شاید برای من یا خیلی از افرادی که دور و بر من هستن این مسئله خیلی بغرنج باشه که باعث شه مدام اونها به این سمت و اون سمت کشیده بشن و نتونن خودشون رو پیدا کنند. من البته به گمان خودم ذهن پرسشگر دارم و مدام سعی میکنم به دنیای اطراف خودم و با ایده های که از ذهنم عبور میکنه اونها رو حل و فصل کنم
. ولی چطور میشه یه ذهن ایده پرداز که به مرحله پرسشگری رسیده رو پرورش داد و توانشو به کنترل شخص در اورد.
ما در مورد بچه ها هم همین موضوع رو شاید داریم که نمی تونیم اون قدرت خلاقیت ذهن رو کنترل کنیم و یه جورایی اسب ذهن رو لگام بزنیم و ازش سواری بگیریم. این موضوع وقتی حساس تر میشه که شما با توجه به داشتن ایده های زیاد همچ وقت نمی تویند به همه ایده هاتون بپردازید و همیشه در پساپرده ذهنتون کلی ایده عملی نشده وجودداره ک بعضی وقتها می بینید یکی دیگه اون رو عملی کرده.
متاسفانه دانشگاه ها و مدارسم نه تنها به شما کمکی نمی کنه بلکه اتفاقا باعث افسردگی شما هم میشه ( در مورد من اتفاق افتاد و مجبور به استفاده از دارو های ضد افسردگی شدم) چرا تو سیستم دانشگاه هم به شما این ابزار رو نمی ده که بتونید مستقیما به اسب ایده هاتون لگام بزنید و صرفا شما رو مجبور میکنه که یه سری ایده های دیگران رو یاد بگیرید و باهاش یه سری مسائل رو باهاش حل کنید و البته برخی زیادی از دوستان من هم که افراد با استعدادی بودند به کل به ترک تحصیل و یا کارهای حاشیه ای کشاند.
شاید لازم هم نیست که کنترل کنیدش. شاید بد نیست که یه تیم اجرائی پیدا کنید یا تیم اجرائی راه بندازین و ایده هاتون رو از طریق یه تیم اجرایی کنید. چه مشکلاتی بر سر این راه هست؟
این موضوع هیچ وقت امکان پذیر نیست چون همه مردم خودشون کلی اید دران و فراهم اوردن تیم های اجرایی هزینه داره و شما باید یه سرمایه اولیه داشته باشید
یعنی هیج جایی وجود نداره از ایده های خوب استقبال کنه؟ پارک های علم و فناوری چه نقشی دارند؟
ببینید این موضوع خیلی حساس و یه مرز خیلی باریک بین یه نوابغ و نوابیغ هست. ( البته من مورد اولی رو برای اینکه قافیه کلامم درس در بیاد استفاده کردم) شاید من جز نوابیغ باشم تا ادمهای ایده پرداز.اینکه شما بتونید قوای ذهنیتون رو کنترل کنید میتونید تو یه زمینه خاص کلی ایده بدید. ولی اگه نتونید میشه همون اسبه که رم میکنه و هر طرفی میره. ویا شایدم همه این موضوعات یه توهم ساده باشه از خلاقیت.
سوال
چه دوره هایی برای ایجاد کنترل ذهن وجود داره تا ادمها یاد بگیرن که ایده های هدفمند بدهند ؟
نوابیغ در یک مقاله ای از دکتر سید عباداله محمودیان چند سال پیش مطرح شده خوندنش خالی از لطف نیست.
برای خلاق شدن باید ماهیچه هاش رو قوی کنید. حل تمرین های هندسه و تررکیبیات دبیرستان، یا مسایل کتاب های ریاضی، نقطه شروع خوبیه، اون هایی که ریاضیشون ضعیفه اگر فکر می کنن خلاقن
- یک بار دیگه از اول کتاب ها ریاضی دبیرستان رو بخونن،
- یا یک متن بلند، نقاشی با جزییات یا … درست کنند
مهم اینه که سخت باشه و سریع و راحت به دست نیاد. اگر فکر می کنید در نویسندگی خلاقید 100 کتاب بلند بخونید، اگر نقاشی روزی 50 طرح بزنید، اگر برنامه نویسید 100 برنامه بلند بنویسید
هدف اینه که بفهمید ادعای ایده دهیتون از روی تنبلیه یا واقعی. چون ما گاهی به خاطر فرار از انجام کار ایده های پرت می دیم.
اگر یک ایده به ذهنتون خورد بنویسیدش ولی تمامی کارهای نزدیک به کارتون رو بررسی کنید. مثلا نوشتن طرح تجاری در استارتاپ ها از همین نوعه. اگر کلی زمان واقعی مطالعه گذاشتید، کارهای مشابه رو دیدید و هنوز به ایدتون اعتقاد دارید تبریک می گم.
تا سال ها شما نیاز به یک مربی دارید. جالبه بدونید وقتی یک نفر استاد دانشگاه هم می شه بهش می گن استادیار، یعنی باید کمک یک استاد تمام باشه. تازه بعدش باید دانشیار بشه یعنی در کنار یک استاد کار کنه و مشاوره بگیره.
اون مربی باید در زمینه اون کار خبره باشه و از اخبار دنیا با اطلاع. چجوری مربی رو راضی کنیم؟با پول، کار مجانی، محبت، گوش کردن به حرفاش و مطالعه کارهاش و ابراز علاقه. اگر مربی خوب گیر بیارید و اون بهتون مسیر بده عالی می شه.
چالش های جدید و جدی رو تجربه کنید. شما تا چندین سال با قیمت نسبتا کمی مسایل رو انجام بدید.
با آدم های جدید صحبت کنید، مخصوصا رفتن به کنفرانس ها و سمینارها یا گوش کردن سخنرانی های خوب توصیه می شه.
افرادی بودن همینجوری یک ایده رو پی گرفتن موفق شدن. ولی باید کلی. شکست رو تحمل کنید. احتمال موفقیت شما در یک ایده تجاری بدون طرح تجاری یا مشاوره آدم خبره از احتمال مرگ بر اثر تصادف رانندگی هم کمتره! (سالی 25 هزار نفر بر اثر تصادف می میرن، سالی 25 هزار استارتاپ یا ایده متحول کننده موفق داریم تو کشور؟)
من خودم این مشکلو دارم که همیشه دوست دارم کارای جدید و ایده های جدید رو تجربه کنم، اما پشتکار کافی برای انجامش رو ندارم، معمولا سعی می کنم برای اجرای ایده هام، یک آدم پیگیر همراه خودم داشته باشم، به نظرم این هم می تونه کمک کنه شما تشخیص بدید یک ایده پرداز هستید یا یک نفر از به قول @bgolshaee نوابیغ. اگر به کمک این آدم پیگیر تونستید به نتیجه ای برسید، احتمالا یک ایده پرداز هستید، اگر از کنار شما فرار کرد، بدونید لازمه که روی نظرتون راجع به خودتون تجدید نظر کنید
شاید بهتر باشه حوزه ی ایده پردازی رو بگید تا بشه بهتر در موردش حرف زد. ولی یه سری نکات هست که توی بحث که کاملا گمراه کننده میشه.
دانشگاه به شما دانش میده یعنی توانائی تجزیه و تحلیل، این میتونه بهتون کمک کنه که با صرف انرژی کمتر و ریسک کمتری ایده هاتون رو آزمون کنید. البته حتی در همین حد هم ایده ال گرائیه توی ایران. بیشتر دانشگاه الان جای کسائی شده که هیچ ایده ی دیگه ای نداشتن توی زندگی واسه همین اومدن استاد دانشگاه شدن با مسائل خودشون. واسه همین از این ادما انتظار دارید که به ایده پردازی و روشهای آزمون ایده بهتون کمک کنن؟
مثالهای بسیار معروف و نقضی میشه برای این آورد. من برحسب اطلاعم در علوم پایه میگم که کمتر ادم بزرگی بوده که از این سیستم بی معنی رنج نبرده باشه. پارادایم این سیستم بسیار عمیقه که در حوصله بحث نمی گنجه.
یه راه ساده در ارزیابی ایده تون اینه: به ظاهر اطلاعات اتفاقا نباید توجه کنید وقتی مسئله ای وجود داره یعنی کارهائی که انجام شده غلطه. به قول معروف در نگاه کردن به کارهای آدمای اطراف بیشتر یاد میگیرید که چه کاری رو نباید انجام بدید!
یه تمرین یکم بی ربط:
از یه روان درمانگر خواستم بهم راه حلی بده تا بتونم سطح تمرکزم رو بالا ببرم. بهم یه تمرین داد که هرازگاهی که یادش میوفتم انجامش میدم. تمرینیه واسه بالا بردن دقت 5 تا حس آدم. بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشایی. تمرین به این صورته که باید به صورت هم زمان بتونی از حواس مختلف استفاده کنی. با استفاده دو تا همزمان شروع میکنی و باید سعی کنی زودتر ارتقاشون بدی.
مثلاً وقتی تو خیابون داری قدم میزنی تو ذهنت از چیزی که داری میبینی یه توصیف کوچیک بکن و همزمان باهش سعی کن از صداهای مختلف اطرافت هم برداشتی داشته باشی. یا دقت کنی ببینی چه بویی رو حس میکنی. یا همون لحظه به این فکر کنی که چه چیزهایی باهات تماس پیدا میکنن. باد، لباست، دست یکی دیگه
کم کم وقتی دو تا از حواست رو ارتقا دادی میتونی تعدادش بیشتر کنی.
خودم خیلی کم این تمرین رو انجام دادم.
این تمرین لزوماً به کنترل قوای ذهنی کمک نمیکنه ولی به نظرم اومد اولین گام برا استفاده از این قوا اینه که بتونی تمرکز کنی.
راستش به طور کامل نمیدونم جوابم مربوط به سوالتون هست یانه ولی فکرمیکنم روح خلاقیت تنها درزمانی که به موضوعی علاقه نشون بدید اوج پیدامیکنه برای مثال برای یک هنرمند کشیدن نقاشی های انتزاعی نوعی خلاقیت درکاره یابرای یک معمار الهام گرفتن از طبیعت برای معماری نوعی خلاقیت محسوب میشه.
یه سوال:
ایده های هدفمند چین؟
من به طور کامل نمیدونم جزء نوابغم یا نوابیغ ولی هر ایده ای که به ذهنم میرسه با استفاده از پشتکارم سعی میکنم عملی اش کنم ولی وقتی به نصفه ی کارمیرسم میبینم دارم کم کم ناامید میشم این ناامید شدن ازسمت اطرافیان یا مشکلات کم کم شمع خلاقیتم رو خاموش میکنه.