از طرفی میخوام جو کلاس آن چنان یخ زده نباشه تا بچه ها جرات و جسارت طرح پرسش و بحث کنن و از طرفی انقدر هم به قول معروف بچه ها حس پسرخاله شدن پیدا نکنن و حدود حفظ بشه تا کلاس کنترل پذیر و مفید باشه و معلم نبض رو به دست داشته باشه.
چطور میشه در همچین فاز بینابینی موند؟ تجربه شما چی میگه؟
تعادل بین یه فضای آموزشی خوب و مفید و از طرفی مفرح رو چطور میشه برقرار کرد؟
برای اینکه بچه ها جرات و جسارت طرح پرسش را پیدا کنند، بعضی بازی های یخ شکن هستن که به ice breaking games معروفن، کافیه جستجویی کنید و بازی های خوبی پیدا میکنید بسته به گروه سنی و فعالیتی که میخواهید در ان یخ افراد را بشکنید.
یکی از این بازی ها، که اتفاقا میتونه منجر به افزایش طبع پرسشگری بشه بازی بله-خیر هست، مثلا یه اسم خاص در نظر میگیرین و از افراد میخواین با سوالاتی که جوابش فقط بله یا خیر هست اون رو حدس بزنن.
یاد بیست-سوالی خودمون افتادم اتفاقا یه بازی مشابه جدیدا یاد گرفتم که میتونه خیلی کمک کنه برای آموزش پرسشگری:
به جای یه اسم، سناریوی یه داستان در ذهن در نظر بگیریم، مثلا سناریوی قتل یک نفر رو، و آخر این داستان را به بچه ها بگیم، و بعد از بچه ها بخوایم با پرسش هایی که جوابشان فقط بله یا خیر ه، داستان رو کشف کنن و … .
انگار به بچه ها نقش کاراگاه های بازی رو دادیم، و وقتی اخر داستان رو لو میدیم مثل صحنه ی جرم هست، و این بین بچه ها لازمه در ذهن خودشون پرسش مناسب رو که میتونه منجر به کشف موقعیت بشه پیدا کنن.
این بازی رو خودمون با انتها-نامه ی «خانمی رفت کفش بخره، مُرد»؛ بازی کردیم و به نظر خودم که جذاب بود.
مخصوصا که اولین سوالی که به ذهن خودم رسیده بود این بود که «چرا مُرد؟!» پرسشی که فیت ماجرا نیست.
اگه با چنین بازی هایی بتونین یخ بچه ها رو باز کنین، بعید میدونم حس پسرخاله بودن بهشون دست بده. یا بهتر بگم، من هم مثل آنا فکر میکنم تنها کاری که نیازه بکنین شکستن یخ فضاس، و خود بچه ها نیازی به جسارت دادن ندارن
خوب سوال اینه که چه باید کرد که نظم هم رعایت بشه مثلن بچه ها معمولن نمیتونن وقتی پر از جواب و انگیزه برای حرف زدن هستن هیجاناتشون رو کنترل کنن میخوان همه حرف بزنن یا مثلن یکی که داره حرف میزنه صبر نمیکنن حرفاشو گوش بدن خودشون باهم بدون توجه به فردی که داره اظهار نظر میکنه شروع میکنن به بحث. کلن یه اوضاعی میشه برای خود من پیش اومده که تو بحثای آزاد کلاسی که گاهی پیش میاد کنترل جلسه واقعن یه معضله از طرفی از این که بچه ها دوست دارن تو بحثا شرکت کنن و از اینکه خوب فکر می کنن خیلی خوشحال میشم از طرف دیگه دنبال یه راهم که بشه به نوبت حرف زدن و خوب گوش کردن رو بهشون یاد داد. البته همیشه با معضل کمبود زمان هم مواجه هستم پس باز هم چه باید کرد؟؟؟؟
راستی پسر خاله شدن بچه ها بستگی داره به برخوردهای قطعی و منطقی معلم. قانون های منطقی و البته لازم الاجرا و بی چک و چونه که گاهی با توافق خود بچه ها وضع میشه و اگه همه سعی کنن فضای صمیمانه با حفظ حریم شخصی رو به بچه ها بیاموزن این یادگیری شدنی میشه ولی چون همیشه این ترس از صمیمیت و در نتیجه سو استفاده وجود داره خیلی ها ترجیح میدن فراگیران در سطحی از احترام ناشی از ترس باقی بمونن و پا به عرصه جسارت های مودبانه نگذارند . پس کسی که میخواد این فضا ها رو بشکنه و این دیوارهای بی اعتمادی رو فرو بریزه باید خیلی معماریش خوب باشه که بنایی بسازه که دیگران هم ازش الگو بگیرن و کار و اوضاع رو خرابتر از اوضاع خفقان موجود نکنه
یه تجربه هم یادم اومد و اون فضای گرد نشستن هست . تو اون فضا انگار بچه ها چون همو میبنن بهتر عمل میکنن و بیشتر به هم گوش میدن تا فضای میزهای یکی پشت دیگری. احترام ها هم حفظ میشه .
یه تجربه هم من در مورد هیجانات غیر قابل کنترل بچه های بین 9 تا 12 سال دارم: اوایل چون سوالات بچه ها زیاد بود و واقعا هم سوالاتشون مهم بود، وقت کم میاوردم برای توضیح و بیان تمام مطالب آموزشی. در نتیجه: بینمون این قانون برقرار شد که: 45 دقیقه من حرف بزنم و درس بدم و بعد هم نیم ساعت اونا بحث و پرسش داشته باشن. اگرم وسط درس کسی مطلبی به ذهنش اومد، میره و یه گوشه تخته می نویسه تا یادش نره. بعدم که وقت من تموم شد به ترتیب و به نوبت ردیف، حرف بچه ها رو می شنویم.