تا به حال به این موضوع فکر کردید که وقتی سرکار میریم چقدر یک بعدی میشه زندگیمون.
مشاهده خارجکی:
مردم آلمان تو روز وقت زیادی رو سر کار میذارن ولی شب ها خیلی به فعالیت اجتماعی میرسن؛ مثلا سعی میکنن تو کنسرتهای موسیقی شرکت بکنن و نوازندگی بکنن یا خیلی از موارد دیگه. در صورتیکه کارهایی خودشونم انجام میدن.
به نظرتون چقدر عدم فعالیتهایی خارج کار برای مردم ایران میتونه به دلیل خستگی باشه؟ چقدر به خاطر بی انگیزی ؟
چطور میشه مردم رو به اینکه بعد از کارشون به فعالیت اجتماعی بپردازن تشویق کرد؟
شهرهای آلمان در مقیاس ایران خیلی خیلی خیلی کوچک هستند. بنابراین آلمانیها بعد از اتمام کار خیلی سریع به خانه بازمیگردند. از نظر مالی هم مشکل خاصی وجود ندارد که بخواهد جلوی فعالیتهایشان را بگیرد. اصلا چیزی به نام دغدغه اقتصادی انگار در آلمان بی معنی است.
بخش زیادیاش به خاطر خستگی است. وقتی خیلی کوچک بودم خیلی وقتها پدرم را نمیدیدم چون شبها در محل کارش میخوابید. حتی الان هم که اوضاع بهتر شده است شبها ساعت ۹ شب به خانه برمیگردد. بنابراین واقعا انرژیای برای فعالیت اضافی باقی نمیماند. برادرم هم شرایط یکسانی را تجربه میکند تا جایی که حتی روز تعطیل هم ندارد.
یکی از تفاوت های اساسی بین جهان متمدن با کشورهای جهان سوم اینست که در کشورهای جهان سوم انرژی و توان انسانها تلف میشود با اینکه ساعت کاری دو برابر کشورهای متمدن هست ولی بازدهی یک پنجاهم آنهاست. برای بهبودی اوضاع باید همه دست به دست هم بدهند .
عجیبه برام که به این سئوال توجه نکرده بودم. سئوال فوقالعادهایه، فقط احتمالا «فعالیت اجتماعی» توی ذهن افراد در ایران بیشتر فعالیت عامالمنفعه رو تداعی میکنه نه فعالیت تفریحی!
مهمترین تفاوت رفتار کاری در ایران و کشورهای پیشرفته رو در نگاه به انسان و اثر تنوع فعالیت و استراحت بر بازدهی میبینم. در ایران بیشتر تصور بر رابطه خطی بین میزان زمان مصرف شده برای کار و خروجی مفیده. یعنی کسی اعتقادی به این نداره که کار باید با بازدهی همراه باشه تا تبدیل به خروجی مفید بشه. این دیدگاه شاید از زمانهای گذشته که کارهای بسیار ساده بود و تفاوتی فاحش بین زمان مصرف شده برای کار و بازدهی وجود نداشته، برای ما باقی مونده. در حالیکه در اکثر کارهای امروزی برای مثال، تمرکز ذهنی اهمیت بالایی داره و این به تدریج از دست میره و بازدهی رو به صفر میل میرسونه. عدم تنوع، عدم توجه به نیازهای انسانی و … چیزهایی هستن که در فرهنگ کاری ما خیلی ارزش خاصی براش قایل نیستیم.
مشاهدات شخصی و تجربیاتی که توی زندگی در نقاط متفاوتی از ایران کسب کردم، بهم میگه که فرهنگ اجتماعی طیفی از «زندگی یعنی کار» تا «زندگی یعنی استفاده از نتایج کار» رو شامل میشه و بالعکس نگاه به تفریح در فرهنگ از طیف «تفریح یعنی اتلاف وقت» تا «تفریح یعنی زندگی» رو در برمیگیره. اینکه فرهنگ هر جایی در کجای این طیف قرار بگیره، وابسته به خیلی مسائله ولی مهمترینش شاید میزان منابع در دسترس و سهولت کسب درآمد باشه. برای مثال در برزیل تا اونجایی که شنیدم عملا «زندگی یعنی تفریح» برقراره و اگر مردم کار میکنن بیشتر به خاطر اینه که خرج تفریح رو در بیارن! در ایران هم به خاطر شرایط سخت اقلیمی بیشتر دیدگاه منفی به تفریح و دیدگاه «زندگی یعنی کار» برقرار بوده! توی خود ایران هم این تفاوت رو در مقایسه جایی مثل زنجان با جایی مثل سرپلذهاب دیدم (چون به نسبت سهولت کشاورزی بیشتر بوده به تفریح و فعالیتهای اجتماعی-خانوادگی اهمیت بیشتری میدن).
گذر زمان ممکنه دیدگاه به کار رو عوض کنه چون منابع متفاوتی ایجاد میشه، ولی دیدگاه شخصی به تفریح نیاز به چیزی بیشتر از صرفا «کار نکردن» داره. «قبح به ارث رسیده» نسبت به فعالیت تفریحی، از یک طرف باعث میشه که افراد خیلی کمتر به دنبالش باشن (با وجود اینکه برای بسیاری از آدمها هم از نظر مالی هم از نظر فشار کار کاملا مقدوره) و هم اینکه امکانات تفریحی دارای تنوع و گستردگی بسیار پایینی باشن!
در ابعاد وسیعتر، شاید به همین خاطره که از مسئولیتهای مدیریتی تا دم مرگ دست نمیکشیم، یا ثروتمندهای سنتی اجتماع هر روز بیشتر از اونکه به دنبال استفاده از ثروتشون برای تفریح در آخر عمر باشن، بیشتر به دنبال کسب اون هستن!
موافقم، بررسی بنیادی شما هم خیلی خوب بود.
دلیل کوچک بودن شهرها و همینطور دلایل اقتصادی که @Ali_Shakeri آورد هم واقعاً مطرحه.
دقیقاً تجربههام با تمام دلایل این پاسخها تطبیق داره. اینکه مال اندوزی و بعد نگرانی برای آسیب نرسیدن بهش بعضی از قدیمیا رو خونه نشین میکنه دیدم و هنوز میبینم.
من خودم آدمی هستم که برام مهمه که در طول هفته یا ماه یا سال تفریح داشته باشم، با اینکه کارم هم دوست دارم و جاش باشه خیلی براش زمان میذارم. درآمدم هم زیاد نیست، پس به تفریحات ارزون قانعم، ترجیحاً سینمای نیمبها، استخر ارزون، مسافرتهای کم هزینه و باشگاه دولتی (ورزش بنظرم تفریحه)و خلاصه به شرط کیفیت قابل قبول از چیزایی که بخوام و بتونم استفاده میکنم. اتفاقاً خیلی هم دوست دارم تفریحاتم با همکارام باشه و گاهی هم بوده و هست. حتی گاهی حرف زدن غیرکاری با یه دوست همراه در مسیر کاملا برام مفرح و انرژی بخشه.
یکی از معضلاتم واقعاً اینه که فاصله محل کار و خونه زیاده و این وقتی رو که میشه به استراحت یا تفریح یا حتی کار مفید بگذره با خستگی از دست میدم. بنابراین ترجیم اینه که بعد کار برم جایی که دوست دارم بعد که خیلی خستهام تو راه خونه باشم و بعد به سختی برسم خونه که استرحت کنم، چون خونه برم دیگه بیرون اومدن برام سخته.
نکته دیگهای که هست اجبار و نظم برای تفریح ندارم و دوست دارم این مسأله رو سازماندهی کنم، یعنی ممکنه اغلب انواع کارها رو به تفریح ترجیح بدم، و این بنظرم خوب نیست، چون ممکنه دانسته یا ناخودآگاه به قول @yousef بازدهی روحیم رو پایین بیاره.
فکر میکنم مردم ما هم به مرور تو تفریحات دارن فعالتر میشن، یعنی مثلاً جدیدیها بیشتر به تفریح اهمیت میدن ( اگه رستوران و کافی شاپ و پارک رفتن با خانوداه و دوستان و همکاران و قرارهای دوستانه را هم تفریح حساب کنیم و رشد روزافزون انواع رستورانها و کافی شاپها و مغازهها و دکههای فروش انواع بستنی و خوراکیهای خوشمزه و فوری نشون میده که مردم ما به این نوع تفریح هم خیلی علاقمندن ) اما قدیمیترها با اینکه اقرار میکنن که نیاز دارن، نداشتن وقت و اراده رو بهونه میکنن، بعضیاشون حتی با خانواده هم همت نمیکنن از خونه بیرون بیان، چه برسه با دوستان و همکاران. پس علاوه بر شرایط شغلی و اجتماعی، تربیت و عادتهای ذهنی و رفتاری هم مهم هستن.