دلتون میخواد کی بازنشسته بشین؟
یه روز تو دوران بازنشستگی تون رو از صبح تا شب توصیف کنین؟
چه برنامه هایی برای این دوران دارین؟
دلتون میخواد کی بازنشسته بشین؟
یه روز تو دوران بازنشستگی تون رو از صبح تا شب توصیف کنین؟
چه برنامه هایی برای این دوران دارین؟
خیلی در افق دیدم نبوده چون معمولا بازنشستگی معمولا بعد از یک دوره کاری پایدار و مسیر درآمدی مناسب، در ذهن شکل میگیره و به شکلی تقریبا تا الان در این مسیر نبودم. ولی حس میکنم که میتونم با یک روز آرام و بدون دغدغه کار و پول میتونم توصیفش کنم:
صبح پا میشم و یه صبحونه ساده درست میکنم و همسرم رو هم بیدار میکنم تا در کنار هم صبحونه بخوریم و کمی در مورد روزگار غُر بزنیم
بعد یه نگاهی به اخبار اقتصادی و سیاسی میکنم تا ببینم که دنیا به چه شکلیه و مردم چی دارن به سر همدیگه میارن، احتمالا باز هم غُر در مورد دنیا و مردم و … چاشنی کار هست
یه پیادهروی با دوستام میرم و یه سرگرمی معمول مثلا بازی کارت یا شطرنج، همراه با یه گپ دوستانه، میتونه در برنامه تا قبل از ناهار باشه.
یه ناهار با خانواده میزنم و بعد یه چرت بعد از ناهار که جز علایقم هست نوبت به برنامه عصر میرسه.
عصر هم یه برنامه بیرون ساده همراه با همسرم یا دوستان در هوای نسبتا آرام عصر.
یه تفریح شبانه مثل تماسای فوتبال یا بازی بسیار ساده بدنی که کمک کنه راحتتر بخوابم، پایانبخش برنامهست.
خیلی فکر کردم که آیا واقعا به شکل روتین میخوام چیزی مثل مطالعه رو داشته باشم. صادقانه بخوام بگم، نه همین الان هم فکر میکنم که از این کار خسته هستم و بسیار بعیده که در برنامه موردعلاقهم جایی داشته باشه.
بعضی از این همنشینیها میتونه در فضای مجازی هم باشه، صرفا بودن با افرادی که دوسِشون دارم و در کنارشون احساس آرامش میکنم مهمه و نه نوع ارتباط!
فرزند هم اگر در زندگی وارد بشه میتونه بخشی از برنامه رو به خودش اختصاص بده ولی فرضم اینه که در اون موقع، اگر هم فرزندی در زندگی حضور داشته، رفته دنبال کارش و دقیقا در اوج فعالیته و به شکل منظم نمیتونه با من ارتباط داشته باشه.
چقدر روزتون حس آرامش رو منتقل میکرد ، البته همراه با غر بالا برای همراه صبح تا ظهرتون ممنون که به این خوبی توصیفش رو برامون گذاشتین.
گاهی هم برعکسه و افراد به بازنشستگی و برنامه های اون دوران فکر میکنن و مسیر زندگی حرفهایشون رو میچینن. اخیرا دوستی غیرایرانی لینک یه قایق جذاب رو برام فرستاد که قیمتش حدودای میلیون دلار بود(!) و گفت میخوام برای بازنشستگی این رو بخرم. برای من جالب بود، خودم تا حالا به موضوع فکر نکرده بودم و سوال پیش آورد و … .
پ.ن. راستی امیدوارم اون روزها مجازا یا حقیقتا در ارتباط باشیم، حداقل تایم بعد از ظهر
من سن ۶۵ سالگی رو برای بازنشستگی خودم تصور میکنم. البته دوست دارم تا ۷۵-۸۰ سالگی کار کنم اما فقط روزی ۴ ساعت و نه بیشتر. اگه انرژیای در بدن باشه دوست دارم کمی کارهای عامالمنفعه کنم. به خاطر همین امیدوارم بتونم بدنم رو همزمان قوی نگه دارم تا اون سن.
من فکر کنم بیشتر اوقاتم را در حال دیدن فیلم، گوش دادن موسیقی و پیادهروی بگذرونم. اگه اوضاع مالی خوب باشه احتمالا ماهی یک تئاتر هم میبینم. اگرچه با چشمانداز فعلی (کاهش نیروی کار جوان) بعید هست که حقوق بازنشستگی بالایی دریافت کنیم.
بله خوب همیشه جز رویاهام هست که یک ملک کوچیک با یه خونه و امکانات زندگی روستاییطور رو فراهم کنم. ولی خوب خیلی وقتها آدم میبینه که این رویاها دور و دورتر میشن. راستی در ابعاد قیمتهایی که ما دور و ورمون میبینیم، میلیون دلار رقم بالایی نیست، بخصوص برای رویاپردازی.
برعکس هم میشه فکر کرد: با کاهش وابستگی کارها به نیروی بدنی و وابستگی به کیفیت نیروی کار، شاید همیشه کاری با زمان مناسب و حقوق بالا برامون باشه
من قبلا از اینکه همکارام دوست داشتن بازنشسته بشن زیاد خوشحال نمیشدم، یعنی فکر میکردم چرا وقتی این همه نیاز به کار فعالانه هست، بیشتر آدما دوست ندارن کار کنن و سیستم رو ارتقا بدن! عجیبه که الان خودم یک سالی هست که به بازنشستگی پیش از موعد فکر میکنم، حقوق در حد نیاز رو بگیرم، و قبل رسیدن به سنین بالا از سیستم معیوب خارج بشم و روندی رو در پیش بگیرم که آزادانه به علاقههام برسم و مهارتهای شخصی و حرفهایم رو ارتقا بدم.
حتما بعد این اتفاق هم چند سالی طول میکشه تا با تجربه آزادی انتخابها و اتفاقهای خوبی رقم بخوره، ولی اگه مثه سوالی که شما پرسیدی از الان بهش فکر کنم و براش برنامه بریزم بهتره.
مثلا شرایطی فراهم کنم که در یک منطقه خوش آب و هوا و آرام و البته با امکانات خوب (بویژه اینترنت پرسرعت ) ساکن بشم.
خونه باغ قشنگ و امنی داشته باشم، گاهی تنها باشم و گاهی شلوغ.
بدنم قوی باشه.
ارتباطات با خانواده و دوستان خوب (که طی تجربه سالها گلچین شدن) برقرار باشه.
سفرهای خوب برم.
فیلمای خوب ببینم.
کتابهای خوب بخونم.
شاید سالهای دورش، وقتی خودمو پیدا کردم، کتاب خوبی بنویسم.
من دوست دارم تو بازنشستگیم خیلی پول داشته باشم یا با شبکهای از پولدارها و خوشفکرها در ارتباط باشم تا مثلا نیازهای بعضی مناطق رو با کارهای جذاب برطرف کنیم، چیزی شبیه خدمات عام المنفعه یا شاید متفاوت از اون؛ مثلا من دوست دارم یه خونههایی رو که عمرشونو کردن و شرایط مورد نظر منو دارن با قیمت خوب از صاحبانشون بخرم تا نذارم آپارتمانهای بلند بسازن، در عوض باشگاه یا مدرسه یا موسسه خاص ازشون دربیاریم. چیزی که هم منبع درآمد برای صاحبان و سرمایه گذاراش باشه هم مردم زندگی بهتری رو باهاش تجربه کنند.
میبینید با اینکه آرامش رو دوست دارم، همهاش برای خودم فکر و کار درست میکنم، حتی برای بازنشستگی
از فاطمه و آرزو هم دعوت میکنم بیان تو این دورهمی بازنشستهها، مهموناشونم رو دعوت کنن
@Fatemeh-law
@arezoo
ذوقی کردم با دیدن این طرز فکر و این ایده … . امیدوارم خیلی زود ثروت کافی رو به دست بیارید و بازنشست شید!
اتفاقا یه معلم ریاضی دیگه رو میشناسم که ایشون هم مثل شما هستن و حتی تو دوران بازنشستگی کلی فکر و کار باحال برای خودشون دارن @mansoureh …
من فکر میکنم همین کارهایی رو میکنم که الان انجام میدم
من صبح زود بیدار میشم.
نیم ساعت تا یک ساعت ورزش میکنم.
نیم ساعت تا یک ساعت مینویسم. شاید اون زمان این تایم رو دوست داشته باشم افزایش بدم.
چهل و پنج دقیقه تا یک ساعت، زبان انگلیسی تمرین میکنم: احتمالا تا اون موقع مهارت کافی رو بدست آوردم. بنابراین یا دارم یک زبان دیگه رو یاد میگیریم، مثلا فرانسوی. یا یه فکر دیگهای برای این تایم میکنم.
بعد یک و نیم ساعت مطالعه میکنم. دوست دارم تمام زندگینامههای دنیا رو بخونم.
ظهر میخوابم.
بعدازظهر یک یا دو ساعت کار میکنم.
بعد یک کلاس آموزشی میرم. مثلا شاید عکاسی یا یک ورزش خاصی.
بعد از شام هم میخوابم. احتمال میدم تا اون موقع به آشپزی علاقهمند شده باشم.
همین.
فکر کنم شما خیلی درآمدتون خوبه
نه اونقدر،ولی دیگه در حد چند ده هزار دلاری در ماه هست که برای گذران زندگی و بخور و نمیر، خوبه . منظورم به شکل جدی مقایسه قیمت خونه بود که در سادهترین شکل خودش در ایران به راحتی با ۱۰۰ هزار دلار روبرو میشیم! در حالیکه این قیمت در جاهای لوکس دمیا متداوله ولی در ایران حتی در شهرهای کوچک هم برای یک خونه بسیار ساده و معمولی، بدون فضای سبز و امکانات جانبی، هم قیمت بالانر از این مقداره. البته که این قیمت صرفا منٔدرآوردیه و حاصل بازار نیست.
خیلی ممنونم ولی گاهی احساس میکنم باید از یک سری چیز ها خودم رو بازنشست کنم ؛ مثلا حضور در اجتماعات بزرگ یا ترافیک !
…
حالا بریم سراغ برنامه هام برای بازنشستگی ؛
*دور شدن بیشتر از اجتماعات
*تجربه های جدید از مسافرت به مکان های متروکه و بکر
*در حد توان سعی در خودکفایی در خوراک (مثلا پرورش دام البته شاید هیچگاه عملی نشه ولی خب یه ایده آل هست) و پرهیز از خوراکی های غیر استاندارد و مضر .
*بهره برداری بیشتر از شادی ها و سرگرمی های کوچک و جدید
مثلا بازی کردن با اعضای خانواده و دوستان البته بصورت غیر کلیشه ای
و ممکن هست بداهه هم باشه .
*خواب بیشتر و افزایش کیفیت آگاهی
بازنشستگی به نظرم زمانی است که باید الک رو بیاویزیم فارغ از اینکه آردها رو الک کرده باشیم یا نه. یک سن باید کار کردن به شکل مرسوم رو رهاکنیم حالا به آنچه میخواستیم رسیده باشیم یا نه.
در مورد اینکه این دوران از چه سنی شروع میشه محل اختلاف است به عنوان نمونه همیشه یه حسی بهم میگه حداکثر سقفِ سنی که تجربه میکنی 55سالگی است.
من برداشتم یک روز در ایام بازنشستگی خیلی مشابه چیزی است که @yousef و @Ali_Shakeri و @leila و آرمان @11141 و سایر دوستان است.
یک برنامه روتین روزانه ، احتمالا 3-4ساعت کار کردنِ خیلی سبک (!) یا مطالعه ، دور شدن از تجمعات و شلوغیها و پناه بردن به خلوت و سکوت و اگه بخوام چیزی اضافه کنم یک برنامه جدید در آخرهفتهها خواهد بود: بشینم روی مبل و بازی نوههام رو تماشا کنم و بعد براشون از سرزمین افسانهها قصه بگم.
10 دقیقه هست که میخوام بنویسم … همش منفی گرایی و ابراز درد تو ذهنم میپیچه !
وضعیت اقتصادی ما تو این وضعیت کشور اینه:
(ما بیشترین نیروی کار و جوان رو در حال حاضر داریم و … هزار تا مزیت دیگه که تا 20 سال دیگه نداریم)
گذشته از همه اینها من بیمه هم نیستم !! وضعیت معیشتی مون هم همین الان به افتضاح شبیه …البته که جای شکر داره همینش هم .
کلمه بازنشستگی بیشتر برام شبیه یه شوخی و جک هست.
برنامه ریزی دارم تو زندگیم … تا 10 سال براش فکر کردم؛ من 7 سال هست که ازدواج کردم به قدری زندگی بالا و پائینم کرده و برنامه ریزی هام رو عوض کرده که …
برای خیلی هامون بازنشستگی یه آرزو میشه!
*** آرزو چیزی هست که هیچ وقت بهش نمیرسیم***
موقعیت خودم چندان متفاوت نیست و درکتون میکنم. ولی یه لحظه تلاش کنین راه رو برای منفیها ببندین، و کمی برای بازنشستگیتون رویابافی کنین. اگه هر چیزی ممکن بود چه بازنشستگیای مد نظرتون بود؟ بنویسین!
اول باید آرزو داشته باشین تا بعد بتونین به هدف تبدیلش کنین … .
بدترین اتفاقی که از نوشتن این آرزو ممکنه بیفته اینه که یکی دیگه برنامه ایده آل شما رو ببینه و براش الهامبخش باشه و در اون راستا قدمی برداره.
من به شخصا اصلا دوست ندارم که سن بالای 50 رو تجربه کنم. فکر بازنشستگی واقعا دیوونم میکنه به حدی که ترجیح میدم زود تر بمیرم.
میرم درخت میکارم همین!
من بازنشستگی ندارم
هر وقت خواستم میتونم ادامه بدم میتونمم نه!
از خانواده و دوست واعتماد بازنشست شدم
30 برام بسه بیشتر از 30 نمیمونم پس همین الان کیف دنیامو میکنم و شکر میکنم!
بعد از 25 ساعت 3 با صدای ضبط بالا و با نهایت سرعت پارسم میزنم به دل جاده و یهو بوم همون 30 هم نمیبینم که دیگه از این کارا نکنم!
برای خیلیا نمیتونه خوب باشه به من بود یه کافه ای چیزی راه مینداختم خیلی خوبه واقعا فشار کار خیلی سبک تر از فشار بی کاریه
بازنشستگی چیه دیگه
مگه میشه ادم هیچکاری نکنه
منکه اصلا دیوانه میشم بخوام بشینم هیچکاری نکنم
اصلا عذاب وجدان میگیرم
اگه منظورتون از بازنشستگی دیگه کار نکردن برای پول هست که خوب شاید بیشتر به تفریحات بگذرونیم ولی اینکه بشینیم تو خونه صبح شب بشه و شب صبح بشه به نظرم خیلی مسخره است
قرار نیست صبح بشه شب بشه
کار بدنی و خوش بودن و بیرون رفتن و اینا سرجاشه
بله بله درسته
اخه بیشتر کلمه بازنشستگی ادم رو یاد هیچ کاری نکردن میندازه
حس میکنم یه بار منفی داره