چند تا تجربه شخصی خودم رو میخوام اینجا به اشتراک بذارم:
خدمت سربازی
مهمترین و اصلی ترین چیزی که تو خدمت سربازی به ماها گفته میشد این یود که سخت نگیر سخت میگذره و تا میتونی از زیر بار مسئولیت و کار کردن فرار کن. چون تو خدمت سربازی به این شما ادم فعال یا تلاش گری باشی امتیاز ویژه ای تعلق نمی گیره و تازه باعث میشه افراد کارهاشون بیشتر به سمت تو روانه کنن.
دوران دانشگاه
تو دوران دانشجویی ماها چون تو دانشگاه دولتی بودیم، عملا خرج خیلی کمی داشتیم و کمتر کسی به این فکر بود که برای هزینه هاش خودش تلاش کنه.
چند تا تجربه خارجکی
تو دانشگاه یه اتفاق خیلی جالب هست و اونم اینکه درست دانشگاه رایگانه ولی افراد باید هزینه زندگی خودشون رو پرداخت کنن. در همین راستا برای کمک کردن به دانشجو ها کلی مشاغل برا دانشجوها تعریف شده، مثلا از کمک کردن تو سلف دانشگاه یا دستار تحقیق محقق ها و یا حتی حل تمرین که دانشجو میتونه با انتخاب اونها هزینه زندگیشو خودش بده.
یه تجربه شخصی دیگه
وقتی خودم رو با دانشجویان فارغ التحصیل دانشگاه آزاد مقایسه میکنم، حس میکنم اونها حس و شم اقتصادیشون از دانشجویان دولتی خیلی بیشتر و میانگین درامد دانشجویان فارع التحصیل دانشگاه آزاد خیلی بیشتر از دولتیه.
حالت فرضی
من میخوام اینجا رو یه جور دیگه بسطش بدم. ببینید فرض کنید که دولت در سال به ده تا دانشجوی فیزیک نیاز داره و حتما میتونه براشون کار ایجاد بکنه. حالا تو حالت ایده ال فرض کنیم که دولت از کل جوانان ایرانی فقط در سال ده تاشونو تو رشته فیزیک بپذیره و تضمینم بکنه که بعد از فارغ التحصیلی کار براشون هست.
مطمئنا با این شرایط اون ادمی که تو اون رشته دانشگاه پذیرفته شده از کارش خیالش راحته و تمام تلاش و هم و غمشو میذاره برای درس. اما از طرفه دیگه تعداد زیادی دانش اموز شانس پذیرفته شدن تو دانشگاه رو نداشتن. خوب الان این ادمها میرن تو بازار کار.
نتیجه اینطور میشه که ما مثلا میتونیم تصور بکنیم که هرم تخصص برای هر رشته خاص از محقق مهندس تکنیسین و کارگر کاملا رعایت شده و افراد متناسب با شرایطشون کار پیدا میکنن.
اما در جامعه الانمون:
تجربه شخصی
من بعد از وقتی که از ارشد فارغ التحصیل شدم تصمیم گرفتم که کاری رو شروع بکنم. متاسفانه فهمیدم که یه ادم با رشته فیزیک نمی تونه به راحتی برای خودش کاری غیر از تدریس انجام بده.
پس اولین ضربه فکری رو خوردم چون تا قبلها به من گفته میشد که خوب درس یخون تا موفق باشی و منم تمام تلاشمو کردم و تو دانشگاه جزو دانشجویان تحسین شده بودم. ولی انگار محیط کار هیچ کدوم از این عناوین رو نمی خواست و من شده بودم مثل کشاورزی که به یک باره حاصل کار و تلاش عمرشو با یه سیل از دست داده.
این یه زمانی رو می برد تا من بفهمم باید کار دیگه ای کنم و هشت سال عمرم تلف شده. وقتی می رفتید سر کار دیگه هم دوباره یه مشکل وجود داره. اونم اینکه شما اولا از سن پایین برای کارهای تکنسینی باید شروع بکنید و اینکه شما از سن بالاتر بخواهید وارد مشاغل تخصصی بشید ازار دهنده خواهد بود. به دلیل اینکه اولا شما دیرتر از اون تکنسین وارد بازار کار شدید و در نتیجه با سن بالا باید زیر دستی یه کسی که سنش و سوادش از شما کمتره رو بکنید.
در واقع یه بخشی از این سوال برمیگرده به سیستم نابود اموزش و پرورش که بدون نیاز سنجی ادم تربیت میکنه و بعد یا اونها رو حیف میکنه و یا میده دیگران ازشون استفاده کنه.