چطور شجاعت گذاشتن هدف های بزرگ رو به دست بیارم؟

میگن dream big, start small. ولی چطور میتونم بزرگ رویاپردازی کنم؟ بخصوص اینکه ذهن ما در این روزها درگیرهای زیادی داره و ناخودآگاه با هراس خودش رو مقید میکنه. چطور با عبور از این قیدهای ذهنی، رویاپردازی میکنین؟

شجاعت هدفگذاری بزرگ

7 پسندیده

در پاسخ به پرسش شما، فکر می کنم آدما اول باید دنبال دلیل قیدهای ذهنیشون برن. به نظر من دلیل این قیدهای ذهنی چیزی نیست جز “حس فهمیدن”. این حس فهمیدن، یه حصار سنگینی هست برای رویا داشتن (البته از نظر من رویا چیزیه که از منطق اون لحظه، فراتر باشه). برای شروع، فکر می کنم اول باید “به ندانستن هامون ایمان داشته باشیم”(البته این گفته مربوط به حسین پناهی هست).

فکر کنم اگر این قیدهای ذهنی شکسته بشن، رویا پردازی هم شروع میشه. حالا هر چی قیدهای کمتری رو واسه خودمون بسازیم، رویاهامون هم بزرگتر میشن.

5 پسندیده

ممنون :+1:

این رو درست متوجه نمیشم. به نظرم دلیل وجود قیدهای ذهنی، تربیت جامعه و در مقیاس کوچک‌تر خانواده‌س. مگه اینکه منظور از قیدهای ذهنی چیز دیگه باشه؟

سوال مهم بعدی: چطور میشه قیدها رو شکست؟ یا چه روش‌هایی برای ایمان اوردن به ندانستن پیشنهاد میدین؟ اصلا کار ساده‌ای نیست! در واقع فکر کردن به هدف‌های بزرگ به نظرم سرراست‌تر از ایمان اوردن به ندونستن به نظرم میرسه :upside_down_face:

2 پسندیده

این دومین سوالی هست که میگه نمیشه بزرگ فکر کرد ، چرا نمیشه ؟ ما مگه تو فکر کردن و رویا دیدن محدود هستیم؟ من خودم چندتا از این رویاهای جهانی و دارم ولی دارم بالا پایین می کنم ، مشکل توی اجرا هست.
یعنی سوال این باشه بهتره : چطور رویاهای بزرگمان را جامعه عمل بپوشانیم؟

من همیشه با خودم درگیرم که چطور با تخصص و علاقه ای که دارم یکی از نیازهای انسان و برطرف کنم یا یک نیاز جدید که هنوز چیزی ازش نمی دونه و به آگاهی نرسیده رو ایجاد کنم.

3 پسندیده

درسته دلیل وجود قید های ذهنی عواملی است که گفتید، ولی این چیزی است که ما فهمیده ایم. به نظر من هر آدمی یه دیوار به دور خودش کشیده که این دیوار از دانسته هاش شکل گرفته و یا میشه گفت که این دانسته ها همون منطق عمومی است که پذیرفته شده. می تونیم مصداقهای زیادی رو پیدا کنیم که هر جا جهشی اتفاق افتاده، تفکر اون جهش فراتر از منطق درک شده ی اون زمان بوده.

در مورد سئوال بعدی هم، همانطور که گفتید، به هیچ وجه کار ساده ای نیست. ولی من اینطور فکر می کنم که اگر به این باور داشته باشیم که به صورت نوعی خیلی محدود هستیم، اونوقت میتونیم احتمال هر چیزی که خارج از محدوده ی فهممون می تونه وجود داشته باشه رو بدیم. میشه گفت به این ایمان داشته باشیم که هر چیزی که می تونه اتفاق بیفته حتی اگر با منطقمون تو اون لحظه، مغایرت داشته باشه.

در مورد فکر کردن به هدف های بزرگ، این کار خیلی عالی ای هست. یه مطلبی تو همین جا در مورد مستند و یا کتاب راز خوندم. پس از دیدن چندین دقیقه از این مستند، یاد حرفی از مولانا افتادم که میگه"هر چیز که در جستن آنی، آنی".
فکر می کنم اگر بتونیم به این تفکر برسیم که همه قید ها فقط تو خودمون وجود دارند و ما خودمون با فکرامون این قید ها رو محکم تر می کنیم، بتونیم واسه شکستن و یا کمتر شدنشون اولین گام رو برداریم.

4 پسندیده

در ادامه‌ی پاسخ خوب دوستمون پیشنهاد میکنم کلیپ ۵ دقیقه‌ای زیر از برایان تریسی رو هم مشاهده کنین:

«چطور بر باورهای محدودکننده‌تون غلبه کنین؟» به قول دوستمون بعد از برداشتن این قیدها، به راحتی می‌تونین برای اهداف بزرگ زندگی رویاپردازی کنین.

1 پسندیده