منم مثل شما, شما هم مثل من؛
همه تو زندگیمون اشتباه میکنیم. زیــاد. کوچیک/گنده
بعضیامون بیخیالیم و رهاش میکنیم, بعضیامونم خودمونو بعدش خفت میکنیم.
خودِ اشتباه یه طرف, تومُـخیهای بعدشم یه طرف:
اون چه کاری بود آخه اونجا کردم… چرا بهش اون حرفو زدم… چرا اون سال اون کارو نکردم… چرا تو جمعِ هفتهی پیش اون رفتار ازم سر زد… بابا من همش تِـر میزنم… اَه!
یه جورایی علاوهبر به یاد آوردنشون, حسم به خودم بد میشه.
چیکار کنم خودمو از نُـشخوار کردن اون خاطرات/سوتیها/کِنِف شدنها/ضایع شدنها و خلاصه خودتخریبی کنار بکِشم؟
خدا رو كه قبول داري ان شالله ؟
الان بهت اثبات ميكنم كه بزرگترين گناهان به راحتي بخشيده ميشه و خود عذاب وجدان و تفكر زياد از حد روي همون گناهي كه مرتكب شدي خودش گناهه و موجب تكرار ميشه
حالا توجه كن . . . تو قرآن قبل هر سوره اي يه بسم الله الرحمن الرحيم اومده به نظرت چرا خدا قبل از حرف زدن با ما ميگه به نام مني كه بخشاينده و بخشايشگر هستم ؟ چون مي خواد بگه عزيز دلم مي بخشمت نگران نباش بدترين و زشت ترين كاري هم كه كردي مي بخشمت فقط بيا توو خلوتت به خودم بگو شرمندم پشيمونم و ديگه انجامش نمي دم به احديتش قسم كي خورم هنوز نگفته و فقط قصد توبه كردن داشته باشي تمامه بخشيده شدي . پس زياد نگران اين موضوعات نباشيد به حرف اين دوستان سخت گير هم كه خدا رو ترسناك نشون مي دن توجه نكنيد و براي اينكه اين عذاب وجدان از زندگيتون خارج بشه قبل از هر كار و عمل حتي مسواك زدن آب خوردن و … يه بسم الله الرحمن الرحيم بگيد ببين عذاب وجدان چطوري ازتون جدا ميشه و راحت ميشيد چون خدا مهربونه
من به نشخوار اين طورى نگاه ميكنم: ذهنم دنبال مسير متفاوتى براى طى كردن يه موقعيته و هى داره مرورش ميكنه. برا همين به جا اينكه جلوش رو بگيرم همراهش ميشم: اشتباه رو اگاهانه مرور ميكنم تا ببينم ديگه چه كارايى ميتونستم بكنم؟ يه چى مثل ويديو چك بازى بعد از شكست.
اينجورى يواش يواش اشتباها يه جور بازى ميشن براى قدم هاى لذتبخش بعدى. و ديگه مسئله بخشيدن يا نبخشيدن خودم نيست، بلكه اينه كه تو كدوم موقعيت بعدى، قراره از اموخته هاى اين اشتباه استفاده ببرم.
اين شبيه پاس دادن مسئوليت اشتباهاتمون هست؛ ياد خيلى از شخصيتاى دنياى اطراف افتادم كه جاى مهر رو پيشونى دارن و هر اشتباهى هم ميخوان ميكنن، از دزدى گرفته تا قتل و … . احتمالا تو اين مورد، در پاس دادن قوى هستن.
نشد ديگه دزدي و قتل و مال مردم خوري كه حق مردمه و جان و مال و نفس مردمه رو اگر بگيري اول بايد از. خودشون عذرخواهي كني و رضايت بگيري بعد خيلي راحت خدا مي بخشه منظور من اينگونه گناهان نبود
آدم در زندگيش هر لحظه حواسش نباشه داره حرفي مي زنه كه اثر پروانه اي داره و جاي ديگه طوفاني بپا مي كنه
ما انسانيم و جايزالخطا
خوبه كه به خطاهامون فكر كنيم اما مداوم فكر كردن روي خطا ، كارما راهي براتون ايجاد مي كنه كه مجدد همون خطا رو تكرار كنيد
يكبار دو بار فكر كنيد و قول بديد كه ديگه انجامش نميديد همين به همين سادگي تمام ميشه
اينها همه قوانين متافيزيكه بايد تغيير بديم باورهامون رو
لحن سئوال نشون میده که داریم از کارهایی که واقعا خطای ناخواستهست، حرف میزنیم و نه از کارهایی که به شکل عمد و برای سود واضح برای مثال تضییع عمدی حق دیگران یا … .
اگر اشتباهات رفتاری رو بعدا تحلیل میکنین، بعد به خودتون گیر میدین که چرا اینکار رو انجام دادم یا چرا اون کار رو انجام ندادم، بهتره به یک نکته دقت کنین:
زندگی یک جریان سیاله در زمان، نه یک مجموعه از دادههایی که بشه ساعتها تحلیل کرد و بعد تصمیم گرفت. بنابراین برحسب تجربه، اطلاعات و موقعیت، باید تصمیم بگیریم و بگیرین. تصمیم یعنی هزینه در برابر سود، امکان اشتباه در برابر امکان منفعت شخصی یا اجتماعی.
در زمان کنونی و احتمالا در آینده، امکان دستیابی به همهی اطلاعات، همه عوامل و همه عوامل دخیل برای شخص یا حتی شرکتها هم فراهم نیست. بنابراین همه امکان اشتباه دارن، تازه این رو در نظر بگیرین که احتمالا شما به درصد کمی از انسانها تعلق دارین که اونقدر قدرت ذهنی و توان تحلیل دارین که میتونین تشخیص بدین که اشتباهی انجام دادین.
اگر اشتباهتون به کسی آسیب زده، تا حد ممکن سعی کنین جبران کنین ولی از این نظر هم باید از خودتون راضی باشین که توان خودتحلیلی رو دارین بسیاری در این دنیا نه فقط هرگز نمیفهمن که بسیاری از حرکتهای زندگیشون اشتباه بوده بلکه اون اشتباهات رو اصول زندگی قرار میدن.
شهاب جان واقعا ایمان دارم که سرشت و طینت خداوند, خیلی مهربونتر و بخشندهتر از اون چیزیه که بهمون میگن.
نکتهای که مطرح کردی خیلی قابل توجهه, برای کسی که خبطی کرده و کار باطلی انجام داده (مثل دزدی, غیبت, خرابکاریِ عمدی و امثالهم) و الان پشیمون و نادمه.
سوال من مستقیما اینو مطرح میکنه که اگه یه جایی “یه اشتباهِ کوچولوی سهوی” انجام دادم, چطوری بعدا بخاطرش به خودم نگم “بیعرضه”.
مثلا بعضی از ما کاملا یهویی و ساده ممکنه توی یه مکالمه تلفنی یه کلمهی نابجا به کار ببریم. یه بار جلوی یه خانم مسن که تند تند داشت احوالپرسی میکرد و اصلا به حرفای من گوش نمیداد, هول شدم گفتم:
مرسی, مخلصم!
میدونی؟ منظورم این نوع اشتباههاست. مطمئنا اون خانم یا حرف منو نشنیده, یا دیگه تا الان چیزی یادش نمیاد. اما من که یادمه!
لاله @lolmol گفت “فکر کن ببین چه کارایی میتونستی بکنی و نکردی”
یوسف @yousef هم انگار میگه این موضوعات یه چیز طبیعیه و تا حدودی اجتناب ناپذیر, که تجربه کردنش میتونه احتمال تکرارشونو کمتر کنه.
به هر صورت این چیزیه که فکر میکنم همه درگیرشن.
امیدوارم بتونم یهکم بیشتر از الان باهاشون کنار بیام.
من در پاسخ سوال شما اينو مي پرسم ازتون : سرشناس ترين انسان هاي روي اين كره خاكي از ثروتمندترينشون تا اجتماعي و سياسي ترينشون كه همه نيز موفق باشند از نظر منو شما ، آيا اشتباهي هر چند سهوي در گذشته و حال انجام ندادند يا صحبتي نكردند كه باعث خجالت و شرمساري خودشون در اين اجتماع بزرگ بشن ؟
اشتباهات هاله اي به دور ما انسان هاست بعضي وقتا خودخوري كردن باعث ايجاد تمركز روي عدم انجام اشتباه اون اشتباه ميشه ولي در مقابلش چنان آهسته و ساكت تو رو ضعيف مي كنه كه اشتباهات بيشتري رو انجام خواهي داد انسانهاي بزرگ در كلامشون و رفتارشون اشتباه مي كنند اما فرق يكبار مرور ميكنند اول لبخند مي زنند بعد از خودشون در درجه اول و بعد از ديگران با يك عذرخواهي به زندگيشون ادامه ميدهند .
از كلمات بي عرضه ام و واي چه كردم و واي چه گفتما حالا چه كنم استفاده نمي كنند .
محكم باش و روبه جلو و بدون آدم در حال زندگي ميكنه بعضي مواقع اشتباهات دروسي دارند حتي طنزآميز كه در آينده حتي مي تونه هيچي واست نداشته باشه يه لبخند بياره روي لبت نبايد تبديلش كني به غصه
شاد باشي
شما یادته، ولی اصل ماجرا رو یادت نیست، فقط «تصویری از ماجرا با قضاوت خودت» رو یادته. این خود-قضاوتها[1] خطرناکن و از عزت نفس آدم کم میکنن. همون طور که اشاره کردی، افراد زیادی به خود-قضاوت معتادن، دروغ چرا، من هم خیلی خودم رو قضاوت میکنم و تا مدتها فکر میکردم این قضاوتها باعث رشدم میشه، منتها الان روشهای سادهای برای جایگزینی این قضاوتها یاد گرفتم که رشد بهتری برای من رقم میزنن.
اگه من اونجا بودم و حرفت رو میشنیدم، حدس میزنم با خودم میگفتم چه پسر باحال و بی خیالی[2] هست!
یه داستان مشابه داستان شما بگم:
با دوستی سوار اتوبوس بودیم، راننده اتوبوس روز قبلش من رو تو ایستگاه جا گذاشته بود و بدون اینکه در ایستگاه خودش واسته، گاز داده و رفته بود. من تصمیم داشتم موقع پیاده شدن بهش بگم چه کرده و ازش بخوام وظیفه ش رو درست انجام بده. همون روزی که ما سوارش بودیم هم هی داشت گاز میداد، بدون اینکه تو ایستگاهها نگه داره. به هر حال، وقتی پیاده شدم بهش گفتم. منتها همه حرفایی که تو ذهن داشتم رو نگفتم و به علاوه به نظر خودم رسید خیلی مهربون باهاش صحبت کردم، در حالی که میخواستم قاطع باشم. بعد از پیاده شدن خیلی کلافه بودم و هی تو ذهنم خودم رو توبیخ کردم!
روز بعد که دوستم رو دیدم، اولین چیزی که ازش شنیدم این بود که «چقدر خوب تونستی راننده رو توجیه کنی!!! نه حرف اضافی و نه چیز دیگه، درست رفتی سر اصل ماجرا و … . خلاصه آفرین!»
تصویری که من از ماجرا در ذهن داشتم با تصویری که در ذهن دوستم شکل گرفته بود، ۱۸۰ درجه فرق داشت! من با قضاوت منفی و ایشون با قضاوت مثبت. هیچ کدومش لزوما خوب یا درست نیست. صرفا دارم میگم قضاوت ما از یه ماجرا و حسی که ازش بهمون دست میده یه چیز مطلق نیست.
دقیق نمیدونم چرا خود-قضاوت میکنیم، ولی طبق این مقاله ی هافینگتن پست، یه دلیلش ترس از شکست و طرد شدن توسط دیگرانه. فکر میکنیم که اگه خودمون تو قضاوت خودمون پیشدستی کنیم، دیگران دیگه قضاوتمون نمیکنن و احتمال رد شدن و طرد شدنمون کمتر میشه.
در ذهنتون زمان رو به عقب برگردونید،
جایی که در اونجا اشتباه کردین رو در ذهنتون بازسازی کنید.
و بعد تصمیم بگیرید که بهترین کاری که میتونستید انجام بدین، چیه؟
حالا به صورت علمی اون رو تو دفترچه یا کاغذ بنویسید.