مثلا چند روز پیش قرار بود چند تا ظرف غذا رو بزارم روی میز اما اون قدر میز شلوغ بود که جایی برای ظرف های جدید نداشت. گفتم ظرف ها رو میزارم روی زمین!
گفتن: نه مورچه داره! گفتم چی مورچه داره؟
گاهی اوقات رسما سوتی میدم و سوالات الکی میپرسم
آخه چرا؟! در مورد این موضوع با دوستی صحبت کردم، نطرش این بود که بچه های ریاضی اینطوری ان. فکر می کنن همه چیز پیچیده اس، یادمه دبیر ریاضی مون هم تایید کرد که گاهی اوقات اینطوره
نظر شما چیه؟
این میتونه به دلیل درگیر بودن ذهن با مسائل پیچیده باشه.
برای خیلی از مشاغل، ذهن وسیله کاری نیست، بنابراین ذهن فرد آزاد تا مسائل عمومی رو در خودش به راحتی حفظ کنه. ولی برای مشاغلی مثل تدریس یا تحقیق، ذهن وسیله کاریه یعنی مشغلههای ذهنی بسیار افزایش پیدا میکنه. در نتیجه ممکنه مسائل ساده خیلی در اولویت ذهن نباشه، چون در حال کار کردن روی مسائل مربوط به کاره.
میشه این تمایز رو اینجور دید که اگر فیالبداهه یا در زمان کوتاه نخواید نظر بدید در مورد اون مسئله، احتمالا مشکلی نخواهید داشت. ولی در زمان کوتاه، ذهن به دادههای اون مسئله دسترسی نداره چون مشغول کار روی چیزهای دیگهست.
تمایز دیگه هم میتونه اینجوری باشه، که برای کارهای غیرذهنی، وقتی فرد از سرکار میاد خونه و کار رو تعطیل میکنه، عملا ارتباطش با وسیله کاری قطع میشه. ولی برای کارهای ذهنی، چون فرد همیشه ذهن رو همراه خودش داره، کار هیچوقت تعطیل نمیشه و ممکنه حتی در موقع خواب هم ادامه داشته باشه!
البته مسائل اجتماعی و شرایط اجتماعی هم میتونه در برههای از زمان به طور فراگیری افراد رو وارد این شرایط بکنه. مثلا در شرایط بغرنج این روزها، احتمالا آدمهای زیادی با این نوع سردرگمی و حواسپرتی دسته و پنجه نرم میکنن!