حدود شش ماهی هست که یه تولیدی کوچیک زدیم. ابتدای کارمون انفجاری شروع شد. اما بعد از 1 ماه مشتری ها شروع به ریزش کردن. الان وضعیت پایدار شده اما من از این حالت رضایت چندانی ندارم چون حس می کنم به قدر تلاشمون نتیجه نمی گیریم. چطور مشتری حفظ کنیم؟
نحوه کارمون به این شکل هست که با سوپرمارکت ها در ارتباط هستیم. فرم نظر سنجی براشون تهیه کردیم و همینطور به صورت تلفنی هم نظریاتشون رو جمع می کنیم. اما با مشتری به صورت رو در رو در ارتباط نیستیم.
حالا من نمی دونم مشکل از کجاست؟ محصول رو باید بهبود بدیم؟ تبلیغات رو باید تغییر بدیم؟ نحوه بازاریابی مشکل داره؟ داریم روش کار می کنیم. گفتم اینجا مطرح کنم شاید کسی تجربه بهتری داشته باشه.
توضیحی که دادید یه مقدار شفاف نیست یعنی نمی تونم درک کنم دقیقا چه کار می کنید. مثلا شما پخش کننده کالا هستید؟ اولین مشتریهاتون سوپرمارکتها هستن. مبهم بود برام
اما در کل یه سوال بزرگی که توی ذهن خودم هست اینه :
#سوال
مردم هیچ وقت یه فضاپیما رو بدون این که در اسکیل کوچک توی ازمایشگاه تستش کنند به فضا نمی فرستند، شرکتها اکثرا وقتی کالایی می سازند مخصوصا اگه هزینه بر باشه، حتما حتما قبلش مدلسازی می کنندش . مدلها تضمین نمی کنند که پروسه ها صد در صد موفق بشند. اما کمک می کنند که از شکستهای خیلی بزرگ و خسارت زن، جلوگیری بشه.
اما چیزی که اتفاق نمی افته اینه که در سیستم های اجتماعی وقتی کاری رو شروع می کنیم دست به مدلسازی نمی زنیم.
وقتی میگم مدلسازی منظورم کارهای خفن کامپیوتری نیست حتما. اولین مدلسازی ها با یه خودکار و کاغذ شروع شده. تقریبا 80 سال پیش.
شماها قبل شروع چه مطالعاتی کردین؟
سیستمهای اجتماعی خیلی دینامیک هستن و برداشت های فردی و اجتماعی ما از یک سیستم اجتماعی اصلا کامل نیست. برای همین الانه هم بعضیها وقتی کاری رو شروع می کنند که با اجتماع در ارتباط هست قبلش یه تست کوچک می زنند. چون متغییرهای بازار خیلی زیاد هستن و بسیار پویا
با توجه به توصیفات شما حدس می زنم محصول شما نسبتا نوآورانه بوده، یعنی یک نوآوری در محصولتون بوده، ولی نوآوریتون جوری بوده که مردم فقط حاضر شدن یک بار یا دوبار محصول شما رو بخرن و بعد رفتن سراغ همون محصولات قبلی، چون چیز جدیدی نداشته براشون.
مثلا داستان طعم مدرن کوکاکولا را مطالعه کنید دستتون میاد چی می گم.
بهتره محور نوآوری یا خصوصیات محصولتون رو اونقدر عوض کنید و حالتهای مختلف رو امتحان کنید تا به یک محصولی برسید که واقعا مردم بهش وفادار باشند. چون وقتی با سوپرمارکتها طرف هستید برای شما پایداری مشتریان و افزایش مشتری فعال از طریق تغییرات در محصول خیلی اهمیت داره
کتابهای زیادی هم هست که می تونید محصولتون رو با توجه به تغییرات بازار تغییر بدید،
یکی از این کتابها: طراحی ارزش پیشنهادی لینک
دو تا کتاب دیگه هم معرفی می کنم که فکر کنم به دردتون بخوره
شکست نامهای تجاری لینک (توی این کتاب داستان شکست کوکاکولا که گفتم هم هست)
بازسازی جایگاه برند لینک
البته چون در زمینه خوراکی کار میکنید و احتمالا طعم هم مهمه توصیه می کنم این
رو ببینید، من که خیلی لذت می برم ازش
خب شاید اثر رقیباتون باشه!!! مافیا!!!
چطور ممکنه در عرض یه ماه همچین پیکی دیده بشه؟ خب احتمالا اول که وارد شدین : مشتریا با خودشون گفتن: آخ جون یه محصول جدید!!! ==> استقبال و بعدم رفتین تو لیست محصولات عادی و مشتریای خودتون رو پیدا کردین که فروشتون رو ثابت کرده.
حفظ و افزایش مشتری به عوامل مختلفی بستگی داره از جمله نوع شغل و محصول تولیدی شما: رستوران و کافی شاپ دارین؟ لوازم التحریر و کتاب می فروشین؟ گل فروشی دارین؟ تولید کننده لباس یا مواد غذایی هستین؟
نحوه توزیع محصولتون به چه شکل هست؟ مستقیم یا با واسطه انجام میشه؟
هر کدوم از موارد بالا میتونه راه خاص خودش رو برای جذب و تبلیغ داشته باشه.
محل کسب و ارایه خدمت شما آیا در دسترس مشتری های خاص شما هست؟ مثلا معنی نداره شما یه مغازه لباس فروشی بزنید که بیشتر مسافرین بین راهی از اونجا می گذرن. اما این مفید هست که کنار یه پارک سوپرمارکت بزنید همراه با چای و زغال.
راه های تبلیغتون رو پیدا کنید. شاید بعد از مدتی تبلیغات رو فراموش کردین. چه خلاقیتی در این مسیر می تونید به خرج بدین؟ همواره به راه هایی فکر کنید که کالا و خدمات شما رو به مشتریان معرفی کنه: تبلیغات اینترنتی ، شبکه های اجتماعی و تبلیغات رو در رو در مکان مناسب.
در قیاس با رقبا شما چه برتریی دارین؟: تخفیفات ویژه برای قشر خاصی، محصول سالم تری، جایزه، خدمات پس از فروش بهتر
مزایا برای مشتریان همیشگی (تخفیف، 5 تا بخر 2 تا مجانی ببر).
مزایا برای مشتریانی که نقاط ضعف یا قوت شما رو انتقال میدن.
رقیب شناسی: مثلا نقاط ضعف رقبای شما چه چیزهایی هست، شما اون رو پوشش بدین (مثلا استفاده از قند طبیعی جای شکر)
در تبلیغاتتون از عناصر فرهنگی و نوستالژی خاص اجتماعتون استفاده کنید. خاطره خوشایند جمعی مخاطبین شما چی میتونه باشه؟ در نحوه چینش محل کار یا بسته بندی محصول میشه ازش استفاده کرد.
استفاده از شبکه های اجتماعی. تجربه شخصی:یه گروه تلگرام راه انداختم. از مشتری ها می خواستم تا اگر عضو تلگرام هستن درش عضو شن و اونجا با مشتری ها در ارتباطم و اطلاعاتی بالاتر از تبلیغ محصول دریافت می کنن و نه فقط صرف تبلیغات.
ببخشید من اینقدر صریح صحبت میکنم
خیلی وقتها من یک تولید کننده جدید هستم و یه محصول جدید رو ارائه میکنم که خوب مردم به صرف اینکه این تولید جدید به سمتش جلب میشن و بعدها براشون عادی میشه و یا کیفیتی که ارائه دادید متناسب به انتظاراتی که شعارهاتون ایجاد کرده نبود و در نتیجه مردم به خودشون گفتن اینم مثل اونهاست . از طرف دیگه معمولا کالاهایی که با یه مقدار طرح جدید یه مقدار گرون ترن که البته این تجربه شخصی منه و شاید در مورد شما این موضوع متفاوت باشه در نتیجه اگه مردم بعد از مصرف محصول شما این حس که این گرونتر بودنش نمی صرفه خیلی سریع از دور شما جدا میشن ( البته من با توجه به توضیحاتتون حدس میزنم که شما کار پخشی انجام میدید و یه محصول جدید رو دارید پخش می کنید)
من جایی شما باشم از نظام داغون توزیع ایران استفاده می کنم و یه مقداری به سوپرمارکتهای طرف قرار دادم بیشتر می رسم تا اونها محصول من رو بخرن و تو ویترینشون قرار بدن ( البته این شاید باعث شد شما ماه های اول از مایه بخورید که این لازمه تجارته) اینطوری شانس اینکه محصولتون توسط مشتری ها امتحان بشه رو بیشتر میکنید و باقیش باید بسپرید به کیفیت محصولتون که مشتری ها رو جلب کنه یا نه. اگه دیدید بعد از یه مدتی با این رویه بازم شاخص فروشتون تغییر نکرد حتما پخش اون محصول رو متوقف کنید چون نمی ارزه .
منظورتون از این نظام داغون چیه؟ مگه بقیه جاهای دنیا چطور هست؟ چه چیزی تو توزیع ایران وجود داره که باعث میشه ازش بشه استفاده کرد؟
البته ما هم بی برنامه ریزی پیش نرفته بودیم. کار ما تولید یه محصول خوراکی هست و اونم در سطح یه شهرستان 300 هزار نفره با دو شهرستان و روستاهای اطراف یعنی نهایت 500 هزار نفر مشتری داریم. چیزایی که بهش فکر کردیم: بازارمون چه تعداد مشتری داره؟ محصولات مشابه چه مواردی هستن؟ چی تولید کنیم و چه محصولی بازارش اشباع هست؟ البته ما فعلا داریم در این سطح کار می کنیم تا ابتدا در این سطح کوچیک موفق شیم و بعد بازارهای بزرگتر رو بتونیم دست بگیریم.
با واسطه انجام میشه. تو همچین مواردی، بهترین راه گرفتن بازخورد از مشتری ایرانی که چندان اهل بازخورد دادن خود به خود نیست چه چیزی هست؟ البته فکر می کنم تبلیغاتمون چندان خوب نبوده : چون اولا نظرسنجی که می کنیم خیلی از هم شهری ها تا به حال حتی اسم محصول هم به گوششون نخورده.
منظورتون از این نظام داغون چیه؟ مگه بقیه جاهای دنیا چطور هست؟ چه چیزی تو توزیع ایران وجود داره که باعث میشه ازش بشه استفاده کرد؟
خوب ببینید من خودم مغازه دار بودم تو یه شهرستانی و اینکه میگم نظام داغون منظورم اینکه توی مغازه های خورده پا اغلب مردم حق انتخاب ندارن و انتخابهای اونا به انتخاب مغازه دار محدود میشه. اگه دم مغازه دار رو ببینید , شبیه کارخونه های مزمز یا چی توز یا کوکاکولا یک بسته رایگان به خود مغازه دار ببینه براش می صرفه خودش برای چنان تبلیغ میکنه که نیاز به هیچ تبلیغی ندارید. فکر میکنم تو کشورهای دیگه مردم به دلیل اینکه بیشتر از سیتی سنترها خرید میکنند حق انتخاب بیبن چندین محصول رو دارن.
با اقناع کردن مغازه دار ها لاقل برای مدت محدود مردم رو مجبور به خرید محصولتون کنید. از این لحاظ میگم مجبور کنید چون مردم ما خیلی اهل گشتن بین چندین مغازه برای یه محصول خاص نیستن و نهایت اگه از یه محصولی خوششون نیومد میگن دفعه بعدی از این محصول نیارید.
###کامنت
نظراتی که دوستان دادن تقریبا تکمیله، و حرف اضافه ی ارزشمندی ندارم بذارم رو این سوال.
صرفا یه نکته کوچک:
کیفیت کارتون هم مهمه، اگه یه مدت ازتون استقبال شده و بعد دیگه خبری از مشتری نبوده؛ شاید محصول کیفیت کافی رو نداشته در عین حال که مثلا نمای ظاهری و یا قیمت محصول جذابیت اولیه رو داشته.
###مقاله
نوشته هایی در وب هست مثل این کتابچه ی راهنمای نوآوری، هست که توضیح میده نوآوری در سطوح مختلفی از کار اتفاق میفته:
- نوآوری در محصول،
- نوآوری در بازاریابی محصول،
- نوآوری در فرایندهای تولید یا توزیع محصول،
- و نوآوری سازمانی.
میشه برای نوآوری در کار هم استراتژی هایی داشت، طوری که مثلا وقتی مشتری در اثر نوآوری در بسته بندی ما جذب کار شد، به دلیل کیفیت محصول موندگار شه.
یکی از مساله های مهم انتخاب کانال توزیع مناسب برای یه محصول هست. ولی این بازار خیلی پیچیده ست. با یه مثال از دنیای واقعی میشه روشنترش کرد.
سوال
شما اگه تولید کننده عینکهایی مخصوص خانمها باشید که با قیمت مناسبی اونا رو به بازار عرضه می کنید، اولین مشتریهاتون رو چطور انتخاب می کنید؟ اولین مشتریهاتون کیا هستن؟
<img src="/uploads/default/original/2X/c/cc37917d4c2db93ec8a53f403a73eb99a3decbdb.jpg"alt=“جولی الیسون طراح عینکهای زنانه eyebob"title” جولی الیسون طراح عینکهای زنانه eyebob’ width=“448” height=“299”>
#نمونه مشابه
جولی الیسون یه خانمی که وقتی دچار پیر چشمی میشه، میره که عینک بگیره اما با یه مساله مواجه میشه. همه عینکهای زیبا گرون بودن و عینکها قیمت پایین زشت بودن به نظرش و به دلش نمی نشستن. به فکرش زد که برای خانمها عینک طراحی کنه و برای این کارش به تقریبا سی تا کارخونه تولید عینک سر زد با بخشهای مختلف صحبت کرد، شروع به مطالعه بازار کرد . در نهایت موفق شد خط تولید خودش رو راه بندازه. عینکهای زنانه زیبا با قیمت مناسب.
اونا رو به اپتومتریست ها عرضه می کرد اما متوجه شد که فروششون خیلی کمه. برای همین یه عده رو فرستاد توی بازار تا بررسی کنند که چرا فروش کمه. این افراد به عنوان مشتری وارد سیستم شدن.
بعد مطالعه فهمید که وقتی یه نفر میره پیش اپتومتریست عینکها الیسون بهش عرضه نمیشه در گام اول. چرا؟
چون اپتومتریستها دوست داشتن اول عینک گرونها رو عرضه کنند به نفعشون بود تست بزنند که گرونها رو می تونند در گام اول بفروشن یا نه. بعد وقتی مشتری ازشون خرید نمی کرد در نهایت دست می کردن زیر پیشخوان عینک الیسون رو نشون مشتری می دادند.
برای همین الیسون یه تعداد از عینکها رو به دوستش که فروشنده لباسهای مردانه! بود نشون داد.
عینک زنانه در لباس فروشی مردانه یه شوخی به نظر می رسه
اما بعد مدتی مشتریها زیاد شدن. مشتریها مردانی بودن که برای همسرانشون خرید می کردن یا زنانی که همراه همسرانشون به خرید میامدن و … اینطوری شد که عینکهاش معروف شدن به تدریج و بعد 6 سال به سوداوری زیادی رسید.
یه راه مفید برای ارزیابی عملکرد شرکتتون استفاده از سیستمهای مدیریت ارتباط با مشتری یا CRM هست. البته بسته به گستردگی شرکت شما می تونید از نرم افزارهای CRM موجود هم استفاده کنید.
به طور خلاصه کار این سیستم ها زیر نظر گرفتن قسمت های بازار یابی، خدمات بعد از فروش، فروش و ارتباط با مشتری هست. که به وسیله اون میشه ارتباط با مشتری رو زیر نظر گرفت و بهتر مدیریت کرد.
شکل زیر نحوه این اتباط و داده هایی که برای شماتو همچین محیطی در دسترس هست رو می بینید. البته اگر شرکت شما کوچیک هست احتمالا بشه جور دیگه ای غیر از حالت نرم افزاری هم به این منظور دست پیدا کرد. اما کلیتش همین هست:
به نظرم یه فکری بکنید و راهی بیابید تا نظر سنجی از مشتریانتون داشته باشین تا نیازهای اونها و کمبود های خودتون رو متوجه بشین.
به نظرم این چیزی که شما گفتید شدنی هست اما یکی از عوامل توسعه نیافتن مملکت ما هم یه همچین دیدگاه هایی هست. یعنی چرا نباید به این فکر کنیم که کیفیت بهتر برتری رو داشته باشه؟ تا کی قرار هست سر خودمون رو شیره بمالیم؟ یعنی فقط باید به فکر منافع کوتاه مدت خودمون باشیم؟
ما یک اصطلاحی در حل مسائل داریم:
«با تانک پشه کشتن»
زمانی مطرح میشه که شما از روشهای خیلی پیشرفته و سنگین برای حل مسائل کوچک استفاده کنید. متاسفانه، در خیلی از شرکتهای ایرانی چون تجربه پایه وجود نداره میان از الگوها و روشهایی استفاده میکنند که برای اون شرکت سازگار نیست. مثلا در خیلی از سازمانها و ادارات خیلی از پستها وجود دارن چون توی بعضی از الگوهای سازمانی وجود دارن! مثلا اگر توی دانشگاه نگاه کنید، کلی آدم (مسئول سایت، آبدارچی، …) وجود دارن که واقعا خیلیاشون غیرضروری هستند و فقط اتاق و پول مصرف میکنن.
طرف هنوز به مرحله تبلیغات و سیستم مدیریت مشتریان نرسیده، میاد راه میندازه. چرا؟ چون توی کتابها یا گفتهها هست که شرکتهای موفق چنین میکنن. اگر بخوام یک تشبیه کنم، شما با خریدن لب تاب برای یک بچه ۲ ساله شاید در حقش ظلم کردی، اون آدم باید آروم آروم رشد کنه و از تک تک داشتههاش استفاده کنه، مسائل اصلی رو حل کنه بعد وارد مسئلههای فرعی بشه.
خیلی از شرکتها رو میشناسم که هزینههای میلیونی برای آموزش و … کردن، در صورتی که اون آموزش حتی برای سیستم مضره! طرف یک الگو رو میگیره و به همه شرکتها تعمیم میده.
مثلا توی سوال این پست، وقتی شما با محصولات خوراکی در حد سوپرمارکت سروکار دارید، سیستم مدیریت مشتریان خیلی معنادار نیست، باید جاش رو به تحلیلگر بازار و مصرف کننده بده. شما اگر محصول با قیمت سطح متوسط به بالا و تکرارپذیر دارید، حالا میشه در مورد سیستم مدیریت مشتریان فکر کرد.
خلاصه حرفم اینه که سعی کنید لباس مخصوص متوسط مربوط به خودتون رو به تن کنید، اگر ندارید بدید یک نفر مخصوص شما طراحی کنه. نه اینکه کت شلوار باباتون رو بپوشید (چون آدم موفقیه).
کیفیت در واقع باید با قیمت تناسب داشته باشه و این کیفیت لزوما به کیفیت کالا هم بر نمی گرده، گاهی کیفیت نحوه توزیع هم مهمه. ببینید مثلا مشخصه که هواوی یا شیائومی کیفیت آیفون رو ندارن. اما با توجه به سابقه و تکنولوزی دارن خوب میفروشن. چون چینه و قیمتها و ملی بودن کالا هم مهمه اونجا. تازه رده جمعیتی که اون کالا هدف گرفته و میزان درآمد و قدرت مورد انتظار هم مهمه. مثلا خیلیها فقط به خاطر حفظ قدرت حاضرن کالاشون رو زیر قیمت بدن تا انحصار رو حفظ کنن. من خودم دوبار به خاطر همین انحصار طلبی تقریبا نابود شدم. خیلی پارامترها تاثیر گذاره که باید توسط یک متخصص بازار تحلیل بشه.
بحثهایی هم از نظام داغون شد. اگر نظام داغون نباشه شما نمیتونید سریع رشد کنید! نظام غیرداغون توی دنیا کمه. شما یکم به اقتصاد آمریکا و اروپا نگاه کنید (مثلا این ویدیو
رو ببینید) حتی شما تاریخ رو میخونید دویست سال پیش هم مردم میگن جای دیگه یا قبلا بهتر بود.
تازه ما اینجا به دنیا اومدیم و زدن شرکت اون سمت برای ما سخته. شما افرادی که در خارج به عنوان مهاجر موفق (نه کسی که اونجا به دنیا اومده و …) مطرح میشن رو در نظر بگیر: تقریبا همشون کارمندن! غیر از چند استثنا هیچ کدوم شرکت بزرگی نداشتن. ولی توی ایران خیلی شرکتهای بزرگ (با هوش و تلاش) شکل گرفتن، شاید گلایههایی باشه ولی از نوع بهتر شدنه نه نشدن.
استراتژی دم صاحبمغازه یا افراد رو دیدن خارج از بحث اخلاقی، کاملا ناپایداره! یعنی فرض کن تولیدت میره بالا، ظرفیت رو اضافه میکنی یک نفر پیشنهاد بهتری از شما میده! به همین راحتی شما ورشکست میشین. همین بلا سر خیلی از شرکتهای تولید نوشابه در بازار اومد. حتی نون سبوس هم همینطور. خیلیها با این روش کار کردن و به طرز فجیعی شکست خوردن.
یعنی بریم اول به سراغ تجزیه تحلیل نیاز بازار و سلیقه مصرف کننده ها و اون مصرف کننده ها رو که نسبت به محصولمون متعهد هستن رو بیابیم ؟
چرا نظام داغون کمک کننده هست؟ مثالی از داغونی هایی که باعث پیشرفت شده و رشد، میشه بزنید؟ مثلا “نظام داغون توزیع” در ایران چطور میشه که باعث قوت کار ما بشه؟ چه ابتکاری میشه درش به خرج داد؟ مثلا توزیع رو با مطالعه و تجزی تحلیل بیشتری پیش ببریم؟ یا چون قید و بند کمتری داره راحت تر هست حرکت توش؟
بله، اما دنبال متعهدها نباشین! چون در ابتدای کار نمیشه متعهدها رو تشخیص داد. اما میشه،
۱- تعادل مناسب بین کیفیت و قیمت
۲- جذابیت و دافعهها
۳- سطح درآمد و خصوصیات قابل حصول مشتریان کنونی و بالفعل (اونهایی که محصولات مشابه رو میخرن)
۴- موقعیت جغرافیایی و سطح فروشگاههایی که محصولتون در اونها ممکنه فروش بره
ببینید من با خیلی از مدیران و تحصیلکردهها صحبت کردم، خیلی وقتها محدودیتهای مالی، انرژی و ریسک رو کمتر برای شرکت در نظر میگیرن،. ممکنه شما تشخیص بدید در فروشگاههای بزرگ شهرهای کوچک بیشتر میفروشید (معمولا اجناس جدید رو باید در این موقعیتها قرار داد). خوب شما به جای اینکه به ۱۰۰۰۰ مغازه جنستون رو بدید فقط به ۱۰۰ تا میدید، به همین خاطر توزیع مناسبتری رو میتونید انتخاب کنید. توی اکثر دادههای مربوط به فروش یا خدماتی که من بررسی کردم، قاعده پارتو وجود داره (حالا یکم اینور و اونور). همونطور که گفتم سیستم مدیریت مشتریان برای کالاهای نسبتا گرانقیمت معنی داره، اون هم زمانی که طرف بخواد دوباره کالای شما رو بخره، بابت خدمات پس از فروش هزینه بپردازه یا پیشنهادش به دیگران اثرگذار و ممکن باشه. تبلیغات هم بعد از ثابت شدن محورهای محصول معنی و اثر داره.
روشهای متعددی برای تحقیقات بازار وجود داره، جستجو کنید مطالعه کنید مطمئنم موفقیت در این سبک محصول، از این جا میگذره.
یه لحظه توی ذهنتون تمام شرکتهای بزرگ رو توی ذهنتون تصور کنید: آمازون، دیجیکالا، فیسبوک، تلگرام، علیبابا، … همشون از داغون بودن محیط موفق شدن!
من همیشه وقتی کسی از داغون بودن یه جایی صحبت میکنه کنکور رو مثال میزنم:
۱- سختی یا راحتی سوالات برای همه است.
۲- سخت بودن سوالات به افرادی که واقعا مطالعه دارن، حاشیه امن میده (مثلا اگر سوالا خیلی راحت باشه، خوب همه خوب میزنن)
۳- با ارزش بودن و اعتبار آوردن در زمانی که با سوالات سخت برنده میشید.
حالا همون رو در توزیع داغون براتون ترجمه میکنم:
۱- اگر تحقیقات بازار خوبی کنید و جاهای مناسب رو پیدا کنید، دانش کسب شده توسط شما خودش یک ثروته. راحتی و سختی برای همه است حتی رقبای حال و آینده شما
۲- اگر فردا یک نفر محصول شما رو با دوبرابر سرمایه شما کپی کرد و قصد زمین زدن شما رو داشت نمیتونه! (حتما دیدید که تا یک مغازهای یه جایی میگیره کلی کنارش میزنن، اگر اون مغازهداری ساده باشه، اونی که سرمایهدارتره پیروزه)
۳- داشتن فروش موفق با چنین پخشی، اعتبار بیشتری داره تا زمانی که هر کسی راحت بتونه همین کار رو کنه. ثبات و آرامش بیشتری هم دارید، کلی جای بکر دارید برای کشف کردن.
نکته ضروری اینه که اگر ظرفیت تولیدتون خیلی بالا نباشه، با هزینه مناسبی (روشهایی مناسبی وجود داره که هزینه پخش رو بعد از فروش بپردازید منتها مدیریت خوب میخواد) خودتون پخش هدفمند رو به عهده بگیرید.
من منکر تبلیغات نیستم. اما به هزینه فرصت خیلی اعتقاد دارم: احتمالش بالاست که یک محصول تبلیغ نشده و ناآشنایی که خیلی به دلتون نچسبیده رو دوباره امتحان کنید، ولی با احتمال کمتری محصولی که کلی تبلیغ شده روش و به دلتون ننشسته رو امتحان میکنید. یه جورایی علامت رضایت مشتری در سایز برند شما ضرب میشه!
سعی کنید قبل از بزرگ شدن، بازار رو خوب بشناسید، بیشتر انرژی رو روی بازاریابی و بهبود محصول (تناسب ویژگیها، کیفیت و قیمت با توجه به بازار هدف) بگذارید. بعدش تبلیغات هدفمند، فوقالعاده کم هزینه و راحته.
محصولی که می فروشید چیزی هست که مردم زیاد استفاده میکنند یا یه چیز جانبی و غیر ضروریه؟
مثلا نانوایی چیزی هست که همیشه مصرف داره و اگه خرید مردم از یک نانوایی کم شه برمیگرده به عواملی مثل کیفیت محصول ،قیمت ،برخورد با مشتری ،بهداشت و یا تغییر ذائقه مردم.
یکسری کالاها طبیعی هست که در یک مدتی مشتریانش کم بشن مثلا لوازم خانگی رو یکبار میخریم و اگر کیفیت خوبی داشته باشند تا سالها همون رو مصرف میکنیم.موارد لوکس رو شاید فقط به تعداد خیلی کم و آدمهای کمی بخرن.یه سری چیزها مثل پوشاک هم از چندین ماه تا چند سال متغیرن.
این از این. مسئله بعدی اینه اگه درباره همه اینها و نیاز مشتریان و تعداد بالای اونها آگاه هستید باید ببینید که نسبت به رقباتون (اگر محصول رقابتی دارید) گرون میدید یا مشتری ها کم پول شدن و این محصول رو نمیخرن یا جای دیگری رو انتخاب کردن برای خرید شاید هم نیازهای برخی مشتری ها تغییر کرده و به سلیقه های دیگه گرایش پیدا کردند. دقت کنید که شبکه ارتباطی گسترده و منظمی با مشتریان دارید؟ شاید برای بعضی ها به دلیل تنگی وقت و نداشتن امکانات رفاهی دلیل دور کننده باشه و شاید هم کیفیت اجناس آن طور که آنها میخوان نیست.