من چندجا به صورت پروژه ای کار کردم و هر بار که بحث پول اومد وسط از کارمندان تمام وقت می پرسیدم شما چطوری حقوق میگیرین؟ برای اینکه میخواستم تخمین بزنم پروژه رو حدودا چند حساب کنم. ولی جواب نمیدادن!
و کارفرما هم محول میکرد به خودم که بگم چقدر برای پروژه ای که انجام دادم پول بگیرم.
یه بار عدد بین آ و ده + آ رو پیشنهاد دادم و اونم سریع گفت باشه ده+آ …
بعد فهمیدم در کل من رنج عددی کمی رو خواستم.
چرا این همه محافظه کاری هست در بحث پرداخت حقوق؟
چطوری میشه در این زمینه مهارت کسب کرد؟
بنظرم باید بالاترین پیشنهادت رو بگی. چیزی که واقن راضیت میکنه.
اگه طرف واقن بخادت و واقن نتونه اون حد پول بده باهات چونه میزنه، اگه نزد و گفت نه خیلی براش ارزشمند نبودی که کار براشو توصیه نمیکنم (نمیتونی جایی که برات ارزش قائل نیستن رشد کنی).
مثلن به نظر خودم برا کاری که میکنم با توجه به مهارتم، وقتی که میذارم و هزینه های زندگیم ماهی 1.5 راضیم میکنه، حالا نباید چون فکر میکنم عرفن دارن به ملت با شرایط من 900 میدن منم همون اول بگم 900، چون معمولن تهش با 750 استثمار میشم!: ))
اولین چیزی که از کار کردن یادگرفتم اینه که قبل از شروع به کار یه قرارداد رسمی ولی خیلی ساده رو کاغذ بنویسی و ارزش خودت رو در اون کار به طرف پیشنهاد بدی. اینجوری شرح خیلی از موارد واسه طرفین شفافتر میشه. واسه کارهای پروژه ای هم به نظر من این شدنیه. چون در اینجور کارها با دو دست از افراد مواجهیم:
آدمایی که صرفاً دارن جستجو میکنن. پس وقتی بحث قرارداد رو پیش میکشی میکشن عقب( بذار برم یه دوری بزنم و برگردم)
آدمایی که واقعاً دنبال انجام شدن کار هستن
واسه این دسته به نظرم از همون اول باید قیمت خروجی معلوم باشه، چون قرارداد معتبری برقرار نیست و آدم باید محتاط عمل کنه. حتی یه پیش پرداخت مثلاً 30 تا 50 درصد به نظرم خیلی معقوله. حتی به نظرم این شناخت رو در آدم بوجود میاره که میفهمه اونایی که حاضر نیستن یه قدم محکم برای انجام کار بردارن، احتمال نامعتبر بودنشون زیاده.
وقتی از قیمت و ارزش کاری که میکنین هم خبر ندارین شاید بد نباشه شما جستجوگرِ ماجرا باشین، مثلاً یه ارزش اولیه برا کارتون در نظر بگیرین. به چند نفر پیشنهاد بدین و ریسپانسشون رو در نظر بگیرین خیلی به نزدیک شدن به ارزش احتمالی کمک میکنه.
چون هیشکی از اعداد دقیق خبر نداره؟ یا چون خیلیا نگران قضاوت شدن هستن؟
البته یه دلیلش هم ممکنه برگرده به نوع سوال پرسیدن. شاید سوالی که از افراد پرسیدین باعث شده واسه جواب دادن گارد بگیرن. سوالایی مثل اینکه واسه هر پروژه چقدر پول میگیری، حس فضولی به آدم میده. مثلاً پیشنهاد من واسه این مورد اینه:
“فائزه شما خیلی وقته پروژه ای کار میکنین، آره؟ پس حتمن تجربه ی خیلی خوبی تو این زمینه دارین. بهم کمک ذهنی میدی؟ من الان تو این کار تازه وارد شدم و شناخت خوبی نسبت به اعداد و ارقام ندارم، شما هم که میگی تجربه ی خوبی از تعامل با آدما داری. ببین تو اگه میخواستی این پروژه رو واسه یکی انجام بدی، باهاش چجوری حساب میکردی؟ پیشنهادی داری چجوری ارزش گذاریش کنم؟ به نظرت از کی بپرسم میتونه بهم کمک کنه؟”
یکی از روشای ارتقای این مهارت به نظرم همین کاریه که الان تو پادپُرس کردین. پرسیدن از تجارب آدمای مختلف. نکات و جزییات کلیدی که مد نظرشون هست رو برداشت کنین. مخصوصاً اگه بتونین از تجارب واقعیشون اطلاعات بگیرین، نه ایده آلهاشون.
جالبه که خیلی از شرکت ها برای استخدام دایمی هم همین روال رو در پیش می گیرن. یعنی توی مصاحبه از خود فرد می پرسن انتظارت چقدر هست؟ … که شاید بهتر باشه همون موقع جواب ندی و بزاری برای وقتی که واقعن بحق حقوق و دستمزد میشه. معمولن افراد میخوان یک کم محافظه کار باشن، اگه از کار خوششون میاد (lowball) . برای طرف قرارداد هم بهتره از افراد عدد بگیره چون ی عده ممکنه رنج ها رو ندونن و پایین بگن. ولی اگر اون شرکت بخواد عدد بگه باید به همه ی افرادی که در شرایط مشابه هستن ی عدد بگه.
البته بعضی شرکت ها هم هستن که رنج های تعیین شده دارن و روال کارشون متفاوته، به خصوص شرکت های بزرگ یا دولتی.