نمودار کسینوسی البته سوار یه شیب مثبت یا منفی هم هست،
چه مواقعی احساس میکنم از درون بیشتر شدم یا همون عزت نفسم خوب و بالاس؟
اولین مورد وقتایی هست که میتونم کاری رو همون جور که میخوام و با کمک اصول اولیه اخلاقی و یا مهارتهای شخصی که دارم، انجام بدم.
مثلا میخوام از یه در رد شم که رد شدن ازش یه قانون نانوشته داره و نگهبانی هم هست که مواظب عبور و مرور هست. من موافق قانون نانوشته نیستم. برای رد شدن از در، میتونم کلک بزنم (شانس بُردم رو ببرم بالا) یا صادقانه رفتار کنم (و با احتمال بیشتری پشت در بمونم). وقتایی که بدون کلک و با کمک مهارت هایی مثل مذاکره یا بدون هیچ ابزاری ( و صرفا کمی شانس در لحظه) از در رد میشم، خود به خود این حس بهم دست میده که اصول درونی و یا مهارتهام برای موفق شدن کافیه و در نتیجه اون حس پر بودن رو میکنم.
سعی میکنم زمان های مشخصی برای یادگیری و ارتقای مهارتهای مورد علاقه م داشته باشم و حواسم هست این زمانها حتما جدا از زمانهای اجرا و نتیجهگیریم باشه. یعنی تنها به یادگیری در حین عمل اکتفا نمیکنم. چون خیلی کند هست و ممکنه باعث شه هیچ وقت احساس بهتر شدن نکنم.
پیشنهاد میکنم حتما این تدتاک رو مشاهده کنین:
در قسمتی از این تدتاک از دموستنز یکی از رهبران سیاسی یونان میگه که برای اینکه بتونه در دادگاههای شلوغ بهتر به سخنرانی بپردازه جلوی دریا تمرین سخنرانی میکنه و یا برای اینکه شونهش رو موقع سنخرانی زیاد بالا نبره، از یه شمشیر آویزون بالای سرش کمک میگیره!
۱- وقتایی که یه نیروی خارجی میخواد عزت نفسمو پایین بیاره، عزت نفسم تقویت میشه و خودشو بالاتر می کشه. ولی وقتایی که هیچ نیروی خارجی نیست و این نیرو از طرف خودم به عزت نفسم فشار میاره، معمولا عزت نفسم کم میاره.
۲-در مقابل نیروهای خارجی، برای بالا نگه داشتن عزت نفسم گاهی بی اعتنایی به فرد یا رفتار یا… جواب میده.
گاهی هم رک بودن به همراه یه کم تیز حرف زدن جواب میده. (البته بدون بی احترامی)
و تا جایی که امکان داره خودمو در موقعیت یا مکانی قرار نمیدم که طبق تجربه به عزت نفسم لطمه ای وارد شه.
برای من بزرگترین راهکاری که توی بالابردرن عزت نفسم تاثیر داره، اینه که خودم رو با همه نقص ها و خوبی ها و بدی ها می پذیرم. این پذیرش به این معنی نیست که باهاش موافقم می تونم خیلی هم از بعضی از ویژگی های خودم ناراحت باشم، اما می پذیرم که هست. انکارش نمی کنم. اگر بپذیرم که هست، بعد می تونم دنبال چرایی اش و شناخت بیشتر خودم و در نهایت شاید رفعش برم.
این باور رو خیلی وقت ها لازمه که یادآوری کنم به خودم. یعنی هر از گاهی که چالشی به وجود می آد توی زندگی ام، یا زمان هایی که می فهمم داره تعادلم بهم می ریزه. یعنی اینطوری نیست که یک بار در یک نقطه از زمان و مکان به خودم گفتم و دیگه تکرارش نکنم.