اگه این هفته اسم تون جزو قبولیای کنکور در میومد و اگه همه این تجربیاتی که از دانشگاه و ارشد و دکتری و استاد و آموزش و … بدست آوردین رو میداشتین، آیا میخواستین و میتونستین مسیر دیگه ای رو انتخاب کنین؟ (این مسیر دیگه لزوماً باعث نمیشه که مسیر الانتون بد شمرده بشه، فقط چون شامل تجربیات بدست اومده هست میتونه دقیقتر باشه)
یا یه سوال بهتر: فرض کنین یکی از نوجوونای فامیل که تازه کنکور شرکت کرده و واجد صلاحیت شده واسه انتخاب رشته ازتون مشورت بگیره. چه چیزی به غیر از کلیاتی که اون رو بیشتر دچار ابهام میکنه بهش میدین؟
موضوعی که مطرح کردین یجورایی بر میگرده به قانون تصمیم گیری بر مبنای صفر
تصمیم گیری بر مبنای صفر: اگر قبل از انجام انتخاب های گذشته دانش امروزتان را داشتید باز هم همین مسیر را طی میکردید؟ اگر پاسخ این سوال “خیر” باشد پس همین الان باید مسیرتان را تغییر دهید
من به شخصه اگه موقع ورود به دانشگاه به اندازه امروزم با بازار کار و جامعه آشنایی داشتم هیچوقت وارد دانشگاه نمیشدم ، هزینه مورد نیاز واسه تحصیلات که تو ایران هم هزینش زیاده هم مدت زمانش رو میذاشتم برای تحصیلات آزاد و نهایتا با تطبیق مدارک معادل و افتخاری میگرفتم
البته الان شیش ماهه از دانشگاه خارج شدم و دارم به این صورت پیش میرم
برای من مفیدتر بوده چون بجای خوندن درس ها و مطالبی که خیلی قدیمی هستن یا دروس عمومی که اصلا تمایلی به وقت گذاشتن روشون ندارم صرفا مسائلی رو یاد میگیرم که دوست دارم و نیاز
من زمانی که کنکور دادم خیلی دوست داشتم طبیب بشم. یه فرقی قایل هستم بین دکتر و طبیب اون هم اینکه طبیب اول مریض رو می بینه و تلاش برای شفای مریض میکنه و…
اگه امروز برگردم به قبل دیگه نمی خوام طبیب بشم این بار میرم سراغ رشته های علوم پایه چون فکر میکنم نیاز اول توی علم و حتی درک ما از جهان علوم پایه هست راستش شاید بگین شکم سیره ولی به درس خوندن برای درامد نگاه نمی کنم و به این فکر میکردم که کجا میتونم علمم رو زیاد کنم.
اگه برگردم به قبل رشته ای رو می خونم به نام ژنتیک چیزی که قبول شده بودم توی دانشگاه سراسری ولی تحت تاثیر نگاه ها و راهنمایی هایی که شد رشته دیگری رو خوندم.
یه نکته دیگه هم که به ذهنم میرسه اینه که علوم دیگه به این صورت نیست که مطلق باشن بلکه همه علوم با هم در ارتباط هستن و میشه کسی که به ژنتیک علاقه داره راه خودش رو توی رشته مهندسی مواد به سمت این رشته پیدا کنه. البته خیلی سخت تر از اینه که از اول ژنتیک بخونه.
شاید نه. من نرمافزار خوندم و فکر نمیکنم دانشگاه چیز زیادی به من داده باشه. یعنی فکر میکنم بیشتر ماها انتخابهامون بر اساس مسائل مالی بود. امّا الآن که گذشته میبینم، نباید خودم رو مجبور میکردم، گرایش زیادی به علوم انسانی دارم. خیلی اوقات با خودم میگم کاش اقتصاد یا حقوق خونده بودم.
فکر میکنم حداقل چیزی که یه کنکوری برای انتخاب رشته بدونه، میزان علاقهاش به رشتهاست، حداقل سیلابس رشته رو بخونه، کتابهاش رو یه تورقی بکنه، کلاسهای آنلاینش رو یه نگاهی بندازه.
من صد در صد انتخاب الانمو داشتم،دلیلش هم اینه که قبل از انتخاب رشته هم با محیط کار رادیولوژی آشنا بودم هم با درسای دانشگاهیش، بخاطر یه سری اتفاقاتی که برام افتاد باعث شد خیلی تحقیق کنم درمورد رشته ها و با علاقه کامل وارد بشم، الانم اگر کسی ازم مشورت بخواد بهش میگم برخلاف تصور که باید یه رشته ی بالینی باشه از ترم یک تا ترم هشت با فیزیک سرکار داری و اگر از فیزیک فراری هستی سمت رادیولوژی نیا.
به چنین شخصی من تنها یک توصیه دارم و اینکه دانشگاه و پیشرفت در علم علاقه میخواهد زیرا اگر میخواهد از مسیر علم به جایی برسد باید ساعتها در میان کتابها وقت بگذارد و وقتی نتواند از خواندن کتابهای رشتهای که رفته است لذت ببرد هیچ پیشرفتی نمیکند به جز اینکه کاغذی به دستش بدهند به نام مدرک و سپس برود و در شغلی کاملا نامربوط فعالیت کند و زمانش را تنها هدر داده است بدون هیچ نتیجهای .
گول این قضیه را هم نخورند که ما وارد دانشگاه میشویم بعد علاقه پیدا میشود ! مطمئن باشند که علاقه لازم برای شکافتن اقیانوس بیکران علم را نخواهد یافت و در اولین فرصت خسته شده و آرزو میکنند ای کاش سریع تمام شود .