشت اما به تدبیر برادران، ميليونها نفر خودش و رقصاشو ديدن و شايد خيليا ازش الگو گرفتن و برای ترويج هنرشون! مصممتر شدن. ممنون آقای صدا و سیما که مثل دفعات قبل، همون کاری رو کردی که میخواستی نکنی!
کمتر نهادی مانند صدا و سیما میتوان در ایران یافت که پول خرج کند و به جایش نفرت بخرد و روز به روز مردم را بیشتر از قبل به شبکههای خارجی سوق دهد. بودجه صدا و سیما در یک سال چیزی در حدود ۲ هزار میلیارد تومان است. البته این جدا از سایر درآمدها مانند تبلیغات است.
کلا به نظرم تلویزیون و برنامه های تلویزیونی و هزینه کردن در این راه، دیگه چیز اضافی هستن این روزا. هر تولیدکننده ای میتونه برای خودش یه کانال یوتیوب داشته باشه و برنامه هایی که درست میکنه رو بذاره اونجا و هر کسی خواست کانال و برنامه های دلخواهش رو دنبال میکنه.
دلیل اصلی این است که مدیران صدا و سیما بدون شایستگی و بواسطه آشنایی با برخی نهادهای انحصاری و افراد پر نفوذ انتخاب میشوند. صدا و سیما یک پروپگاندای خاص را تبلیغ میکند که به هیچ وجه صدای جامعه نیست.
در واقع، صدا و سیما یک نهاد غیر انتخابی است که به هیچ جا پاسخگو نیست و در طول زمان انقدر عریض و طویل شده که تنها یک زیر و رو کردن میتواند نجاتش دهد. یک تجدید ساختار اساسی لازم دارد با توجه به بودجه دولتی که میگیرد. یک گزینه دیگر این است که بودجه دولتیش قطع شود و بشود بلندگوی یک گروه خاص (احتمالا انحصارطلب). در این صورت خط و ربطش معلوم است و به نوعی میشود یک شرکت خصوصی غیر انتفاعی (private non-profit) یا انتفاعی. این گزینه به ظاهر عجیب هم راه حل شدنی شاید باشد بعقیده من.
ولی بنظر من همچنان تلویزیون کارکردهای خاص خودش رو داره، مثلاً در جمع خانواده یا در نبود اینترنت، رسانهای در دسترس و ارزان است.
اما اون چیزی که وضعیت رو نسبتاً نامطلوب میکنه امکان و تقویت فعالیت سلیقههای خاص مد نظر جریانهای خاص است. رسانه عمومی هم مثل خیلی از امکانات عمومی، با صرف بودجه عمومی با سلیقه عدهای خاص با اهداف خاص، برنامهریزی و اداره میشن.
من فکر میکنم داستان رسانه و مخاطب مثل اکثر مطالب اجتماعی دیگه در ایران، به ایدهآل گرایی دچار شده. داستان به خوشرنگی ادعاهای رسانهای غرب نیست، هرچند در این شکی نیست که صدا و سیما افتضاح کار کرده.
اول از این مسئله شروع کنیم که رسانه قراره که چطور مخاطب رو جذب کنه؟ اینکار با تکنیکهای استفاده از جذابیتهای مختلف، از مسائل جنسی تا مسائل سیاسی پیشپاافتاده اتفاق میوفته. اکثر مخاطبین معیار پیشفرضی در مورد کیفیت محتوایی مطالب رسانهای ندارن، بنابراین کیفیت خوب کمکی به جذب مخاطب نمیکنه. جذابیتهای ظاهری اولین قدم در راه جذب مخاطبه، بعد که مخاطب جذب شد، وارد مرحله شکلگیری تفکر مخاطب میشن.
واقعبینانه بخوایم نگاه کنیم درصد بالایی از مخاطبین رسانهای متر و معیاری برای سنجش کیفیت مطالب ندارن ولی واقعیت اهمیت بالایی داره. امروزه کمتر رسانهای به مخاطبین خودش دروغ میگه، کاری که در اصل انجام میشه، بازی ساده با واقعیتهاست. چند مورد بسیار رایج در رسانههای عمومی:
قسمتی از واقعیتهای موجود گفته میشه که در راستای هدف رسانه و حامیان رسانهست. قسمتهای خطرناک یا پوشش داده نمیشه یا به حاشیه برده میشن.
واقعیت با تفسیر اخبار قاطی میشه. یعنی خبر صرفا برای آگاهی و به شکل بیطرف ارائه نمیشه، بلکه با الفاظ و تفسیرهایی همراه میشه که شکل موردنظر رو به خبر میدن.
واقعیتسازی انجام میشه، یعنی با هماهنگی یک اتفاقی برای زمانی طراحی میشه که بتونه برای پوشش اخبار دیگه به کار برده بشه. نمونه بارز این مثال، جنجالهای جنسی هالیوود در زمان رسوایی عظیم مالی سیاستمداران غربی بود.
من در ادای رسالت رسانهای، تفاوتی بین صداوسیما و بقیه رسانههای دنیا نمیبینم. همه از یک جنس هستن، صرفا بیرونیها برای ما جذابترن چون راحتتر مطالب مختلف در مورد خود ما را بیان میکنن بر بدبینی عمومی ما نسبت به جامعه و آینده اون صحه میزارن. مشکل صداوسیما در قسمت جذابسازی حاشیهها برای جذب اولیه مخاطبه. این هم به دلیل اینه که مثل رسانههای دیگه امکان استفاده از جاذبههای جنسی یا موارد مشابه رو نداره و تکنیکهای خیلی محدودتری در دسترس داره. هرچند باز هم امکان بالا بردن کیفیت کار در این زمینه وجود داره ولی بسیار بعید میدونم که با جو عمومی نسل جوان موفقیت چشمگیری به دست بیاد.
متوجه صحبت های شما هستم منتها تفاوت این است که صداوسیما به اصطلاح “عمومی” است و با بودجه ملت در حال پخش یک پروپگاندای خاص است و مثل یک توپخانه عمل میکند. برای همین من راه حل دوم رو پیشنهاد کردم:
من هم با این موافقم بخصوص اینکه صداوسیما از نظر مالی هم از دولت بودجه میگیره هم از تبلیغات درآمد بالایی داره. این پیشنهاد نیاز داره که صداهای دیگه هم به طور عادلانه توان داشتن رسانه رو داشته باشن! چیزی شبیه به وضعیتی که در آمریکاست و اگر اشتباه نکنم عموما CNN و Reuters به جناحهای متفاوتی وابسته هستن و جهت خبری خودشون رو به نفع جناح پشتیبانشون تنظیم میکنن!
کاش پادپرس به مراکز لابی یا تصمیم گیری وصل بود و این پیشنهاد مطرح میشد! البته خیلی بعیده به این راحتی بشه بودجه یک جایی مثل صدا و سیما را قطع کرد ولی قدم به قدم در یک پروژه مثلا 5 ساله قطعا میشه. متاسفانه دولت خیلی منفعل و باج ده هست و امید چندانی نیست.
متاسفانه دولت کنونی یک معضل بزرگ داره و اون هم ناشی از احساس خود کمبینی از نظر محبوبیت مردمیه. البته رفتار مردم هم کاملا موثره و من فکر نمیکنم در این شرایط هیچ چهره سیاسی باشه که بتونه به محبوبیت مردمی و ماندگاری محبوبیت تکیه کنه، چون جهت دیدگاه عمومی بیشتر شبیه آدمهای بهانهجو و لوس شده تا کسانی که در یک جامعه مدنی با مسئولیت و حقوق مشخص زندگی میکنن.
این نبود محبوبیت و این حس در سیاستمداران باعث میشه که در طول فعالیت سعی کنن به جناحهای مختلف باج بدن تا در راس قدرت باقی بمونن، یا اینکه در آینده هم در چرخه سیاسی حضور داشته باشن. نمونه کسانی که خیلی اهل اینکارها نبود (منظورم خوبی یا بدی فعالیتها نیست منظورم اینجا مرام سیاسیه)، دولت قبلی بود که به وضعیت سیاسی امروز دچار شده!
شما خیلی مثبت و خوشبینانه در مورد عملکرد دولت قضاوت کردی و به صورت ضمنی مسائل مربوط به فساد و اینها رو در نظر نگرفتی. بعقیده من معدود افرادی که تا حدی خوب کار میکنند مثل وزیر جوان ارتباطات و معاونت فن آوری، بنظر میاد اسیر رانت خواری و بده بستان های درونی نیستن. باج دادن و ندادن برای من از این مسیر توجیه دقیق تری دارد: وقتی منافع شخصی و گروهی شما در گرو عدم تغییرات باشد.
پارادوکس جوامع غیر دموکراتیک (یا حتی برخی دموکراتیک ها) این است که طبقه حاکمه (معمولا اشراف) مخالف تغییر و تخریب خلاق هستند و این جلوی رشد کشورها را در طول تاریخ گرفته و میگیرد.
این موضوع را من در اتفاقات اخیر فرانسه دیدم. اگر به پوشش خبری اعتراضات گسترده در فرانسه دقت کنید متوجه خواهید شد که خبرگزاریهای آلمان و انگلیس خیلی راحتتر و آزادانهتر وقایع فرانسه را مینویسند و گزارش میکنند. به نظرم دلیلاش این است که فشار کمتری روی خودشان احساس میکنند. اما همین رسانههای آلمانی زمانی که میخواهند درباره یک موضوع داخلی به ویژه درباره طبقه حاکم بنویسند، حسابی دست و پایشان بسته است.
البته قصد مقایسه رسانههای داخلی را با رسانههای فرانسوی نداشتم چرا که فکر میکنم مقیاس مخفیکاریها در رسانههای داخلی بیشتر است. صرفا میخواستم تاییدی بر نظر شما بنویسم.
سپاس که مثالی ملموس آوردید. حرف من گُل و بلبل بودن مملکت نیست، حرفم اینه که وقتی میخوایم ارزیابی کنیم، ببینیم آیا معیارهای ارزیابی ما واقعا درستن یا صرفا ایدهآلگرایی هستن. استفاده از تجربه دیگران بسیار ارزشمنده ولی استفاده از ایدهآلهایی که امروزه به شکل ابزار در اومده بسیار خطرناکه. یکی از نکاتی که امروز منجر به بنبست سیاسی در مملکت شده، همینه که هر گروهی ایدهآلهای خوشایند خودش رو میزاره روی میز و کسی حاضر نیست به راهحل عملی فکر کنه.
مسیر ایدهآل گرایی بارها در همین ایران و در خیلی جاهای دیگه طی شده، رنگش ممکنه متفاوت باشه ولی نتیجه یکسانه. شاید بد نباشه زمانی روی همین نحوهی نقد بحث کنیم تا کمی معیارهامون تراش بخوره و بتونیم تعامل بهتری داشته باشیم.