مسئله به صورت دوستانه با من مطرح شده و با توجه به دسترسی که به پادپُرس دارم حیفم اومد از ذهن افراد اینجا کمک نگیرم:
«جدیدا TA یه درس اخترفیزیک برای یه گروه دانشجوی لیسانس فیزیک در آلمان شدم، فقط تعداد کوچکی از این دانشجوها، حدود ده نفر به استروفیزیک علاقه مند هستن و میخوان در این رشته ادامه بدن. با این گروه جدید دانشجوهام کمی مشکل دارم. در مقابل حل همه مسئله های سخت یا اسون هیچ نشونی از تایید، شگفت زده شدن، گیج شدن هیچی هیچی نمیتونی تو صورتشون ببینی. No feedback. انگار با دیوار حرف میزنی.
جالبه که مدرس این درس، Anna، هم دقیقا همین حس رو داره و میگه که بچه ها دارن دی موتیویتش میکنن برای تدریس. یک سوم همین دانشجوها با Eva، یه استاد حرفه ای تر، کلاس دارن و باز هم همین مشکل هست.
برا کلاسم، بازی طراحی کردم. پوینت اضافی در نظر گرفتم. براشون تو برگه هاشون نقاشی کشیدم که احساس راحت بودن بهش دست بده ولی از بین 50 نفر که کلاس من هستن شاید فقط 9 یا ۱۰ نفر هستن که اینوالو میشن، همونایی که استرونومی دوس دارن و میخان ادامه بدن.
مث کوه یخ هستن سر کلاس و با کلی انرژی میرم وقتی برمیگردم حس خالی بودن دارم. جالبه که تو تمرینات نمره های خوبی هم میگیرن ولی نمیدونم کجای کار میلنگه.
###پرسش
چطوری میتونم چنین گروهی از ادمها رو برای فقط مدت محدودی مثل دو ماه نسبت به موضوع درس مشتاق کنم؟
پ. بعدش برام مهم نیست. »
سلام
من بعنوان یه تی ای تجربه ای که داشتم این بود که برای نمره ای که بهشون باید بدم اومدم و بیخیال تمرین اینا شدم چون علاقه ای نداشتن تصمیم گرفتم نمرشون رو به یه پروژه ی جذاب اختصاص بدم با چلنج هایی که باعث میشد به اون فیلد علاقه مند شدن
بعضی از استادا هم این کارو میکنن و بنظرم ایده ی خوبیه حداقل برای علاقه مند کردنشون
چند روز پیش توی کارگاه تفکر سیستمی برای مدارس بودم. مساله اینه که این مشکلی که مطرح شده که بچه ها مشتاق نیستن به عنوان یه مساله سیستمی مطرح شد، مسائلی که پاسخ صریح و یکتایی ندارن …
ولی به عنوان یه راهکار چیزی که این دوستمون مطرح کردن، یکی از پاسخهای خوب هست. امتحانش ضرر نداره. چالشهایی که به زندگی واقعی ادمها ربط داشته باشه طراحی کنی و ببینی چقدر بچه ها درگیر میکنند خودشون رو
شاید یه تریک بزنین بد نباشه. مثلاً به صورت آزمایشی با یه تعدادشون که تو مباحث اصلاً شرکت نمیکنن(مثلا 10 یا 15 نفر)، که می دونین رو دانشجوهای دیگه اثر گذار هستن یه جلسه چند دقیقه ای برگزار کنین. البته با هر کدوم به صورت انفرادی. باهاشون راجع به مسئله ای درون کلاسی صحبت کنین و آخرش هم یه پیشنهاد که میدونین مورد قبول طرف مقابلتون قرار نمی گیره بذارین جلوش. وقتی پیشنهاد رو رد کرد میتونین به عنوان پیشنهاد جایگزین باهش فعالیت درون کلاسی رو مطرح کنین. به احتمال بالایی طرف مقابلتون با تعهد خوبی اون کار رو برای شما انجام میده فقط این وسط حواستون باید به دو تا نکته باشه:
1- با هر کدوم به صورت انفرادی وارد تعامل بشین و مطمئن بشین که این قرار بین خودتون می مونه.
2- پیشنهاد اولی که واسه رد شدن بهش میدین نباید خیلی بزرگ یا نشدنی باشه. باید جوری باشه که طرف مقابلتون قبولش نکنه و در عین حال از پیشنهاد دومتون، که همون شراکت در بحثای کلاس هست، بزرگتر باشه که طرف حس کنه شما از موضعتون عقب نشینی کردین و امتیازی روو براش قرار دادین. متقابلا اون هم به شما امتیاز رو میده.
مثلاً پیشنهاد اولتون می تونه این باشه: هی آدولف، می دونم که داری تمام تلاشتو می کنی که درس رو پاس کنی، ولی اصلاً کافی نیست و باید به یه صورتی جبران کنی. شاید بد نباشه که روزای تعطیل رو پروژه X کار کنی و هر هفته به من گزارش بدی.(ببینید چقدر در محیط آموزشی آلمان بزرگ تلقی میشه!)
پیشنهاد جایگزین: خوب اینطور که تو میگی وقت نداری شاید بهتر باشه بیخیالش بشم. هی راستی چرا تو اصلاً در بحثای کلاس شرکت نمی کنی؟! شاید بد نباشه یه خودی نشون بدی؟! الان هم برو ببین چی می تونی واسه بحث این هفته کلاس آماده کنی واسه به اشتراک گذاری!؟
چه جالب. فکر میکردم فقط خودم با این مسئله روبهرو شدم.
من این ترم سر یک کلاسی میرم (به عنوان شنونده آزاد) که به نظرم موضوعش خیلی جالبه، انقدر جالب که من از کلاس درس فراری رو هم جذب خودش کرده. استاد درس به نظرم یکی از بهترین استادای فیزیکه که من در تمام عمرم دیدم. یک مرد حدودا چهل ساله با چهرهای جذاب، صدایی رسا و تسلطی بیش از حد انتظار. این استاد عزیز تمام تلاشش رو میکنه تا دانشجوها رو درگیر کنه. مدام سوال طرح میکنه و ذهنها رو به چالش میکشه. اما وقتی منتظر پاسخ دانشجوهاست از دیوار صدا درمیاد ولی از دانشجوها نه. بعد از گذشت چند هفته حتی یک سوال هم پرسیده نشده. فقط جلسه اول در مورد این که امتحان چه جوریه و دفتر چند برگ برداریم و اینا یه سوالهایی مطرح شد.
به زور که نمیشه فیزیکدان تربیت کرد. من این جمله رو قبلا به خیلیها گفتم و بهم خندیدن. به نظرم نظام آموزشی رو هر جوری تغییر بدی نمیتونی یه عده اخترفیزیکدان تربیت کنی. تنها راهی که به ذهنم میرسه اینه که کلاسهای درس کوتاهتر بشن. مثلا ۴۵ دقیقه به جای یک ساعت و نیم و بقیه کلاس به صورت اختیاری در کافی شاپ یا هنگام قدم زدن برگزار بشه تا فقط علاقهمندها با استاد گفتگو کنند. استاد هم بهتره از بازگویی کتاب درسی خودداری کنه چون خود دانشجو میتونه بره کتاب رو تو خونه هم بخونه.
به طور کلی من چند تا پیشنهاد دارم که تا حدی مشکل رو حل میکنه
کلاس درس باید چهل و پنج دقیقه باشد. در عوض زمان استراحت حداقل دو برابر زمان کلاس باشد.
تعداد واحدهای درسی برای دانشجوی کارشناسی و ارشد باید کاهش یابد.
سیستم آموزشی باید توجه ویژهای به دانشجویانی کند که برای یادگیری آمدهاند و نه برای مدرک. اما متاسفانه سیستمهای موجود برعکس عمل میکنن.
سنجش دانشجو باید به کلی تغییر کند و در بهترین حالت حذف شود. برای سنجش دانشجو نیاز به پرسیدن سوالهای دشوار نیست. چند سوال شفاهی ساده کاملا مشخص میکند که دانشجو درس را فهمیده است یا نه.
مکانیزمهای تنبیهی باید کاهش پیدا کند. برای مثال اخراج دانشجو به دلیل مشروط شدنهای پیاپی خیلی عجیب است. در عوض میتوان هزینه خوابگاه این افراد را افزایش داد.
مشکل اساسی در لیسانس بودن کلاس هست. ادمهای با سلایق و دغدغه های متفاوت کنار هم نشستن و درصد زیادی فقط برای رفع تکلیف اونجا هستن. درس نسبتا تخصصی برای این دانشجوها یا باید هرچه بیشتر کلی بشه یا علاقه جمعی رو از دست میدید. فشار برای کار بیرون کلاس توی دوره لیسانس کاملا بی معنیه. اگر که توی تدریس فشار کمتری به دانشجو بیاد ممکنه علاقه پیدا کنه تا به درس گوش بده. واسه همین تعجب میکنم که توی این درس کلاس TA جدی برگزار میشه.
این حالت کاملا برام آشناست. مدت های زیادی برای خودم سئوال مشابهی وجود داشت که چرا دانشجوها سر کلاس هیچ نظری نمی دن. موضوع اینه که استاد گاهی در حین درس سئوال هایی می پرسه که متکلم وحده نباشه. همیشه حداقل ۴ ، ۵ تا دانشجوی فوق العاده خوب و تعدادی متوسط هستن که جواب رو می دونن ولی استاده چند بار می پرسه و منتظر می شه هیچ کس هیچی نمی گه و بقول ایشون مثل دیوار همه فقط نگاه می کنن. و بالاخره بعد از یک سکوت طولانی یک نفر جواب کامل و بی نقص و با جزئیات می ده. قبلا دلیلش رو از چند نفر هم پرسیدم, چون حس می کردم یک مسئله فرهنگیه ولی به جواب درستی نرسیدم. (بعضی وقتا خودم واقعا دلم می خواست یه چیزی بگم ولی تحت تاثیر چنین جوی اصلا حرف نمی زدم ) یعنی اینکه نظر دارن، ولی خیلی به ندرت می گن یا جواب سئوال استاد رو می دن. البته ظاهرا استادهای آلمانی هم می شناسن این حالت رو و صبورن ولی غیر آلمانی ها صبرشون تموم می شه.
جمع بندی
حدس می زنم این یک تفاوت فرهنگیه و ایشون می تونه سئوال کنه و فقط مکث طولانی بکنه و جواب رو بخواد واقعا ازشون البته با آرامش. چون همیشه حداقل چند نفر علاقمند توی کلاس هست و این می تونه دلگرمی باشه برای استاد، چون توی اون فرهنگ واقعا خیلی راه های زیادی برای زندگی و حتی مدرک گرفتن یا پول درآوردن وجود داره و فیزیک اینقدر سخته که اگر واقعا علاقه داشته باشن این رشته رو انتخاب می کنن.
می تونه هم همون جلسات اول ازشون بپرسه که سطح دشواری کلاس خوبه براشون یا زیادی ساده یا حتی سرعتش، کنده یا تنده و غیره. گاهی وقتا چون مطالب براشون جدید نیست کسل کننده است.
نکته ی جالبی بود این؛ و تا حدی باهاش موافقم و تا حد زیادی هم درکش نمیکنم.
دلیل موافقتم:
مشاهده
سنگاپور دانشجوهای هندی و چینی زیادی داشت (حدودای ۸۰-۹۰٪ جمعِ علمی یا هندی بودن و یا چینی). اکثر دانشجوهای هندی که دیدم کسانی بودن که به راحتی و با جسارت سوال سر کلاس ها یا سمینارها و کنفرانس ها سوال میپرسیدن و به سوال های مطرح شده ریسپانس نشون میدادن. و برعکس چینیها، اکثرا سر کلاسها و سمینارها ساکت و آروم مینشستن و گوش میدادن.
تو برخوردهایی که با هر دو دسته داشتم، میدیدم که هر دو موضوع رو متوجه میشدن و راجع بهش فکر میکنن. ولی هندی ها راحت تر و با انگیزه تر یادگرفتههاشون رو بروز میدادن و به چالش میکشیدن.
حدود ۲۰٪ از ویزیتورهای کوارا (سایت پرسش و پاسخ انگلیسی زبان) از هند هستن. و این آمار به نظرم جالب توجه هست (البته با دونستن این نکته که چینیها یک سایت پرسش و پاسخ زبان چینی در دسترس دارن).
دلیل اینکه درکش نمیکنم اینه که خب مگه فرهنگ و عادات رفتاری انسانهای منطقهی هند، دقیقا چی هست که این روحیات رو درشون پرورش داده؟
خیلی موضوع جالبی مطرح شد . این موضوع به عنوان یه مدرس همیشه دغدغه خودم هم بوده و هست .
یکی دو مورد از تجربه هایی که داشتم برای حل این موضوع رو به اشتراک میزارم البته نمیدونم برای محیط های دانشگاهی با کورس های درسی بالای 50 نفر هم عملی هست یا نه . چون کلاس هایی من دارم اکثرا تو آموزشگاه های خصوصی هستش و نهایتا کلاس با 12 نفر تشکیل میشه این 12 نفر هزینه خیلی زیادی رو برای کلاس پرداخت کردن منتها از اونجایی که نصف این جمعیت به اجبار خانواده یا برای پر کردن اوقات فراغت سر کلاس میان بازم مشکل بی علاقگی به کلاس و به قول معروف دیوار بودن هست .
چند نکته :
اول این که صد در صد شرط لازم برای داشتن یه کلاس خوب داشتن مهارت های حداقلی برای تدریسه از جمله : تسلط به موضوع تدریس ، ارتباط چشمی مناسب ، شوخی و طنز ، سوال پرسیدن از دانشجو ها ، داشتن صدای رسا و توپوق نزدن ، همراه کردن تمرینات عملی با درس و … . و مواردی که من به عنوان تجربه میگم با این فرض گفته میشه که مدرس تدریس کردن رو بلده !
نکته بعدی همونطور که @Ghazaleh اشاره کرد بخشی از پروسه دیوار بودن دانشجو بر میگرده به فرهنگ و رابطه دانش آموز معلمی که سال ها تو ذهن ما تبدیل به یه چهارچوب شده و هدف اصلی در واقع شکستن یخ دانشجو و همراه کردنش با کلاسه هستش .
و نکته آخر این که طبق گفته @Ali_Shakeri چه ما خوشمون بیاد چه خوشمون نیاد همیشه درصد زیادی سر کلاس ها هستن که قلبا علاقه ای به موضوع درس ندارن و ما به عنوان مدرس همونقدر که وظیفه داریم نکات علمی مناسب در اختیار دانشجو های فعال بزاریم همونقدر وظیفه داریم کلاس رو برای سایر دانشجو ها جذاب کنیم .
تجربه اول
این تجربه رو من خیلی خیلی تصادفی به دست اوردم و از اون روز به بعد هر وقت که از این ترفند استفاده میکنم یخ کلاس آب میشه و دانشجو ها شروع میکنن به شرکت تو بحث کلاس . یک روز من به شدت سر گیجه داشتم و وقتی داشتم خلاصه جلسه قبل رو عنوان میکردم بعضی موارد رو پس و پیش میگفتم . در کمال شگفتی همون بچه هایی که باید التماس میکردی سوال بپرسن با بلبل زبونی تمام ایرادات من رو گفتن و اون روز کاملا فعال بودن . از اون موقع به بعد تو جعبه ابزارم همیشه این حقه رو دارم که فرضا آگاهانه یه مطلب بدیهی رو اشتباه میگم یا یه غلط املایی رو بزرگ مینویسم و از دانشجو میپرسم که این مورد 100% درسته . مگه نه ؟ هیاهویی که تو کلاس ایجاد میشه سر همچین اشتباهاتی کاملا جو خشک کلاس رو عوض میکنه . و ناخودآگاه دانشجو ها دقیق تر میشن به موضوع که بازم از استاد غلط بگیرن !
تجربه دوم
یادمه یه استاد شیمی داشتیم که کلاسش خیلی خیلی خشک بود منتها چون یه تیکه کلام داشت و ما هر وقت اون تیکه کلامش رو میگفت شاخک هامون تکون میخورد و خندمون میگرف طنز کلاسش باعث میشد زمان زود تر سپری بشه . با توجه به همین مورد همیشه سعی کردم چه توی ودیو های آموزشی چه سر کلاس یه تیکه کلام ایجاد کنم و همیشه ازش استفاده کنم . فرضا سر کلاس های برنامه نویسی که دارم سیمیکالون ‘;’ رو همیشه با لهجه آذری و کشیده میگم . این هم باعث میشه ریتم صحبت تکراری نباشه و حواس دانشجو پرت نشه . هم بدون این که زحمت زیادی بکشم طنز کلاس رو بالا میبره هم این که باعث میشه کلاس استاد و خود اون استاد رو از یاد نبرن . فرضا تو تدریس فیزیک میشه جمله " مساوی است با " رو با یه لحن خاصی گفت تا وسط فرمول های بلند حواس دانشجو پرت نشه .
تیغ دو لبه » اینجور ابزار ها همونقدر که کلاس رو شیرین میکنه اگه درست استفاده نشه استاد رو احمق نشون میده !!! پس اگر قصد استفاد دارید با ظرافت به کار ببرید
این دقیقا مشابه چیزیه که منم دنبال جوابش بودم: چه پیش زمینه ای پشت این رفتار هست که اینقدر هم همه گیره در بین دانشجوهای آلمانی و چینی؟ (خودم این مشاهده رو بارها داشتم و در این پست سه نفر دیگه هم این مشاهده رو داشتن). فقط می دونم که این رفتار خیلی ناخودآگاه اتفاق می افته. چون من از چند تا از خود دانشجوها سئوال کردم که دوستم بودن و جوابی براش نداشتن و به نظر می رسید تا حالا بهش فکر نکردن. یعنی اینقدر موضوع براشون عینیت نداشته که بتونن سریع جواب منو بدن.