درسته این موضوع یک تصمیم شخصی هست ولی شاید بتونم بگم از پیچیده ترین تصمیمات زندگی منه (بله حتی پیچیده تر از تصمیم ازدواج!). مخاطب همه هستند و دوست دارم از زبون پادپرسی ها بخصوص اونایی که شاگردی روزگار کردن و غیر از ایران جاهای دیگه هم زندگی کردن بشنوم.
ایران علاوه بر ایکه سرزمین مادری هستش و خیلی انرژی و قوت ها و فرهنگ داره (که نسبت بهش دیگه پایبند نیستیم و یا خیلی کم )زیباست و از آدمای مهربونی که بی منت بهت کمک میکنند و هنر درش موج میزنه خیلی دوستداشتنیه اما مدتی هست که من فکر رفتن از ایران تو کله م هست…نمیدونم شاید خوب نیس…ولی گاهی افکار وعقایدی که دیگران بهت تحمیل میکنند و تو مجبوری با تموم محدودیت هاش بجنگی کمی عذاب دهنده س!
من اگر هر جا برم بلاخره باید یه خونه تو شهرم (زادگاهم)داشته باشم .(شاید بخاطر یادآوری خاطرات و یادیدار با دوستان واین کار رو حتما خواهم کرد در آینده) خیلی جایی نرفتم جز همین کشواری دور و بر و نزدیک.ولی شاید گزینه بعدی من آلمان باشه برای زندگی!
فکر کنم من بتونم به خوبی این سوال رو پاسخ بدم چون واقعیت تو دو موقعیت مختلف تصمیمم رو گرفتم
ابتدا مهاجرت از ایران به المان و دوم مهاجرت از المان به امریکا ( الان در شرفشم)
مهاجرت از ایران به المان
بدون هیچ اغراقی میتونم بگم شاید اصلی ترین دلیلی که برام وجود داشت این بود که می دیدم تمام دوستانم دارند میرن و اگه نمی رفتم برام به نوعی شکست محسوب میشد. یادمه یکی از سرزنش گرهایی درونیم این بودش که ادمهایی ضعیف تر از تو هم رفتند ولی تو نتونستی. نا گفته نماند وقتی شما خودتون رو رونده تصور کنید سعی میکنید تا جایی که ممکنه بار خودتون رو سبک کنید و پا بند نشید.
اما واقعیت من از طرفی تمام تلاشم رو کردم که مقابل این میل ایستادگی کنم. مدام میگشتم و تلاش میکردم تا دلیلی پیدا بکنم که پابند بشوم. منتها متاسفانه به هر دری که زدم بسته بودم. حتی این اواخر به کار کردن در خیاطی هم راضی بودم. منتها وابستگی مالی تو سن بیست و هشت سالگی و دیدن هدر رفتن استعدادهایی دورنی باعث شد تصمیم بگیرم به المان مهاجرت کنم.
از المان به امریکا
در این کشور همه چیز برای من محیا بود. خانه خوب حقوق کافی و نزدیکی به ایران ولی تنهایی چیزی که باعث شد تصمیم بگیرم که این کشور رو ترک کنم عدم پذیرشم توسط جامعه المانی بود. ( البته نداستن زبان المانی هم بی تاثیر نیود ولی با تجربیاتی که از دوستانم داشتم متوجه شدم که جامعه المان خیلی خارجی ها رو نمی پذیره و این نگاه ممکنه تا اخر بر روی من باقی بماند) از این برای یک مسافرت کوتاه به امریکا رفتم و مشاهده کردم که کشور امریکا ادمها رو خیلی راحتر می پذیره ولی مشکلات عدیده ایی که برای من با پاسپورت ایرانی وجود داره من رو از تصمیم قطعی گرفتن باز میداره. در نتیجه تصمیم گرفتم که برای مدت کوتاهی به امریکا مهاجرت کنم تا با شرایط زندگی و پذیرش جامعه امریکایی اشنا بشوم و اگر وزن این موارد نسبت به رفاه اجتماعی المان بیشتر بود اونجا خواهم ماند
در تمام این ایام تنها ارزو و رویایی من این یود که ای کاش میشد تو کشورم بمونم و کمکی به ساخت اون بکنم ولی چه فایده که به نظر میرسه در حال حاضر کشور به افرادی مثل من نیازی نداره
راه حل من
تصمیمی که من رو بر اون داشت که از کشور خارج بشوم این یود که من استعداد و توانایی زیادی دارم که میتونم تو یه جامعه پیشرفته اونها رو شکوفا کنم اما اگر در ایران بمانم نمی توانم پس بهتره که به یک کشور دیگه مهاجرت کنم و منتظر بشوم تا روزی کشورم به من نیاز پیدا کنم تا به کمکش بشتابم. در این میان تا جایی که در توانم هست هم خودم رو قوی میکنم هم سعی میکنم تجربیاتم رو در اختیار کشورم قرار بدم.
هرچند این خارج از بحثه
ولی اگه یه جایی بود که من حس میکردم اگر تمام تلاشم رو بکنم کشورم رو به جلو حرکت میکنه و یک قدم به استقلال نزدیک میشه جیگرکی کثیف هایی میدان امام حسین کرج رو با لوکسترین رستورانهایی شهرهایی بزرگ عوض نمی کردم
خیلی مسئله خوبی است، من خودم نظرم این است که دلم راضی نمیشود که به هیچ کشور دیگری غیر از کشورم خودم زندگی کنم البته برای مسافرت ایرادی ندارم، سفر سیاحت را دوست دارم ولی هرگز دوست ندارم کشور دیگری را برای زندگی انتخاب کنم، دوست دارم هر دست آوردی که دارم برای کشور خودم داشته باشم و هر خدمتی که میکنم برای هم وطن های خودم انجام دهم و خیلی یک وطن پرست آتشین هستم.
من به دو علت به مهاجرت فکر میکنم و دو تا علت خوب هم دارم برای نرفتن!
علت ۱ رفتن: عدم ثبات اقتصادی در کشور: یعنی هر چی تلاش کنی و جمع کنی میبینی آخرش با یه تصمیم کلان دولتی، هر چی جمع کردی به فنا رفته.
علت۲ رفتن: خطر جدی جنگ: معمولا دولت های مرحله دوم انتخابات، ریسک پذیری بیشتری دارند (این یعنی پرزیدنت ترامپ منتظره که دور دوم رای بیاره) و با توجه به اینکه اصولگرا ها برنده انتخابات بعدی در ایران هستند، خطر جنگ جدی تر از همیشه س! و حتما قابل درکه که بهترین زمان رفتن، قبل از شروع هر جنگیه! ترکیه و بقیه کشورهای حوزه اروپا به اندازه کافی پذیرای پناهنده ها بودن! مطمئنا محدودیت های بیشتری در زمان جنگ برای ایرانی ها خواهند گذشت.
حالا برسیم به اینکه چرا نریم؟!
علت ۱ نرفتن: تو سن و سالی هستیم که دیگه باید به آرامشون برسیم نه دنبال جمع کردن باشیم! اگر اینجا هنوز موفق نشدی سرمایه خوبی جمع کنی، کشورهای جهان اول با اون سختگیری های مالیاتی، کاغذبازیهای افراطی، رقابت شدید و … جای خوبی برای پول در آوردن نیست. اروپا هم که خونه هاشون همه قوطی کبریت و اگر با فرهنگ آسون بگیر ایرانی بخوای بری اونجا، کار راحتی برای ادامه نداری.
علت۲ نرفتن: من هنوزم اولین اولیت م اطرافیان م هستند. فکر کن بر فرض اینکه بری انور و از لحاظ اقتصادی شانس بیاری و موفق هم بشی. اما اطرافت خالی باشه. خالی از آدمهای مهم زندگیت. برای من مهمه. اما برای دیگران شاید کمتر مهم باشه.
دنبالهی موضوع چطور تصمیم گرفتی ایران (یا خارج، چه کشوری) زندگی کنی؟:
سلام
چند سال پیش که یکی از فامیلامون برای زندگی به آلمان مهاجرت کردن یه خانواده 3 نفره بودن یه دختر 19 ساله داشتن، چون سن دختر خانمشون قانونی بود مجبورش کردن که جدا از خانواده اش زندگی کنه، بعد از چند سال هم شنیدم که دختره خودش کار کرده و صاحب خونه و ماشین شده
اما توی ایران بخاطر تورم و تحریم و نرخ دلار، همه قیمتا که سر به فلک گذاشته، وسیله ها هم که همه خارجی ان، یعنی درامدا به ریال، خرج کردنا به دلار
چیزی نمیشه خرید.
اگه خودت سرمایه اولیه نداشته باشی باید برای بقیه کار کنی حالا چه دولتی چه…
با حقوق ثابت کارمندی میشه به جایی رسید؟، یعنی فرض کنین الان یه کارمند ماهی 10 تومن درآمد داشته باشه و 28 سالش هم باشه
الان میخواد زمین بخره متری 10 میلیون یا اصلا 3 میلیون، یا پارس تا چند وقت پیش 130 تومن بود چند روز پیش شد 230 250
واقعا خنده داره، میفهمم که مردم اینجا مالیات نمیدن اما برای کسی خوبه که پولدار باشه یا سرمایه ایی از قبل داشته باشه شکاف زیاده
من فکر میکردم تو کشورای دیگه با اینکه مالیات میدن اما وسیله ها ارزونه مثلا شنیدم که توی کانادا هر 5سال یه بار ماشینا عوض میشن یا اسپانیا
ولی اینجا هر 12سال هم ماشینا همونه، به زور یه خونه میخرن مردم، خیلیا هم که چندین ساله اجاره نشینن
من الان نسل جوون این مملکت محسوب میشم هر وقت گله و شکایت میکنم بهم میگن راجب فلان خواستگارت فکر کن اون راه سریع تر و میان بره، اما مثلا 7 تا 14 حتی 17 18 سال تفاوت سنی
یه چیزی اینوسط باید فدا شه
(این از حمایت خانواده)
من فکر میکردم تو کشورای دیگه میتونم با درس خوندنم به عنوان دانشجو بورس شم و اونجا وارد بازار کار بشم، چون فکر میکردم اونجا ثبات قیمت وجود داره و منم میتونم رو پای خودم بایستم و طعم قدرت و بچشم
یا نکنه اونجا هم همینطوریه؟
البته شنیدم که خیلیا معتقدن که اگه جوون باهوشی تو ایران باشه میفهمه که توی ایران خیلی راحت میشه میلیاردر شد
حرفشونم اینه که اینجا قانونا شل هستن، مالیاتی وجود نداره، نرم افزارها رایگانن
والا ما که هرچی جوون دیدیم معتاده
فرد موفقی رو اطرافتون میشناسین؟