چرا بعضی از حرفه ها اینقدر امنیت شغلی پایینی دارند؟ اصلا آیا این کار درستی هست که هر کسی از راه برسه برای کسب درآمد وارد حیطه ی شغل دیگران بشه؟
خب در مورد چند تا حرفه این مساله خیلی پررنگتره. مسافرکشی، آرایشگری (البته بیشتر برای خانمها)، خدمات کامپیوتری و …
بیاین چند لحظه به جامعه ای فکر کنیم که هر کس فقط توی کاری که متخصص هست کار میکنه و اگر قرار باشه منبع در آمد جدیدی به دست بیاره به جای اینکه بلافاصله وارد حیطه ی حرفه ای دیگران بشه ،شروع به نوآوری در زمینه ی تخصص خودش میکنه
با این سبک زندگی حرفه ای: جامعه چه تغییراتی میکنه؟ چه مزایا و معایبی داره ؟
هر کسی تخصص خودش برای کشورهای پیشرفته است ، خیلی مهمه که درک کنیم کسی تو ایران با رعایت قانون پیشرفت نمی کنه . کسی با رعایت منافع عمومی پیشرفت نمی کنه ، کسی با تلاش و کوشش پیشرفت نمی کنه.
البته شاید بگید افرادی بودند که شدند و تونستند ولی من میگم 100 برابرش نتونستند و نشده . به طور کلی میگم.
شاید 200 سال دیگه شرایط درست بشه شاید هم درست نشه. این مشکلات بیماری نیست که قابل درمان باشه به نوعی اختلال هست یعنی کل سیستم باهم مشکل داره. مثل این می مونه که بگیم شخصی پیر شده و کمرش درد می کنه خب طرف کلا پیر شده و کل بدنش و نمیشه درست کرد
به نظرم میرسه چرایی ماجرا رو اول از همه بشه در سبک انتخاب افراد موقع شغل پیدا کردن جست. افراد چرا انتخاب میکنن معلم، استاد دانشگاه، مهندس ساختمون، راننده، خیاط، … بشن؟
اگه افراد حقیقتا عاشق شغلشون باشن و با خواست واقعی اون رو انتخاب کرده باشن، با احتمال بیشتری دنبال انجام اون شغل به بهترین نوع و نوآوری در اون زمینه خواهند بود. یعنی این اتفاقی که گفتین:
بعد از اون، برای درآمدزایی مهارت های زیادی لازمه! یعنی این طور نیست که شما با صرف داشتن یه تخصص و کمی نوآوری به راحتی بتونین تخصص تون رو به درامد تبدیل کنین. اولین مهارت مورد نیاز برای درامدزایی در هر رشتهای مهارت فروش هست. چند نفر رو دور و بر خودتون میشناسین که فروشندههای ماهری هستن؟ چند نفر رو میشناسین که اصلا مهارت فروش رو قبول دارن و از اون به خوبی یاد میکنن؟
در نهایت به نظرم سیستمهامون هم به راحتی اجازه ی نوآوری نمیدن و تا حد بالایی سرکوبگر هستن؛ مخصوصا سیستمهای دولتی که افراد زیادی درشون شاغل هستن. نمیگم نمیشه مثلا تو سیستم دانشگاه دست به نوآوری زد، ولی سخت و دشواره.
مثلا آقای ثبوتی، رئیس دانشگاه علوم پایه زنجان، از نوآورترین افرادی بود که در این سیستم میشناختم. ایشون در حدود ۶۰ سالگی تونست مسیری پیدا کنه برای تاسیس یه مرکز تحقیقاتی. در حدود ۸۰ سالگی با تجربیات جدیدش تونست یه دانشگاه غیرانتفاعی تاسیس کنه. و تا جایی که میدونم حتی ایشون هم در زندگی تجربه های سرمایه گذاری دیگه داشتن (مسیر درامدزایی شون از صرف دانشگاه و تحقیق به دست نمیومده).
ولی اگه هر کسی رو حوزه تخصصی و مورد علاقهی خودش تمرکز کنه، حتما موفق تر از کسی هست که در چندین حوزه پراکنده پیش میره.
ناصر و لاله نکات جالبی رو گفتن ولی به نظرم قشر اصلی که وارد این بازی چندشغله بودن میشن، قشر کارمند هست. دلیل چیه؟ سیستم فشل و غیرکاربردی دولتی دلیل اصلیه. این سیستم دو تا خاصیت اصلی داره:
از فرد کار خاصی نمیخواد. فرد صرفا با فشار کاری بسیار پایین یا حتی پیچوندن میتونه کار رو پیش ببره. در نتیجه تمام انرژی و وقت رو میتونه برای کارهای دیگه هم بزاره.
در عوض سیستم یه درآمد ناچیز و ثابت هم به افراد میده که کفاف زندگی اونها رو نمیده. بخصوص که با تورم هر روز این قشر از خرج زندگی عقب میمونه.
این دو تا عامل باعث میشه که افراد فرصتی داشته باشن برای کارهای دیگه. البته انتخاب شغل دوم در این مرحله، قاعدتا نباید به مهارت خاصی نیاز داشته باشه و مسافرکشی انتخاب اصلی افراد هست.
واقعیت اینه که در همه جای دنیا این تیپ رفتارها وجود داره ولی مثلا در مورد تاکسیرانی، در جاهای دیگه قوانین بسیار سفت و سختی وجود داره که باعث میشه هرکسی نتونه در این کار دخالت کنه.
سئوال جالب اینه که: این افراد ممکنه که تخصصهای متنوعی داشته باشن و حاضر باشن با حقوق کمتر و به صورت پارهوقت کار کنن. از این پتانسیل چطور میشه استفاده کرد؟
چه سوال تامل برانگیزی. باید راجع بهش فکر کنم
یاد یه جریانی افتادم :
چند سال پیش سوار یه تاکسی گذری شدم. یه آقای مسن بودن و داشتند موسیقی سنتی گوش میدادن، یادم نیست دقیقا چی شد که سر صحبت رو باز کردند و شروع کردند به توضیح دادن که این سی دی ای که الان گذاشتم صدای خودم هست و من با کمی دقت متوجه شدم که بله .کاملا درست میگن. خب من علاقه نشون دادم و از صداشون تعریف کردم. کارتشون رو به من دادند به قصد تبلیغ، ظاهرا توی محافلی که با سبک ایشون جور درمیومد دعوت میشدن برای خوندن . برام عجیب و در عین حال جالب بود که یه آقایی که مسافرکشی میکنه خواننده ی سنتی هست و اینقدر زیبا و فاخر میخونه و جالبتر اینکه به نظر میومد مسافرکشی بیشتر از اینکه منبع در آمد باشه برای ایشون روشی برای معرفی هنرش به دیگران بود.
چند وقت پیش هم برای رسیدن به مقصدی اسنپ گرفتم. راننده ، خانم جوانی بودند که مربی آموزش رانندگی بودند. ایشون هم ظاهرا هدفشون از اسنپ، تبلیغ کارشون بود برای خانم ها.
به این مساله زیاد فکر کردم لاله جان.
به نظرتون چرا سیستم های دولتی اینقدر ایده های نوآورانه رو سرکوب میکنند؟ فرد نوآور چه ضرری به سیستم میزنه؟
چطور میشه نظر سیستم های دولتی رو برای حمایت از طرح ها و ایده های نوآورانه جلب کرد؟
سیستم دولتی اقتدار گراست و تا بالادست ازش نخواد کاری نمی کنه.
متاسفانه اینجا از عشق خبری نیست همه دنبال پیچوندن و دور زدن قوانین هستن
من پزشکی رو میشناختم که در آمدش را در بازار آهن سرمایه گذاری می کرد و بعد هم بساز و بفروش شد
یا پدر یکی از دوستانم در بازار فرش فروشی داشت و هر وقت میرفتیم مغازش یک فرش تا کرده گوشه مغازه داشت که خالی نباشه و خودش با چنتا از دوستاش صندوق قرض الحسنه رو اداره میکردن
اینجا کسی که میخواهد میوه فروشی باز کند بجای اینکه به فکر موقعیت مکانی و وضعیت مالی مشتری هاش باشه و به این فکر کنه گه با چه ترفندی مشتری جلب کنه اول به این فکر میکنه که یه وانت تهیه کنه که کرایه بارش هم به جیب خودش بره یا وانتش رو جلوی مغازه بذاره تا یه ویترین اضافه در خیابان داشته باشه که نمای بیشتری داشته باشه.
یا کسی که ارزان فروشی راه می اندازد تا چند وقت محدود ارزان تر از جاهای دیگر میدهد تا مشتری عادت به خرید کند و بعد در بعضی از اقلام حتی گرانتر از جاهای دیگر می فروشد.