این خیال پردازی که کل یک رویداد رو تو ذهنمون بسازیم و اغلب قهرمان اون داستان خودمونیم چقدر اتفاق می افته براتون؟ این کار مفیده؟ چقدر میشه درگیرش شد؟ چقدر شما درگیرش هستید؟
این تصویرسازی ذهنی، در مسابقات والیبال یکی از وظیفههام بود! یعنی مربیمون مستقیم بهمون وظیفه میداد برای تصویرسازی ذهنی در موقعیت مشخص (مثلا اسپک زدن یا دفاع یا سرویس و …). اتفاقا خیلی هم موثر بود و سرعت یادگیری و ارتقای مهارتهام رو بالا میبرد.
البته حالت قهرمان-محور بودن یا داستانپردازی به خودش نمیگرفت و بیشتر تکرار یه موقعیت فردی تو ذهن برای آماده کردن ذهن و از بین بردن محدودیتهایی هست که گاها در ذهنمون وجود داره.
ولی تو کسب و کار و یا علم، خیلی وقتها این تصویرسازی با چیزهای دیگه ادغام میشه برام. داستاندار میشه و در نتیجه از تاثیرگذاریش کم میشده (حواشی به اصل غلبه میکنه). فکر کنم یه دلیلش اینه که تو ورزش تصویرسازی راجع به یه اتفاق بدنی هست، ولی مثلا برا حل یه مسئلهی فیزیک بیشتر حالت فکری داره. و فکر کردن به فکر کردن یه کم سخته!
پ.ن. در سطح ورزش حرفهای هم میدونم سایه زدن، یعنی تمرین با حریف فرضی و یا توپ فرضی، جزئی از تمرینهای پایه ای هست که هر ورزشکاری داره (و گاهی حتی مهمتر از تمرینهای اصلی). البته با تصویرسازی ذهنی فرق میکنه؛ ولی هدفش دوباره همون از بین بردن بعضی محدودیتهایی هست که از ذهن ناشی میشه و بدن رو به حالتی پایینتر از سطح توان خودش میبره.
چه جالب این راجع به والیبال نمیدونستم. فکر میکنی بشه از تصویر سازی ذهنی برای هدف گذاری استفاده کرد؟ آیا میشه برعکس عمل کرد و اگر هدفی برای خودمون تعیین میکنیم با تصویر سازی ذهنی اون رو ارزیابی کنیم؟
وقتی هدفی انتخاب میکنین که با تمام وجود میخواینش، معمولا تصویرسازی و تصور رسیدن به این هدف جزئی از شبانه روز آدم میشه. حداقل برای من این طور بوده. گاهی حتی شبها با تصویر این هدف بیدار شدم تا برای چیزی که میخواستم، هدفم، فعالیت کنم.
برای من مفید بوده. چون باعث تلاش مضاعف در راه رسیدن به اون هدف شده.
این تصویر سازی برای والیبال رو منم هم داشتم …یعنی با خودم فکر میکردم و ذهنمو آماده میکردم که اگر توپ این وسط و بخوره بهتره کدوممون بریم سمتش بهتره و موقعیت های مکانی و چرخش و…
برای اسب سواری چون یه بار دیده بودم یکی از دوستان موقع سواری حواسش نبود و زین محکم بسته نشده بود تسمه زین باز شد و طرف باد اسب در حال دویدن پرت شد زمین.(نمیدونم چطور سالم موند)ومن ترس از اینکه همچین حالتی برام پیش بیاد ،سعی کردم خودمو و ذهنمو و تصور چیزی که دوستندارم برام اتفاق بیفته رو جاسازی کردم.وحرکت و رفتار مناب با اون لحظه رو پیش بینی ذهنم کنم.
اینم شده و امتحانش کردم.شوق و ذوق رفتن به دانشگاهی ه دارم رو با تمام لحظه و تصوارت خوب بودن با دوستانی که نیمه آشنایی دارم و موسیقی کارکردن رو صحنه اون دانشگاه خیلی برام هیجان و شوق میاره و برام حتی این فضا سازی خیلی ارزشمنده.
حتی تصور کردن به چیزی خوب باعث میشه مدوام تو ذهنت باشه بهش فکر کنی و برای بدست آوردنش گاهی سخت ،اما بدستش بیاری.(مثل درس خوندن من )
خیلی زیاد … و خیلی وقتا از روی عادت یا سرگرمی . خیلی وقتا هم چه درمورد مسائل ساده چه درمورد آرزوهای بزرگتر واقعیت پیدا میکنه.
یه یخشی از یوگا هست به اسم یوگانیدرا. یکی از دلایلی که میشه بخاطرش این تمرینو انجام داد اینه که یه خواسته یا آرزویی داریم…این روش چه سری مراحلی داره که به ترتیب انجام میشه و یه بخشیش تصویرسازی ذهنیه و اینه که خودمونو درحالتی تصور کنیم که به خواستمون رسیدیم و این تصویرو تو روز یاداوری کنیم. اینطوری علاوه بر این که برای خواستمون تلاش میکنیم باور پیدا میکنیم که بهش رسیدیم. تو روانشناسی هم زیاد اینو میگن که خودتونو تو موقعیت خواستتون تصور کنین تا باور کنید که بهش میرسید.
تصویرسازی کردن ذهنی کار جالبی است و از مزیتهای ذهن ماست!
من بسته به حال و احوالم این کار رو انجام میدم. گاهی اتفاقی این تصویرسازی رخ میده مثلا یه چندتا جمله از موزیکی رو میشنوم و به دلم میشنه و روی همون چند جمله یه صحنه ذهنی رو میبینم که نقش اولش رو خودم دارم و پیرامون همان اهدافی هست که دارم یا شخصیتی که میخوام بشم
یه مدتی برنامهام این بود که قبل خواب یه 10 - 20 دقیقه زمان بزارم و خودم رو در آینده تجسم کنم. تصویرسازی کنم که 20 سال دیگه صبح از خواب بیدار شدم و اتفاقات شروع یک صبح رو تجسم سازی کنم (به عبارتی بیشتر تجسم سازی خونهام و خانواده آیندهام بود که من تا مرحله خروج از منزل برای رفتن به سرکار مورد علاقهام تا حدی تصویرسازی می کردم ).
در کل تصویرسازی از آینده ، از رویدادها و … اتفاق خوبی است
خب به این مورد رسیدین یا نه؟
اگه منظورتون اینکه اون تصویرسازی محقق شده یا نه ، میتونم بگه نه محقق نشده. ولی خب با اینکه آرمانگرام ولی عجله نمیکنم که احیانا نرسیدن منجر به ناامیدی بشه پس سعی میکنم 10سال دیگه اونجوری که دیدم و با همان استانداردی که دیدم از خواب بیدار بشم
میدونید که همونقدر تصور سازی ذهنی میکنیم باید براش هم تلاش کنیم تا بتونیم ده سال دیگه همونجا که هستیم بایستیم.یعنی هر روز یه قدم برای هدفی که مارو به تصویر سازی ذهنمون نزدیک میکنه برداریم تا وقتی بهش رسیدیم حال خوش و خوب دلمون رو از اون تصویر سازی نبینیم بلکه واقعیتی ببینیم که براش وقت گذاشتیم تا بهش برسیم.
درسته. به عقیده خودم این قابلیت تصویرسازی مزیتی است برای دیدن شفافتر هدف تا این تصویر به ما کمک کنه در فرود و نزولهای زندگی به یکباره از هم نپاشیم و همه چیز رو رها کنیم و ناامیدی از سرحدات ذهنی خارج بشه و زندگی حقیقیمان را هم فلج کند.
خودمم تصمیم گرفتم امتحانی بکنم که آیا تاثیری داره من آیندهام رو تصویرسازی کنم و دقیق تجسم کنم یا نه. به عقیده خودم تاثیر مثبتی داره و به تداوم جریان مثبتاندیشی برای حرکت به سمت اهداف منجر میشه. و نهایتا اینکه یه روزی اونی که دیدم رو در اثر تلاش نه در ذهن که در واقعیت حس و لمس کنیم
این تدوام باعث میشه که ما با برنامه ریزی پیش بریم هدفمون رو دوستداشته باشیم و این تصور سازی هروروز و هر لحظه ای باعث میشه حتی سختی هایی که داریم رو باهاشون کناربیایم.و کم کم بتونیم قوی تر رشد کنیم.
چون خودم با تصویر سازی خوب هر بار به خودم نهیب میزنم که یادت باشه خودت وقتتو تلف کردی و نخواستی وگرنه میشد واقعا هم میشه فقط صبوری زمینه اصلی و بستر مناسب تری فراهم میکنه که ما راحت تر با برنامه هامون پیش بریم.