پذیرش واقعی تنوع در دیدگاهها در مورد مسائل اجتماعی و در کنار اون تلاش برای رسیدن به دیدگاه قابل پذیرش برای اکثریت، بنیان تفکر اجتماعی به حساب میاد. بویژه در دنیای امروز، که با گسترش ارتباط، هر روز از مسائل اجتماعی زیادی آگاه میشیم. مسائل اجتماعی، همانطور که از اسمش پیداست، مسئلهای مربوط به کل اجتماع است نه یک نفر.
بدون شعار دادن و اگر عریان صحبت کنیم، چقدر به دیگران حق میدهید متفاوت فکر کنند؟ چقدر از اعتقاد راسخ به دیدگاه فردی خود دوری میکنید؟ آیا مسیری برای انعطاف در دیدگاههای خود در نظر میگیرید؟
در بحث بر سر مسائل اجتماعی، به دنبال چه روشی برای همگرائی هستید؟
چقدر از این جمله استفاده میکنید: «اگر همه فلان کار را انجام دهند، همه چیز درست خواهد شد »؟ آیا انتخاب فردی در دیدگاه شما به مسائل اجتماعی جائی دارد؟
چقدر سخته این سوال، انگار باید خودمون رو ببریم زیر میکروسکوپ یا چاقوی تشریح. من بیشتر منتقد کسایی هستم که عقیده مخالف رو نمیپذیرن، اما آیا خودم میپذیرم؟
البته تا حدی گوش شنوا دارم و این گاهی کمک میکنه به پذیرش، پس تمرین برای سکوت و شنونده خوبی بودن شاید یه راهکار باشه.
حالا پذیرش واقعی چیه خودش جای بحث داره؛ اینکه به مخالفت آزادی عمل بدی؟ یا اگه کاری رو که نمیپسندی انجام میده سریع قضاوت نکنی، یا واکنش نشون ندی؟ حتی به پسند خودت شک کنی؟
به نظرم مساٸل اجتماعی هم دستهبندی داره، مثلاً مساٸل محیط زیستی رو واقعاً دوست دارم همه روش حساس باشن و همگرا بشن، البته جدیداً این مساٸلم به مساٸل فرهنگی و اقتصادی ربط میدم که پیچیدهتره و توقع همگراییم کمی پایین اومده یا اینکه در زمان کوتاه منتظر نتیجه نیستم، کلاً هرچه شرایط جامعه بغرنجتر میشه، بیشتر به این فکر میکنم که باید آرامتر و با دید وسیع و عمیقتر به مردم نگاه کرد، و حرف همه را شنید و حال همه را درک کرد و پرسید.
معمولا من اون متفاوته هستم به همین دلیل واقعا با هر طرز تفکری می توانم چالش کنم و به نتیجه برسم
بیشتر به دنبال نتیجه هستم و نتیجه گرایی رو عامل همبستگی امت میدونم
استفاده میکنم اما دلیل استفاده ام رو هم میدونم بی دلیل حرفی رو نمیزنم
اینم یه جور اطلاقه، نیست؟ مطمئنید مخالفی نداره؟ نمیخوام هدف شما رو ازین حرف منحرف کنم، ولی وقتی حرف از پذیرش مخالف میزنیم، نوع تعامل خیلی مهم میشه، یعنی یه جورایی علاوه بر منطق گفتگو، حس طرفین و ادبیات گفتگو هم مد نظره. باز این یه نظره، مخالف میطلبم.
در بحث مسائل شخصی مثل نوع پوشش، رفتارهای شخصی و انتخاب های شخصی تقریبا می تونم یک آدم 100 درصد برعکس خودم رو بپذیرم اما وقتی پای مسائل اجتماعی به میان میاد کمی باید از من خودمون عبور کنیم. در چنین مواقعی به هیچ عنوان به افراد حق نمی دم هر طور دلشون فکر کنند. مثلا بحث آب رو در نظر بگیریم. خیلی از افراد در بحران آب هم حاضر نیستند کمی در رفتار خود تغییر بدهند. پاسخ هایی که از این ادم ها می بینم:
داریم پولشو میدیم!
مگه بقیه رعایت می کنن که ما بکنیم؟
و پاسخ هایی از این قبیل. در مسائل اجتماعی تفکر فردی نباید معنایی داشته باشه یعنی عموما باید صلاح جمعی مد نظر باشه و افراد حق ندارند بخاطر تفکر متفاوت صلاح جمعی رو به خطر بندازند.
من در رفتارهای شخصیم هم سعی می کنم همیشه این رو مد نظر داشته باشم.
منظور از سئوال دوم اینه که وقتی که در بحثها هستید، آیا تلاش میکنید روی نقاط اشتراک ذهنی مانور بدید یا به طور ناخودآگاه روی اختلاف دست میزارید. تاکید روی نقاط اشتراک، امکان همگرائی بین افراد رو بیشتر میکنه، ولی به طور ناخودآگاه تمایل زیادی داریم این تاکید رو حذف کنیم و به نقاط متفاوت حمله کنیم.
اگر طرف مقابل در پی جدل باشه به سختی میشه این امکان رو پدید آورد ولی اگر دو نفر روی کلیات تفاهم داشته باشند و در جزئیات متفاوت باشند میشه گوش داد و نتیجه گیری منصفانه ای کرد.
به نظرم موفقیت ، خلاقیت ، ایده یا هرچیز نوآورانهای در محیط چندصدایی شکل میگیره چون افراد مختلف از دیدگاه و جوانب مختلف به مسئله نگاه میکنند و در نتیجه اینچنین جمعی میتواند زوایای مختلف یک موضوع را بررسی کند.
شخصا در برخورد با افرادی که متفاوت با من فکر میکنند دنبال تمرکز روی نقاط اشتراک یا نقاط اختلاف نیستم و سعی میکنم این دو برداشت را با هم مخلوط کنم! به هرحال یک ترکیبی به دست میاد نهایتا با چکشکاری و صیقل دادن میتواند به یک نتیجه خوب برسد
من چون خودم متفاوت فکر میکنم و کلی بد و بیراه نصیبم کردن بخاطر این تفاوت ، کاملا به دیگران حق میدم متفاوت فکر کنند.
من خودم به چیزی اعتقاد ندارم هر چیزی و که قبول دارم یا بهش رسیدم یا به نوعی در موردش تحقیق کردم. برای همین اگر چیزی بر خلاف دانسته های من اثبات بشه قبولش می کنم ولی اگر نشه عقب نشینی اصلا تو کار نیست.
خوب این سئوال جالبیه. مسائل اجتماعی لزوما یک جواب خاص نداره. در بسیاری از مسائل افراد باید انتخاب انجام بدن، برحسب اینکه چه چیزی اهمیت بیشتری داره. چرا همگرایی در مسائل اجتماعی مهمه؟ چون در این مسائل عملکرد اجتماع به صورت کلی نتیجه رو مشخص میکنه و صرفا یک شخص نیست که انتخاب میکنه.
به نظرتون چیزی در جامعه وجود نداره که نیاز به این حرکت و همگرایی جمعی داشته باشه؟
میتونید ۴ خصوصیتی که فکر میکنید اگر افراد داشتن، وضع بهتر میشد، رو بگید. بعد میتونیم براساس این ۴ خصوصیات ببینیم که آیا جامعه لزوما در همه جنبهها بهتر میشد یا مشکلی در جایی خاص پیش میومد.
این نکته مهمیه که آیا وقتی در مسائل اجتماعی حرف میزنید، جهت حرفتون به صورتیه که «در نتیجه نظر شما، شخص شما یا افرادی مثل شما، منفعت اجتماعی بهتری داشته باشن یا نه به شکلی حرف میزنید که حتی ممکنه خود شما هم ضرر داشته باشید».
مثال: فرض کنید شما میخواید بگید که یه فرد مناسب برای فلان جایگاه اجتماعی باید چه خصوصیاتی داشته باشه. آیا
برحسب وظیفه اجتماعی فرد، خصوصیات مناسب رو میگید. مستقل از خودتون و یا هر کسی دیگه.
به شکلی خصوصیات رو میگید که خودتون در اون خصوصیات بیشتر بگنجید تا افراد دیگه. ممکنه نگید حتما من باید در اون جایگاه باشم، ولی تمام خصوصیات وقتی کنار هم قرار میگیرن، فقط شما در اون بگنجید.
شاید همگرایی یه چاقو دو لبه باشه. یعنی بستگی به شعور جمع داره شاید همگرایی باعث بدبخت شدن همگی بشه شایدم نه.
ولی من چندتا کار و دوست دارم که همه در مورد یک نظر داشته باشند 1: دروغ نگفتن 2: اندازه عمل حرف زدن 3: کار کردن
فقط 2 خصوصیت . دروغ نگفتن و اندازه عمل حرف زدن. ایرانی ها هم خیلی دروغ میگند 20 تا اسم هم براش انتخاب کردند مثلا دروغ مصلحتی
ایرانی ها خیلی حرف می زنند ، یعنی اندازه یک دهم حرفشون هم عمل می کردند خیلی خوب میشد. تو حرف زدن عالی هستند ولی در عمل کردند صفر
من فکر می کنم بدون در نظر گرفتم جامعه خواسته هام به صورتی هستند که در نهایت بدرد جامعه می خوره.