به سوالی که مشاورم سعی میکرد بهش جواب بدم فکر میکردم. ارزشهام چه چیزهایی هستن.
بعد از کاشت گیاه وحشی بومی، به چیز دیگهای فکر میکردم. به پول. میگفتن اگه یکی از ارزشهات پول باشه، به درد نمیخوره. خوب ولی پیش خودم فکر میکنم بلاخره برای دریافت نیازهام پول رو لازمه پرداخت کنم. از طرفی پول نشون میده که آیا جامعه برات تره خرد میکنه یا نه.
پیش خودم فکر کردم هر خدماتی دو حالت داره. یا بابتش پول پرداخت میکنن یا نمیکنن. البته پیش خودم جور دیگهای فکر کردم. فکر میکردم ارزش هر چیزی دو حالت داره. یا بیشتر از پوله و یا کمتر از پول. ولی الان که این متن رو مینویسم فکر کردم شاید برای ارزش یک چیز لازمه جهتهای مختلفی تعریف کرد.
یکی از اون جهتها اینه که آیا بابتش پول میدن یا نه.
راستش از این میترسم که کارم رو برم و ارائه کنم. شاید اگر تخم مرغ بود، کسی میخریدش. اما نه تخممرغ هم اگر بود، چرا باید کسی میخریدش؟
اگر خانه بود چی؟
اگر یه دسته پیازچه بود شاید بهتر خریده میشد تا یه مشت پیازچه درهم و برهم.
الان که فکر میکنم میبینم کارم نیاز به بستهبندی داره.
از این رشته افکارم، برگردم به جای اول.
ایده یک تغییر رو برای بیمارستانها پیدا کردم. یک بار برنامهش رو هم نوشتم. راستش از اینکه بهم بگن نه، شاید مثل خیلیها بدم بیاد. ولی یادم به قیافه عبوس رئیس بیمارستان با اون اخمها و مقنعه و پریشانیش که میفته، از همه چیز ناامید میشم. و از اون بدتر از اینکه من رو به مسئول کامپیوتر ارجاع داد. مسئولان کامپیوتری که تا الان دیدهبودم خیلیهاشون آدمهای بیاخلاقی بودن. از اون مسئول آیتی دانشگاهمون که تمام تلاشش این بود کار من رو در تعمیر ابرکامپیوتر دانشگاه دور بزنه و زد تا مسئول آیتی آژانس بییییبمسافر که وقتی همکارم داشت اصل مشکلشون رو میپرسید دائم پوزخند میزد که باعث شد بهش یادآوری کنم این رفتارش بیادبیه.
یه چیزی رو باید بگم که از تلاش برای جلب جواب مثبت خیلی بدم میاد.
شاید اگر سیب هم میفروختم اگه کسی میگفت سیبهات خوب نیست بهش میگفتم اصلا سیب نداریم برو مغازه بعدی خرید کن.
شاید فکر میکنم چیزی که کسی حاضر نیست بابتش پول بده پس بدرد نمیخوره. پس تلاش برای جلب رضایت یه کار احمقانه و تلف کردن وقت و خرد کردن شخصیت خودمه.
سوالم خیلی متفاوت با تیتر شد.
شما هم نظرتون رو بدین. پیشاپیش اگر به درستی نتونستم پاسختون رو بدم یا اینکه لایک نکردم من رو ببخشید.
قربون شما
شاید واقعا خوب نباشه .
حالا بهتر هم میتونی بگی مثلا بگی
این هم محصول منه و هر کس حق انتخاب داره ! قسمت بزرگی از فروش جنبه روانی هست . از بین خریداران هم همه یک شکل نیستن .
اونی که ارزش داره و از پول کمتره مثل چی میتونه باشه؟
به نظر من نباید به همه قسمت فروش بصورت مکانیکی نگاه کرد و مثلا بگم صد تا فروش اگر امروز داشته باشم خوبه . هر فرد با فرد دیگر فرق داره و فروختن خشک و خالی و به هر قیمتی بدون توجه به انسان ها رو نمیپسندم .
مثالش دوست داشتم یه کتابخونه داشتم ولی هیچوقت برای خریدن کتابهام مشتری رو تحت فشار یا اطلاعات برای صرف فروختن نمیذاشتم . دوست داشتم از یک دنیای کتاب با یک یا چند راهنما که ابدا نیتشون فروش نیست همراه شن و درباره کتابها حرف بزنن با بازدید کننده و در آخر هیچ فشار و ناراحتی در هر شرایط ( خریدن یا نخریدن)به مشتری وارد نشه .و اونهایی هم که خرید نکنن مانند یک دوست باقی بمونند
خیلی چیزا ارزششون از پول بیشتره، ولی چون معیار معمولی و دم دستی زندگی ما پوله، با این معیار با هم مبادله ارزش میکنیم. من فکر میکنم هر ارزش (ساختهای) مشتری خودش رو داره، باید بگردی و پیداش کنی و به دستش برسونیش! این که چقدر پول بابتش بده معلوم نیست، میشه راجع بهش باهاش حرف زد و یک معامله ترتیب داد که فروشنده و مشتری بهش رضایت بدن. اما اگه بابتش پول ندادن دلایل مختلفی داره. مثلا مجبوره یا عادت کرده پولها رو جور دیگهای و برای چیزهای دیگهای پرداخت کنه و تغییر تو بعضی شرایط و نیازها سخته!
تو محصولت رو میسازی و عرضه میکنی، ممکنه برای مشتری با ارزش باشه، تحسینت کنه یا لااقل بهش شک کنه و گوشهای از ذهنش نگهش داره برای وقتی که بتونه پولش رو پرداخت کنه. در این بین تو دنبال مشتری دیگهای میری و عرضههای بعدی، بالاخره بعضیا رو پیدا میکنی که خریدار باشن.
به مرور زمان اون مشتری که اون موقع پول نداشت یا کسی که قبلا ارزش محصول تو رو درک نکرده بود، میاد سراغت. حتی بقیه هم حتی با مشاهده اثر محصول یا از روی رقابت با همکاراشون که اون محصول رو دارن خریدار میشن! خب خیلی از محصولات و خدمات هم نیاز واقعی نبوده و بعدها به شکل نیاز درومده و مردم بابتش پول دادن!
یا آدما درکی از شکل دیگه برطرف کردن نیازشون نداشتن!
اگه ارزش، محصول یا خدمتی رو که آفریدی باور داری باید برای باور کردنش توسط دیگران بهشون زمان بدی. یعنی با صبر و حوصله بهشون عرضهاش کنی.
همونطور که خودت در طول زمان کشفش کردی به اونا هم حق بده کشفش کنن و کمکشون کن.