در محافل و بحث های مختلف وقتی با نسل امروز که اساسا آشنایی شون با سینما، بوسیله دیدن آثار سینمایی روز جهان هست به گفت و گو می نشینم و از لزوم دیدن کلاسیک ها میگن عمدتا میگن حوصله دیدن اون ها رو ندارن. عمدتا رغبتی ندارن. البته برای مخاطبی که به صورت تفریحی و غیرجدی با سینما سر و کار داره واقعا شاید خیلی هم الزامی وجود نداسته نباشه اما این رو حتی در بین اون دسته افرادی که جدی تر با سینما سر و کار دارن یا می خوان داشته باشن هم می بینم. به نظر شما چرا درسینما باید کلاسیک ها را دید. یا چرا به طور کلی تر در هر رشته هنری، ادبی و … بهتره با تاریخچه و پیشینه اون رشته آشنایی کافی داشته باشیم.
تاریخچه قطعا یک نکته مهمه ولی من میخوام از دیدگاه سختی کار به اثار کلاسیک نگاه کنم. در حوزه سینما و کتاب قطعا این سختی کار بیشتر به چشم میاد. امروز شاید تولید یک فیلم یا چاپ یک کتاب چندان سختی نداشته باشه، صرفا کیفیت کار به بیزنس مربوط میشه. ولی زمانی نه چندان دور، این کار به حدی سخت بوده که اثار باید از فیلترهای قوی رد میشدن تا فرصت ماندگاری پیدا کنن. به نظرم اثار کلاسیک، هر کدوم جنبههایی کمنظیر در خودشون دارن که ارزش فهمیدن، تحلیل و الگو قرار گرفتن رو دارن.
ایتالو کالوینو یه مجموععه مقالاتی داره که اتفاقن به فارسی هم ترجمه شده به اسم «چرا باید کلاسیک ها را خواند». مقاله اول این مجموعه به همین موضوع میپردازه و بقیه مقالات هم در مورد نویسندگان، شاعران و دانشمندانی که در مقاطع گوناگون زندگی به عنوان آثار کلاسیک، دغدغه ی ذهن و فکر کالوینو بودند.
البته این نوشته ها در مورد ادبیات هستند و نه فیلم اما شاید انگیزه پرداختن به کلاسیک ها در حوزه های مختلف به هم نزدیک باشند. کالوینو نه تنها معتقده که باید کلاسیک ها را خواند که تاکید داره روی این نکته که کلاسیک ها را باید چند بار خواند و نه فقط یک بار؛ یه جایی توی همین کتاب میگه:
هر بازخوانی اثر کلاسیک، کشف تازه ای است همچون نخستین خوانش آن.
البته دلایلی هم میاره برای عقیده خودش.
حتی در اول متن، برای شروع کلاسیک ها رو اینجوری تعریف میکنه:
آثار کلاسیک، کتاب هایی اند که پیوسته در موردشان می شنویم:«دارم دوباره می خوانمش …» و هرگز:«دارم می خوانمش…»
شاید بهتر باشه اول از همه فیلم دیدن رو تقسیم کنیم:
- فیلم دیدن به قصد سرگرمی
- فیلم دیدن به قصد تجربه کردن
- فیلم دیدن برای چشم و هم چشمی
حداقل برای من، این سه نوع فیلم دیدن، اتفاق افتاده. به عنوان مثال سریال دارک رو شروع کردم به دیدن که فقط از بقیه عقب نیوفتم. یا فیلمهای فانتزی رو میبینم چون درکشون خیلی راحته و آدمو سرگرم میکنه. در حالی که برای تجربه کردن، حتماً میرم سراغ فیلمی که سرش به تنش بیارزه. و شاید به همین دلیله که من آثار کلاسیک رو میپسندم. البته من مخاطب حرفه ای سینما نیستم و صرفاً به تماشای فیلم اکتفا میکنم.
بذارین مورد آخرو کمی بازتر کنم:
- آثار کلاسیک، برای من مملو از اصول اخلاقین. اصول اخلاقی که وقتی در سینمای غیرکلاسیک یا مدرن نمایش داده میشن چندان جذاب ظاهر نمیشن. به عنوان مثال فیلمهای وسترن مرد (Hombre)، چه کسی لیبرتی والانس رو کشت و… چون اکثر آثار کلاسیک رو در کودکی تماشا کردم، واسه همین اکثر اصولی که بهشون پایبندم رو میشه در این فیلمها هم مشاهده کرد.
- در آثار کلاسیک به معنای واقعی میشه تاثیر بازی بازیگرا و در نتیجه بازی گرفتن کارگردان، فیلمنامه و البته صحنه پردازی رو حس کرد. آیا واقعاً بازیاشون آدم رو به شعف نمیندازه.
- مورد منفی که باعث میشه سراغ بعضی از آثار کلاسیک نرم: عمق و مفهومی که من درکشون نمیکنم. به عنوان مثال برای من درک فیلمهای بلاتار (مورد دیگه ای از چشمو هم چشمی) واقعاً کار سختیه. و بیشتر از اینکه بتونم در فیلمهاش به تجربه کردن بپردازم، در پیدا کردن مفهوم گم میشم و لذتی نمیبرم.
در کل به نظرم قطعاً باید فیلمهای کلاسیک رو تماشا کرد و چراییش واسه هرکسی میتونه متفاوت باشه ولی سوالی که جوابی براش ندارم اینه که آیا باید آثار کلاسیک سینما رو به همه پیشنهاد داد؟
درود بر شما. این رو به تجربه شخصی خیلی موافقم. ممنون ازم عرفی مقالات خوبه کالوینو. مقاله «چرا باید کلاسیک ها را بخوانیم» رو خوندم خیلی خوب بود.
درود بر تو. درود بر تو.
توضیحات خیلی خوب بود و این مورد مثالت «مردی که لیبرتی والانس را کشت» هم عالی. اتفاقا همین چند روز پیش حسابی مفصل تو یه جلسه ای در موردش گپ زدیم و به این اصول اخلاقی خیلی اشاره شد.
اساسا کلاسیک ها تاریخچه سینما هستند و تجربه هایی که در فیلم های بعدی بارها ازشون استفاده شده. به علت پیشرو بودن شون به شدت هم تجربه های نابی هستن که هر کس سینما رو جدی میخواد کار کنه یا ببینه بسیار مهم خواهد بود در تجربه دیدن شون خودش رو قرار بده. مثل سرچشمه های یک رود خروشان هستند.
اما این سوال آخرت هم عالیه و مساله من. به نظرم جواب منفیه. اساسا قرار نیست به کسی اجبار کنیم مثلا اگر از چیزی لذت نمی بره خودش رو ملزم کنه. فقط باید این رو هم بپذیره که تا وقتی کلاسیک ها رو ندیده باشه اون لذت واقعی دیدن مدرن ها و پست مدرن ها رو هم از دست میده. چون دیگه حس تریبت شده ای نداره. حس شارپی که به خوبی پذیرای آثار متاخر مدرن و پست مدرن می تونه باشه. بسیاری از فیلمسازان امروز هم کاملا در آثارشون به گذشته سینما ادای دین می کنن و ارجاع میدن.
البته من هم جوابم به این سوال بعضاً اینه که بله نباید به هرکسی تماشای آثار کلاسیک رو پیشنهاد داد. تا جایی که من تجربه کردم این کار اتلاف وفته. منتها چنین جوابی این پیچیدگی رو هم بوجود میاره که اگر ما آثار کلاسیک رو حاوی اصول اخلاقی مثبتی میدونیم و اگر این رو هم درنظر بگیریم که ما در ذات خودمون دوست داریم این اصول اخلاقی رو برای دیگران تبلیغ کنیم(چه تبلیغی موثرتر از یک پیشنهاد یک فیلم خوب). در نهایت این ابهام بوجودمیاد که بالاخره این آثارو به چه کسانی پیشنهاد بدیم؟
ببینید باید بپذیریم که آثار کلاسیک (مشخصا درباره سینما دارم حرف می زنم) باید مطابق دوره خودشون فهم بشن. مثلا اگر بازی های فیلم های کلاسیک رو ببینید اکثرا دارای رفتارهای غلوآمیز و بازی های اغراق آمیز هستند. خب این اساسا یکی از ویژگی های فیلم کلاسیکه. احتمالا مخاطب امروزی این بازی ها رو پس می زنه. یا بسیاری فیلمهای کلاسیک اساسا خیر و شرشون از اول تا آخر مشخصه و حتی پایان شون هم قابل حدسه خب مخاطب امروزی که اساسا دغدغه اسپویل داره احتمالا نمی تونه درکی داشته باشه از اینکه پس چرا باید این آثار غیرجذاب رو ببینه! این آثار رو به همه میشه پیشنهاد داد منتهی این توضیحات هم لازمه داده بشه که تو فیلم های کلاسیک در جستجوی مولفه هایی که سینمای امروز داره نباشه و لذت این سینما از جنس متفاوت تریه. این آثار را باید دید اگر علاقمندیم فهم عمیق تری از مسائل داشته باشیم. فهم عمیق تری از سینما. از حس. به دنبال جذابیت های تکنولوژیک یا حتی شخصیت پردازی های امروزی هم نباید باشیم. باید با سینمای کلاسیک فرم رو بفهمیم و انسانیت هایی که به تصویر دراومدن. چطور میشه تلاش جان فورد رو در ساخت انسان های شریف «دره من چه سرسبز بود» نادیده بگیریم. چطور می تونیم این روابط خانوادگی و مادری که فورد در این فیلم ساخته رو نادیده بگیریم.
من خیلی از سینما خیلی سر در نمیارم و اطلاعاتم کمه اما میدونم این سه مورد خیلی مهمه در فیلم دیدن.اگر بخوایم مورد تجربه کردن رو گسترش بدیم،متوجه میشیم کسی بر سر علاقه میاد و دنبال فیلم و میخواد سینماهای کشورهای مختلف رو با هم مقایسه کنه این تجربه ها تبدیل میشه به شناخت بعد هم شخصیت سازی خودشخص که به چی علاقه داره.
درفیلم های کلاسیک هیچ نوع بیزنسی در کار نیست یا تبلیغات و یا معرفی کردن افراد.مهم براشون این بوده فیلم نامه و شخصیت پردازی در فیلم حقیقی باشه به دور از کار های که امروز در سینماها انجام میشه.
من دیدن فیلم کلاسیک رو تنها برای کسانی مفید میدونم که پیگیر جدی سینما هستند. متتقد هستند ، فیلمساز هستند و به نوعی یک مسیر جدی در سینما رو دنبال میکنند. آثار کلاسیک مثل زیربنای یک ساختمان اند و تجزیه و تحلیل آنها برای فهمیدن و درک امروز خیلی کمک میکنه. اما خب توجه ودانستن ماهیت زیربنای یک ساختمان برای یک مهندس ضروریه ولی برای کسی که قراره صرفا از نمای بیرونی ساختمان لذت ببره هم ضروریه ؟!
تقریبا در تمامی حوزهها چنین وضعی هست. مثلا در جامعهشناسی خوندن آثار کنت ، سن سیمون ، سامنر ، پارتو ، موسکا و … برای کسی که صرفا از خوندن مطالب جامعهشناسی لذت میبره و صرفا دنبال یک آگاهی معمولی است توصیه نمیشه چون نظرات این افراد دیگه کاربردی نداره. اما برای کسی که جامعهشناسی رو دقیق و جدی میخونه و میخواد تجزیه و تحلیل بکنه لازمه این آثار رو مطالعه کنه چون بر روی تئوری این افراد جامعهشناسی مدرن فعلی شکل گرفته و خوندن آثار کلاسیک برای درک تئوریهای رایج جامعهشناسی خیلی مفید و موثر است.
من یک چنین نقشی رو برای فیلمهای کلاسیک متصور هستم.